با اين‌که قرآن براى هدايت جنس انسان «مذکر و مؤنث» آمده، چرا اکثر خطابات آن متوجه مذکر است؟ آيا اين نشانه بى‌عدالتى نيست؟

-------------------------------------------------------------

- با اين‌که قرآن براى هدايت جنس انسان «مذکر و مؤنث» آمده، چرا اکثر خطابات آن متوجه مذکر است؟ آيا اين نشانه بى‌عدالتى نيست؟

- خطابات قرآن که بعضى جاها به صورت مذکّر آمده، از باب تغليب است چون مردها در جامعه‌ى بيرونى از خانه حضور دارند خطابات قرآنى که غالباً مربوط به اجتماعات است، به ظاهر به مردها خطاب کرد، ولى اين عيبى ندارد و نقصى به حساب نمى‌آيد.

اشکال:«خدا يک لفظى را انتخاب مى‌کرد که نه مذکر بود و نه مؤنث» خوب جوابش اين است که ديگر قرآن به زبان عربى مرسوم که الفاظ يا مذکر يا مؤنث است، نبود و در دنيا هيچ زبانى نيست که غير از ضمير مذکر و مؤنث يک شقّ سومى هم داشته باشند.

 

چرا در قرآن کريم وقتى خداوند مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الْمُؤْمِنِينَ} با اين‌که صيغه‌ى جمع است ولى مخاطب آن مردان هستند؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در قرآن کريم وقتى خداوند مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الْمُؤْمِنِينَ} با اين‌که صيغه‌ى جمع است ولى مخاطب آن مردان هستند؟

- خطاب‌هاى قرآن کريم در مواجهه با زنان و مردان، به سه صورت انجام يافته است:

صورت اول: خطاب به مردان و زنان به طور جداگانه و هر کدام با صيغه‌ى مخصوص خود؛ مانند: {قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ...} (1) و {إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتات...} (2)

صورت دوم: با الفاظى چون «الانسان» يا «الناس» جمع مردان و زنان منظور شده‌اند؛ مانند: {يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى....} (3) و {يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ} (4) {يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ} (5) و بسيارى آيات ديگر. پيداست که در زبان عربى همچون زبان فارسى واژه‌ى انسان و ناس و مانند آنها، مشترک بين زن و مرد است و به کار بردن آنها در هر دو صنف صحيح است. در اين موارد استفاده از ضماير مذکر مانند «کُم» در خلقناکم و «ک» در غرَّک و يا صيغه‌هاى مذکر مانند «غَرَّ» و اسم فاعل مذکر مانند «کاَدِح» به تناسب دو کلمه‌ى انسان و ناس است که مذکر مى‌باشند.

صورت سوم: در خطاب به جامعه اسلامى که متشکل از زنان و مردان است از ضماير و افعال مذکر استفاده شده است. مانند: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ...} (6) حال در اين‌که چرا قرآن کريم به جاى اکتفا به ياايهاالذين امنوا، خطاب به زنان را نيز به آن نيفزوده است دو نکته قابل ذکر است:

الف) شيوه‌ى متداول عرب در گذشته و حال، همان است که قرآن کريم اتخاذ فرموده است. قرآن، با زبان مردم و آنچه عرف ادبى آنان اقتضا مى‌کند سخن گفته، زيرا مخاطب آن مردم هستند و سخن گفتن به روش غير معمول و غير مفهوم، شيوه‌ى قرآن کريم نبوده و حتّى بخشى از اعجاز آن در ساده‌گويى و بيان قابل فهم براى همه مى‌باشد.

ب) در پاره‌اى از خطاب‌هائى که متوجه جامعه‌ى اسلامى است، همچون آيه‌ى {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا....} (7) و آيه‌ى {الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ....} (8) گر چه خطاب به جامعه‌ى متشکل از مردان و زنان است، لکن تکليف خواسته شده، بيشتر متوجه مردان مى‌باشد زيرا در اکثر جوامع و اغلب موارد، قوام و اداره‌ى امور مهم جامعه بر دوش مردان بوده و امروز هم حتى در پيشرفته‌ترين جوامع، نقش عمده‌ى آنان در کارهاى حساس غير قابل انکار بوده و اصولاً سياست‌گزارى و اجراى سيستم‌هاى مختلف سياسى و اقتصادى و فرهنگى جهان با انديشه و دست مردان سامان مى‌گيرد. به همين لحاظ بخشى از اين‌گونه خطاب‌ها به لحاظ جنبه‌ى اجرائى و اجتماعى آن، لازم است با صيغه‌ى مذکر عنوان شود. هر چند زنان نيز مى‌توانند در آن داخل باشند، لکن در استفاده از صيغه‌ى مذکر، جنبه‌ى غالب مورد عنايت بوده است.

پاورقى‌ها:

1) سوره نور، آيه 31.

2) سوره احزاب، آيه 35.

3) سوره حجرات، آيه 13.

4) سوره انفطار، آيه 6.

5) سوره انشقاق، آيه 6.

6) سوره ممتحنه، آيه 1.

7) سوره حجرات، آيه 6.

8) سوره نور، آيه 2.

 

هشدارهاى خداوند متعال در قرآن کريم به نبى اکرم يا ساير پيامبران الهى به چه معناست؟

-------------------------------------------------------------

- هشدارهاى خداوند متعال در قرآن کريم به نبى اکرم يا ساير پيامبران الهى به چه معناست؟

- هشدارهايى که خداوند متعال در قرآن کريم به پيامبران الهى داده ممکن است يا از باب ضرب المثل «به در مى‌گويم که ديوار بشنود» «اياک اعنى و اسمعى يا جاره» است، به اين معنا که خداوند متعال گر چه ممکن است به ظاهر مورد خطاب پيامبران الهى باشند، ولى در واقع منظور و مورد خطاب اصلى ساير مردم هستند و به اصطلاح قرآن به در گفته تا ديوار بشنود. حضرت امام صادق (ع) مى‌فرمايد: «ان الله بعث نبيه باياک اعنى و اسمعى يا جاره؛ خداوند پيامبر خود را بر اساس ضرب المثل (به در مى‌گويم که ديوار بشنود) مبعوث کرده است». (1)

حضرت امام رضا (ع) درباره‌ى آيه‌ى {عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ} (توبه، 43) «خدا تو را ببخشد، چرا به آنها اجازه دادى». مى‌فرمايد: «اين از جمله آياتى است که بر اساس ضرب المثل (به در مى‌گويم که ديوار بشنود) نازل شده است.» و نيز آيات 65، زمر و 74، اسراء از همين باب است (ر. ک: ميزان الحکمة، همان.) و يا جنبه‌ى هشدار و تذکر واقعى به خود پيامبران الهى دارد، چنان‌که مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا النَّبِى اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً} (احزاب،1) «اى پيامبر تقواى الهى پيشه کن و از کافران و منافقان اطاعت منما، خداوند عالم و حکيم است.»

پيامبران و رهبران الهى، از آن‌جا که وظيفه‌ى بسيار بزرگ و حساس را بر عهده دارند، همواره نيازمند هشدار و هدايت‌هاى لازم از طريق وحى و خداوند متعال هستند، بر همين اساس، خداوند متعال نيز گاهى به آنها بشارت و زمانى به آنها هشدار مى‌دهد. (2)

پاورقى:

(1) ر. ک: ميزان الحکمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 8، ص 101، مکتب الاعلام الاسلامى، قم.

(2) ر. ک: نمونه، آيت‌الله مکارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 187 - 190، دار الکتب الاسلاميه، تهران.

 

با توجه به آيه‌ى 207 سوره‌ى بقره {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ...} که در شأن حضرت على (ع) است و ايشان اولين کسى است که به پيامبر (ص) ايمان آوردند پس چرا خطاب آيه کلى و عمومى است؟

-------------------------------------------------------------

- با توجه به آيه‌ى 207 سوره‌ى بقره {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ...} که در شأن حضرت على (ع) است و ايشان اولين کسى است که به پيامبر (ص) ايمان آوردند پس چرا خطاب آيه کلى و عمومى است؟

- شيوه‌ى قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) و خانواده‌ى آن حضرت اين است که به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگى‌هاى آنان بپردازد نه به معرفى «شخص». اين شيوه حکمت‌هاى متعددى دارد که برخى از آنها به اختصار بيان خواهد شد. از جمله:

1. انگشت گذاردن روى اشخاص به طور اساسى چندان نقشى در روشنگرى ندارد بلکه نهايتاً به نوعى تبعيت و پيروى کورکورانه مى‌کشاند و البته اين مانع آن نيست که در مورد لزوم افراد نيز معرفى شوند ولى اساساً معرفى شخصيت معرفى الگوهاست و در نتيجه جامعه را به جاى گرايشات متعصب‌آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف‌انديشى و توجّه به ملاک‌ها و فضايل و امتيازات واقعى سوق مى‌دهد.

2. معرفى شخصيت زمينه‌ساز پذيرش معقول است در حالى که معرفى شخص در مواردى موجب دافعه مى‌شود. اين روش بويژه در شرايطى که شخص از جهاتى تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مسأله دقيقاً در مورد اميرالمومنين (ع) و اهل بيت (ع) وجود داشته است. براى شناخت درست اين مسأله لازم است ابتدا شرايط و ويژگى‌هاى جامعه‌ى اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تا در پرتو جامعه‌شناسى آن زمان و روانشناسى اجتماعى خاص آن جامعه بتوانيم به درک صحيحى از مسأله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته اکثريت جامعه‌ى صدر اسلام نسبت به اهل بيت (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) پذيرش نداشتند و پيامبر (ص) نيز در مقاطع مختلف با دشوارى‌هاى زيادى آن حضرت را مطرح مى‌ساختند و در هر مورد با نوعى واکنش منفى و مقاومت روبه‌رو مى‌شدند دلايل اين امر متعدد است از جمله:

الف) بسيارى از آنان کسانى بودند که تا چند صباحى قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروى خود شمشير على (ع) را ديده و از همان جا کينه وى را به دل گرفته بودند چنان‌که حضرت فاطمه زهرا (س) نيز يکى از علل رويگردانى مردم از آن حضرت را همين نکته بيان فرمودند.

ب) تفکرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر انديشه‌ى مردم حاکم بود و امورى مانند سن و ... را در امور سياسى دخيل مى‌دانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت على (ع) وى را چندان شايسته براى رهبرى جامعه نمى‌دانستند.

ج) اين تفکر خطرناک در سطح جامعه رايج بود و توسط کسانى تبليغ مى‌شد که پيامبر (ص) درصدد آن است که خويشان خود را براى هميشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعى بازى سياسى تفسير مى‌کردند که براى چنگ‌اندازى به حکومت براى خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مسأله چنان بالا گرفته بود که روز غدير پس از معرفى اميرالمومنين (ع) يکى از حاضران صدا زد: خدايا! ما را گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده‌ام و ما پذيرفتيم و اکنون مى‌خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولى سازد. اگر او راست مى‌گويد سنگى از آسمان ببار و مرا بکش!! اکنون اين سؤال پديد مى‌آيد که آيا در چنين وضعيتى تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و يا ائمه (ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بينديشد که اگر چنين شده بود ريشه‌ى اختلافات از بن کنده مى‌شد و امّت اسلامى يکپارچه و هم‌آوا مى‌شدند و راه هدايت را پيشه مى‌ساختند زيرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟ خير. زيرا اين خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسأله‌ى اميرالمومنين (ع) حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى‌آمد اين مشکل وجود داشت که طيف عظيمى که در جامعه، پايگاه تبليغاتى وسيعى داشتند و در صدر اطرافيان پيامبر نيز بودند اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را يکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بيافرينند. شايد اين مسأله ابتدا اغراق‌آميز جلوه نمايد در حالى که رخدادهاى مهم تاريخى به خوبى از اين نکته پرده برگرفته‌اند. در اين‌جا به ذکر دو نمونه که در منابع تاريخى مهم اهل تسنّن به تکرار آمده و از مسلّمات تاريخى است اکتفا مى‌شود:

همه‌ى مورخان برجسته آورده‌اند که چون پيامبر لحظات آخر عمر خويش را مى‌گذراندند درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امّت به يادگار نهند که هيچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. اين درخواست براى اطرافيان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضع‌گيرى‌هاى پيشين پيامبر واضح بود. در اين هنگام عمر صدا زد: ان الرجل ليهجو؛ همانا اين مرد بر اثر شدت تب هذيان مى‌گويد!!. شگفتا پيامبرى که خداوند در وصفش فرموده است {وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْى يُوحى...} در خانه‌اش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانش اين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد و کار به جايى مى‌رسد که آن حضرت از تصميم خود منصرف مى‌شود! زيرا جداً خوف آن وجود دارد که پايدارى برآن موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانى که چنين در خانه‌ى پيامبر خدا با وى برخورد مى‌کنند خود را مستظهر به پشتيبانى وسيع اجتماعى مى‌بينند و گرنه هرگز جرأت چنين جسارتى به خود نمى‌دادند. از همين جا روشن مى‌شود که سر شيوه قرآن چيست. يعنى قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کارى کرده کرده که فاقدان چنان خصوصيتى يک‌سره از اصل دين جدا نشوند و انگيزه‌هاى سياسى خاصى باعث نشود که به طور کلى مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آياتى که به گونه‌هاى مختلف مسأله‌ى ولايت اميرالمومنين (ع) را مطرح ساخته‌اند سومين آيه‌اى که در آغاز اين نگاشته آورده‌ايم بسيار روشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص آن حضرت مسأله ولايت و رهبرى امت گوش‌زد ساخته است. در اين‌جا يک سؤال باقى مى‌ماند و آن اين‌که خداوند فرموده است: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ} بنابراين با توجه به اين آيه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و يکى از آنها بکارگيرى همين شيوه است که انگيزه کنار زدن قرآن را بخاطر يکسرى اهداف خاص از بين مى‌برد.

براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ک:

1- فروغ ابديت جعفر سبحانى.

2- رهبرى امام على (ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص)، ترجمه ى سيد محمود سياهپوش.

3- نقش عايشه در تاريخ اسلام علامه سيد مرتضى عسکرى.

4- بررسى مسائل کلى امامت ابراهيم امينى.

5- خاطرات مدرسه‌ى سيد جواد مهرى.

6- معالم المدرستين علامه سيد مرتضى عسکرى.

7- اجتهاد در مقابل نص علامه سيد شرف‌الدين.

 

در کدامين آيه از سوره‌هاى قرآن کريم به طور ظاهرى استنباط مى‌شود که پروردگار عالم به صورت بازخواست و تندى با پيامبر اکرم (ص) صحبت مى‌نمايد.

-------------------------------------------------------------

- در کدامين آيه از سوره‌هاى قرآن کريم به طور ظاهرى استنباط مى‌شود که پروردگار عالم به صورت بازخواست و تندى با پيامبر اکرم (ص) صحبت مى‌نمايد.

- خطاب‌هاى قرآن کريم، به پيامبر اکرم (ص) دو نوع است:

1. خطاب خاص با مراد خاص، چنان‌که خداوند متعال مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} (مائده، آيه‌ى 67).

در اين عبارت قرآنى لفظ رسول مخاطب خاص است و تکليف ابلاغ حکم اين آيه تنها بر عهده‌ى او است.

2. خطاب خاص با مراد عام. در اين‌گونه خطاب‌ها گرچه مخاطب شخص پيامبر اکرم (ص) است اما مراد از اين خطاب عموم مسلمانان است. بسيارى از آياتى که به ظاهر با عتاب پيامبر اکرم (ص) را مخاطب قرار داده است از اين قسم است. از جمله اين آيات، آيه‌ى 65 سوره زمر، و... است.

در واقع اين خطاب‌ها از قبيل ضرب‌المثل معروف عرب است: «اياک اعنى و اسمعى يا جاره؛ منظورم تويى ولى اى همسايه تو بشنو».

درباره‌ى شيوه‌ى اخير بايد به نکاتى توجه کرد:

1. خطاب‌هاى قرآن در مورد مرد و زن يکسان است؛ گرچه صيغه‌هاى آن مذکر است. اين مسأله به جهت قاعده‌ى ادبى «تغليب» است. در زبان‌هايى مانند عربى که براى مرد و زن، دو گونه فعل وجود دارد (مذکر و مؤنث)، در مواردى که جمع مورد نظر باشد، صيغه‌ى مذکر به کار مى‌رود. بنابراين {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا} هم شامل زنان مى‌شود و هم مردان. از اين‌رو تا کنون هيچ مفسّر و يا آشنا به زبان و ادبيات، نگفته است که مجموعه خطاب‌هاى قرآن اختصاص به مردان دارد.

2. اين‌گونه سخن گفتن در ميان انسان‌ها معمول است و اختصاصى به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون‌گذارى از الفاظ و ضماير مذکر استفاده مى‌شود، ولى معناى عموم اراده مى‌گردد.

3. سخن گفتن قرآن با زنان، برخاسته از نگرش آن به ارزش‌هاى انسانى و رعايت حرمت زنان است. طبيعى است که مؤدبانه و عفيفانه سخن گفتن با زنان، يکى از راه‌هاى حفظ حرمت آنان است. اين به معناى عقب نگه‌داشتن نيمى از انسان‌ها نيست؛ زيرا اين‌گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ آنان است؛ چنان‌که همين شيوه براى احترام به بزرگ‌تر در ميان انسان‌ها معمول است.

 

چرا در آيه‌ى 32 سوره‌ى احزاب، تنها زنان پيامبر را اين‌گونه مورد خطاب قرار داده است که چون مقام‌تان بالاتر از ساير زنان است، نازک و نرم، با مردان صحبت نکنيد و اگر مقام حضرت زهرا بالاتر از زنان پيامبر و ديگر زنان است، چرا در اين‌گونه آيات، به آن اشاره‌اى نشده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در آيه‌ى 32 سوره‌ى احزاب، تنها زنان پيامبر را اين‌گونه مورد خطاب قرار داده است که چون مقام‌تان بالاتر از ساير زنان است، نازک و نرم، با مردان صحبت نکنيد و اگر مقام حضرت زهرا بالاتر از زنان پيامبر و ديگر زنان است، چرا در اين‌گونه آيات، به آن اشاره‌اى نشده است؟

- براى روشن شدن اين پرسش نکته‌هايى لازم است مورد توجّه قرار گيرد:

الف - شأن نزول و همچنين مخاطب آيه، سبب تخصيص آيه قرآن نمى‌شود و بى‌شک، حکم مذکور، نه تنها براى زنان پيامبر، بلکه براى همه است و تکيه آيه‌ها، بر زنان پيامبر، براى تأکيد بيش‌تر است، مانند آن‌که به شخص دانشمند گفته شود دروغ نگو؛ مفهوم اين سخن اين نيست که دروغ براى ديگران جايز است.

افزون بر آن ذيل آيات فوق، اين نکته را تقويت مى‌کند. امر به نماز و زکات و اطاعت از خدا و رسول، مخصوص زنان پيامبر نيست، بلکه اين حکم کلّى است. (1)

ب) موقعيت خاص زنان پيامبر که در آيه طرح شده، نيز از ناحيه انتساب‌شان به پيامبر و ارتباط‌شان با مرکز وحى است. قرآن، در اين‌باره مى‌فرمايد: {يا نِساءَ النَّبِى لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ} (احزاب،32) «اى زنان پيامبر هم چون زنان معمولى نيستيد، اگر تقوا پيشه کنيد،... خدا و رسولش را اطاعت نماييد... و آنچه را در خانه‌هاى شما از آيات خدا خوانده مى‌شود، ياد کنيد.» «شما به خاطر انتساب‌تان به پيامبر از يک سو، و قرار گرفتن در کانون وحى و شنيدن آيات قرآن و تعليمات اسلامى، از سوى ديگر، داراى موقعيت خاصّى هستيد.» (2)

ج) موقعيت خاص و ممتاز اهل‌بيت و حضرت زهرا و عظمت و فضيلت آن بزرگواران نيز در ادامه‌ى آيه، بيان و معرفى شده است. در آيه‌ى تطهير آمده است عصمت و طهارت، منحصر در اهل بيت است و اين اراده‌ى تکوينى الهى، مبنى بر پاکى و عصمت آنها تعلّق گرفته است، و پر واضح است که تعبير «اهل البيت»، به اتفاق همه‌ى علماى اسلام و مفسّران، اشاره به اهل بيت پيامبر دارد. (3) بر اساس شواهد و قراين موجود در خود آيه و همچنين روايات شيعه و سنّى، اين تعبير مخصوص پنج نفر از جمله حضرت زهرا (س) است. (4)

با توجّه به اين نکات، روشن مى‌شود که موقعيت زنان پيامبر، نه از شخصيت ذاتى‌شان، بلکه به خاطر انتساب‌شان به اهل بيت و کانون وحى است، که از جمله آنان حضرت زهرا (س) است و عظمت جايگاهى آنان نيز وام‌دار عصمت حضرت زهرا (س) است؛ ديگر آن‌که آيه گرچه براى زنان پيامبر امتيازى اعتبارى، نسبت به زنان عادّى قائل است، اما آنها را موعظه و نصيحت به تقوا و پاکدامنى مى‌کند که حتى اين احتمال هم از اهل بيت و حضرت زهرا (س) منتفى است و در مورد او جاى اين توصيه نيز وجود ندارد و آن مقام شامخ، فراتر از آن است که در مظنّه‌ى خطا، قرار بگيرد و آيه‌ى تطهير، موقعيت ممتاز و حقيقى و ذاتى حضرت زهرا (س) را بيان مى‌کند؛ بنابراين - با وجود عصمت زهرا (س) - اين توصيه‌ها و مانند آن درباره‌اش، تحصيل حاصل و بى‌فايده خواهد بود.

در آيه‌ى 30 سوره‌ى احزاب آمده است: «اى همسران پيامبر! هر کدام از شما، گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود.»

از اين‌گونه خطاب‌ها، تفاوت «اهل البيت» و حضرت زهرا (س) با بقيه‌ى زنان پيامبر، مشخص شده جايگاه ممتاز صدّيقه‌ى طاهره، به خوبى روشن مى‌گردد.

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 290، دارالکتب الاسلامية.

(2) همان، ص 288.

(3) همان، ص 293.

(4) همان.

 

چرا قرآن، افراد مختلفى را مخاطب قرار داده و در خطاب معين، آيات قرآن نسبت به غير مخاطبان، بلا استفاده خواهد بود؟ براى مثال وقتى زنان بهشتى را توصيف مى‌کند، آيا براى ساير زنان بلااستفاده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا قرآن، افراد مختلفى را مخاطب قرار داده و در خطاب معين، آيات قرآن نسبت به غير مخاطبان، بلا استفاده خواهد بود؟ براى مثال وقتى زنان بهشتى را توصيف مى‌کند، آيا براى ساير زنان بلااستفاده است؟

- با توجه به اين‌که قرآن مجيد براى هدايت همه‌ى انسان‌ها نازل شده، مخاطبين آن نيز افراد و گروه‌هاى مختلفى هستند که به چند نمونه از آنها اشاره مى‌شود:

1. خطاب عام که همه‌ى انسان‌ها از مسلمان و غير مسلمان، از هر نژاد و طايفه‌اى که باشند در بر مى‌گيرد، مانند: {يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ} (حجرات،13) «اى مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم، و تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم، تا يکديگر را بشناسيد، ولى گرامى‌ترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.»

2. خطاب مختص به گروهى خاص، مانند: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ} (تحريم،6) «اى کسانى که ايمان آورده‌ايد! خود و خانواده‌ى خويش را از آتشى که هيزم آن انسان‌ها و سنگ‌ها است نگاه داريد.» در اين‌جا گرچه مخاطب مؤمنان هستند، لکن مراد عام است و همه‌ى مردم موظّف هستند با ايمان به خدا و پيروى از دستورات او، خود را از آتش جهنّم حفظ کنند.

3. مخاطب، فرد خاص و مراد از آن نيز خاص است، مانند: {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ} (مائده،67) «اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام نداده‌اى.»

در اين آيه مخاطب، شخص پيامبر (ص) است و او موظف است حکم الهى در اين مورد را به مردم ابلاغ کند که اين آيه به اتّفاق همه‌ى مفسّران شيعه و جمعى از مفسّران اهل سنّت، در روز غيد غدير نازل شده است و آنچه پيامبر اکرم (ص) مأمور شد ابلاغ کند، موضوع ولايت و جانشينى على بعد از رسول خداست.

4. مخاطب، فرد خاص بوده، لکن مراد عام است، مانند: {يا أَيُّهَا النَّبِى إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ} (طلاق،1) «اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عدّه طلاق دهيد. (زمانى که از عادت ماهانه پاک شده و با همسر‌شان نزديکى نکرده باشند).» در اين‌جا مخاطب گرچه شخص رسول خداست، لکن مراد از حکم، عام است و همه‌ى مسلمانان وظيفه دارند که آن را اجرا کنند.

نکته‌اى که توجّه به آن لازم است آن‌که قرآن مجيد هيچ گاه پيامبر اکرم را با اسم (يا محمّد) مخاطب قرار نداده، بلکه در همه‌ى موارد با عنوان {يا أَيُّهَا النَّبِى}، {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ} مورد خطاب قرار گرفته که احترامى به پيامبر اکرم (ص) مى‌باشد و درسى است که قرآن به مسلمانان مى‌دهد که هيچ گاه پيامبر را با اسم، خطاب نکنند، چون خلاف ادب است.

بنابراين، در خطابات معين و خاص نيز چنين نيست که حکم، تنها شامل همان مورد خاص باشد، بلکه اغلب مى‌توان از آن استفاده عموم کرد؛ براى مثال در آن‌جا که قرآن به زنان پيامبر خطاب مى‌کند: {يا نِساءَ النَّبِى مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ} (احزاب،30) «اى همسران پيامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود.» در اين‌جا گرچه مخاطب، همسران رسول خدا هستند، لکن اين حکم، عام است؛ هر فردى چه زن و چه مرد که داراى موقعيت اجتماعى باشد، و مردم به ديدِ الگو به او نگاه کنند، اگر مرتکب گناه آشکار شود، کيفر شديدترى در انتظار او است، زيرا ضررى که از گناه اين فرد به جامعه مى‌رسد، به مراتب بيش‌تر است از زيانى که از يک فرد عادى پديد مى‌آيد و روايات نيز اين نکته را به خوبى تأييد مى‌کند.

امّا توصيفى که قرآن از فرد يا گروهى نموده، مانند توصيفى که از زنان بهشتى فرموده است شامل زنان دنيايى نمى‌شود؛ فرق است بين توصيف و طرف خطاب قرار گرفتن. وصف، مشخصه فرد يا گروه است، اما مورد خطاب ممکن است فرد يا گروه خاص باشد، لکن حکم، تعميم داشته باشد و براى همه باشد، لکن بايد توجّه داشت توصيفى که قرآن از نظر زيبايى و جهات ديگر از زنان بهشتى مى‌نمايد، به اين معنا نيست که حوران بهشتى بر زنان دنيا که بهشتى باشند، برترى دارند. از روايات استفاده مى‌شود که زن مؤمن بهشتى، به مراتب از حوران بهشتى برتر وبالاترند.

در پايان يادآور مى‌شود مجموع خطابات قرآن به نظر بعضى پانزده و به عقيده برخى سى مورد است. خطابات قرآن، گاهى به عنوان مدح يا تکريم، و گاهى به عنوان ذم يا توبيخ آمده است.

پاورقى:

(1) ر. ک: دانشنامه قران، بهأالدين خرم شاهى، ج 1، ص 990، انتشارات دوستان.