ویژگیهای قرآن بخش 6
اباذر ـ رضوان الله عليه ـ كه در شام تبعيد بود شمشير را روي دوش گذاشت و گفت: لا أضَعُ السَّيْفَ مِنْ عاتِقي حَتّي تُوضَعُ الْواوْ في مَكانِها «من اين شمشير را از دوشم پايين نميآورم تا واو را در جاي خود قرار دهم بعد معلوم شد كه درباريان اموي طبق يك توطئه شومي، قصد حذف آن واو را داشتند تا «الذين» مخصوص احبار و رهبان بشود.»
اباذر كه حافظ و حامي قرآن بود، گفت: اگر دست به اين «واو» بزنيد من شمشير ميكشم. اين واو بايد باشد تا جملة مستقل باشد. يعني مسلمان و غيرمسلمان در يك جامعه انساني حق تكاثر و ثروتاندوزي آنچناني ندارد. اين آيه پيامش بينالمللي است. نميگويد يهوديها و مسيحيها حق ثروتاندوزي ندارند. ميگويد انسان، نه «المؤمن» است، نه «اهل كتاب». «و الذين» چه مسلمان، چه يهودي، چه ترسا، چه زرتشت و چه لاييك. هيچ كدام از اين فرق پنجگانه حق ثروتاندوزي در جامعه انساني را ندارد. و اباذر ـ رضوان الله تعالي عليه ـ با اين شعار آميخته با شعور قرآني، جلو تصرف خائنانة درباريان اموي را گرفت. و نيز دربارة اين آيه: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ...»[1]
خداوند در اين آيه اعلام كرده است كه از سه طايفه راضي است و ايشان از خداوند راضي هستند و براي ايشان باغهايي آماده كرده است كه هميشه در آنجا خواهند ماند. دسته اوّل: پيشگامان نخستين از مهاجران؛ دسته دوّم: پيشگامان نخستين از انصار؛ دسته سوّم: كساني كه با نيكوكاري از آنان پيروي كردند.
خليفه دوّم، آيه فوق را چنين ميخواند: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ ...» يعني «واو» قبل از «الذين» را حذف ميكرد و «انصار» را عطف به «السابقون» مينمود كه معنا چنين ميشود «پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار كه با نيكوكاري از ايشان تبعيّت كردند». در نتيجه مقام مهاجرين بسيار برتر ميگردد و انصار تابع مهاجرين شمرده ميشوند و بدين وسيله معتقد بود، مقام مهاجرين قابل مقايسه با مقام انصار نيست . و در اينجا بود كه «ابيّ ابن كعب» به «عمر» گفت: رسول خدا آيه را براي من با «واو» خواند و تو آن روزها در «مدينه» ابزار دبّاغي ميخريدي «كنايه از اين كه ما با رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم و قرائت صحيح را ميشنيديم). عمر بدو گفت: درست ميگويي! وقتي شما نزد ايشان بوديد، ما غايب بوديم و وقتي شما فارغ البال در خدمت رسول خدا بوديد، ما مشغول كارهاي خود بوديم، اگر ميخواهي بگو، ما بوديم كه مسلمانان را جا داديم و كمك كرديم (يعني بگو: ما انصار هستيم و بدين ترتيب كنايهاي هم به كعب زد) و همچنين نقل شده است كه عمر گفت: من فكر ميكردم خداوند با اين آيه، پيشگامان از مهاجرين را به مقامي رسانده است كه هيچكس را به آن مقام نرسيده است. به هر حال ميبينيم كه صحابه رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ چقدر دقّت داشتند كه حتي يك «واو» از قران كريم كم و زياد نشود و حتي به خليفه هم تذكر ميدادند و از تحريف كتاب خدا جلوگيري ميكردند.
35. ابتكار و استقلال
تقليد، اقتباس، نقل قول ـ الهامپذيري از آثار گذشته يك واقعيت در پديدههاي فرهنگي و هنري است و به همين انگيزه است كه در نقد و كاوش آثار ادبي و فرهنگي پيشينهها و عوامل مؤثّر در پديده را ميكاوند، و ميگويند: اين نويسنده يا شاعر از كدام شاعر يا نويسنده الهام گرفته است. مثلاً ميگويند: فردوسي از دقيقي، مولوي از عطّار، حافظ از اين فارض، علي ـ عليه السّلام ـ از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ الهام گرفتهاند و ممكن است يك اثر از يك جهتي ابتكاري باشد لكن از جهات ديگر تقليدي باشد.
لكن قرآن در همه قلمروها ابتكاري است چه در سبك و اسلوب و چه در نامگذاري، و تمثيلات و تعابير و معارف و نميتوان مانندي براي آن در نظر گرفت.
36. ابعاد ابتكاري قرآن
الف. ابتكار در سبك اسلوب
سبك قرآن، آميزشي است نه موضوعي يعني همة مفاهيم و موضوعها به هم آميخته است و اين شيوه انحصاري قرآن است. سبك قرآن نه نثر است و نه نظم و نه خطابه و نه مقاله.
ب. ابتكار در نامگذاري
قرآن در تقسيمبنديهاي اجزاء نامهاي مخصوص به خود را دارد.
آيه، سوره، حزب، جزء
ج. ابتكار در عدم اقتباس
يكي از شيوههاي ابتكاري قرآن اين است كه به هيچ شعر و مثل بشري استشهاد نكرده آنچه در قرآن آمده تمثيلهاي خدايي است كه دريايي از حكمتها و معارف است.
37. اصل تنوع در قرآن
يكي از ويژگيهاي قرآن تنوع در بيان است كه حلاوت و شيريني خاصّي به سخن ميدهد و آن را جذّاب ميسازد... به همين دليل سخنوران سعي دارند گفتار خود را با استخدام واژههاي زيبا، متنوع و دلنشين سازند. در اينجا به نمونه از تنوّعات قران اشاره ميشود.
«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمي وَ الْبَصِيرُ وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ...»[2]
و يكسان نيستند كور و بينا و نه تاريكيها و روشنايي و نه سايه و سوزش گرما و يكسان نيستند مردگان و زندگان...
جالب اين كه در تشبيهات چهارگانه كه در آيات فوق آمده است تعبيرات كاملاً متفاوتي ديده ميشود مثلاً «اعمي» و «بصير» و «ظل» و «حرور» به صورت مفرد آمده در حالي كه «احياء» و «اموات»، هر دو به صورت جمع است و «ظلمات» و «نور» يكي مفرد و ديگري به صورت جمع آمده است[3] از نظر محتوا نيز متنوع آمده است و چنين نيست كه به صورت موضوعي بحث كند؛ بلكه شيوه قرآن شيوة تركيبي و تلفيقي است كه اين سبك در اكثر سورههاي قرآن رعايت شده است.
38. پيراستگي از عيبها
يكي ديگر از جلوههاي اعجاز قرآن، پيراستگي از عيوب است. امّا پديدههاي بشر داراي كاستيهاي فراوان است. از آنجا كه انسان در مسير تكامل است فرهيختگان از نويسندگان، شعرا و هنرمندان پيوسته آثار خود را مورد تصحيح، ترديد، تغيير و بازبيني قرار ميدهند.
گاهي هنرمندان و نويسندگان، مكتب و سبك كار خود را دگرگون ميسازند. نويسندة بزرگ فرانسوي «آناتول فرانس» گاهي هنگام پيرايش، هفت بار يك جمله را تغيير ميداده است. تولستوي نويسندة روسي، كتاب «جنگ و صلح» را 20 بار بازنويسي كرده است. شهيد دكتر پاكنژاد در مقدمه كتابش اولين دانشگاه و آخرين پيغمبر نوشته است جلد اوّل اين مجموعه را 11 بار نوشتم و سيزده بار پاكنويس كردم.
با اين كه قرآن در طول 23 سال فرود آمده است ولي سبك و شيوة مفاهيم قرآن همگون و بدون اختلاف بوده است.
39. جهاني بودن زبان قرآن
يكي از ويژگيهاي قرآن جهاني بودن زبان قرآن است.
در فهم معارف قرآن نه بهرهمندي از فرهنگي خاص شرط است و نه تمدّن ويژهاي مانع است تا انسانها با داشتن آن مدنيّتِ مخصوص از مفاهيم قرآني محروم باشند و يگانه زباني كه عامل هماهنگي جهان گسترده بشري است. زبانِ فطرت است كه فرهنگ عمومي و مشترك همه انسانها در همة اعصار است و هر انساني به آن آشنا و از آن بهرهمند است و هيچ فردي نميتواند بهانه بيگانگي آن را در سر بپروراند.
مراد از زبان قرآن لغت و ادبيات نيست؛ زيرا روشن است كه معارف قرآن كريم در چهرة لغت و ادبيات عربي بر انسانها نمودار گشته است و غير عربزبانان قبل از فراگيري زبان و ادبيات عرب با لغت قرآن ناآشنايند مراد ما از زبان قرآن و مردمي بودن آن، سخن گفتن به فرهنگ مشترك مردم است. انسانها اگر چه در لغت و ادبيات از يكديگر بيگانهاند از فرهنگهاي قومي و اقليمي نيز با هم اشتراكي ندارند؛ امّا در فرهنگ انساني كه همان فرهنگ فطرت پايدار و تغييرناپذيرست با هم مشتركند و قرآن با همين فرهنگ با انسانها سخن ميگويد.[4] مخاطب آن فطرت انسانها و رسالت آن شكوفا كردنِ آرمانهاي والاي انسانهاست.
40. زيبايي ظاهر و عمق معنا
آثار اُدباء و نويسندگان به دو دستة متمايز تقسيم ميشوند جمعي به زيبايي الفاظ اهميت ميدهند و در بند عمق معنا نيستند و گروهي به الفاظ توجهي ندارند و تمام قدرت خود را متوجّه عمق معاني ميكنند البته در ميان اهل قلم عدهاي هم هستند كه به هر دو قسمت توجّه دارند. ولي بسيار محدود هستند.
امّا قرآن اين ويژگي بزرگ را دارد كه الفاظ آن در نهايت شيوايي و جمله بنديهاي آن در نهايت ظرافت و زيبايي و معاني نيز با رعايت تمام ريزهكاريها و دقايق ميباشند.
[1] . توبه، 100.
[2] . فاطر، 22 الي 19.
[3] . تفسير نمونه، ج 18، ص 234.
[4] . تفسير تسنيم، ج 1، ص 33 (آيت الله جوادي آملي)
بسم الله الرحمن الرحیم