مخاطب هاى قرآن

قرآن‌کریم

یكى از نكاتى كه در شناخت تحلیلى مى‏باید از قرآن استنباط كرد، تعیین و تشخیص مخاطبان قرآن است. در قرآن تعبیراتى نظیر (هدى للمتقین)، (هدى و بشرى للمؤمنین) و (لینذر من حى) زیاد آمده است. اینجا مى‏توان سؤال كرد كه هدایت براى پرهیز كاران لزومى ندارد زیرا آنها خود پرهیزكارند. از سوى دیگر در قرآن مى‏بینیم كه خود را چنین معرفى مى‏كند.

«إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِینَ وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»1 ؛  این [قرآن‏] جز پندى براى جهانیان نیست و قطعاً پس از چندى خبر آن را خواهید دانست.

این آیه از آیات عجیب قرآن است. (در هنگام نزول آیه پیامبر در مكه بود و در واقع با اهل یک دهكده گفتگو مى‏كرد. براى مردم مضحک بود كه فردى تنها با این اطمینان بگوید كه خبر این آیه را بعد خواهید شنید. بزودى خواهید شنید كه این كتاب در اندك مدت با جهانیان چه خواهد كرد.)

پس آیا این كتاب براى همه جهانیان است ‏یا صرفا براى مومنین؟ باز در آیه دیگر پروردگار سبحان خطاب به پیامبر مى‏گوید:

«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»2 ؛ و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم .

در اینجا به اجمال باید گفت در آیاتى كه خطاب قرآن به همه مردم عالم است، در واقع مى‏خواهد بگوید قرآن اختصاص به قوم و دسته خاصى ندارد. هر كس به سمت قرآن بیاید نجات پیدا مى‏كند، و اما در آیاتى كه از كتاب هدایت بودن براى مؤمنین و متقین نام مى‏برد، مى‏خواهد این نكته را روشن كند كه در نهایت چه كسانى رو بسوى قرآن خواهند آورد و چه گروه هایى از آن دورى خواهد گزید. قرآن از قوم خاص و قبیله معینى بعنوان علاقمندان و ارادتمندان خود یاد نمى‏كند. نمى‏گوید قرآن در انحصار این یا آن قوم قرار دارد. قرآن بر خلاف سایر مكاتب انگشت روى منافع یک طبقه خاص نمى‏گذارد. نمى‏گوید مثلا صرفا براى تامین منافع فلان طبقه آمده است. مثلا نمى‏گوید تنها و تنها هدفش حمایت از طبقه كارگران است ‏یا پشتیبانى از طبقه كشاورزان. قرآن در مورد خودش تاكید مى‏كند كه كتابى است براى برقرارى عدالت. درباره پیامبران مى‏گوید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»3؛ به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشكار روانه كردیم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

قرآن قسط و عدالت را براى كل جامعه انسانى مى‏خواهد نه فقط براى این طبقه یا آن قوم و قبیله. قرآن براى جلب انسان ها به سمت‏ خود، برخلاف بعضى مكتب ها مثل نازیسم، بر روى تعصبات آنها انگشت نمى‏گذارد. همچنین برخلاف برخى دیگر از مكتب ها مثل ماركسیسم، بر روى منفعت طلبى و نفع پرستى انسان ها تكیه نمى‏كند و آنها را از راه منافعشان بحركت در نمى‏آورد.

قرآن همانطور كه براى وجدان عقلى انسان اصالت قائل است، براى او یک اصالت وجدانى و فطرى نیز قائل است و بر اساس همان فطرت حق جویى و عدالت طلبى است كه انسان ها را به سیر و حركت وامى‏دارد. و از اینرو پیامش منحصر به طبقه كارگر یا كشاورز یا محروم و مستضعف نمى‏شود. قرآن به ظالم و مظلوم، هر دو خطاب مى‏كند كه به راه حق بیایند. موسى، هم به بنى اسرائیل و هم به فرعون پیام خدا را ابلاغ مى‏كند و از آنها مى‏خواهد كه به پروردگار ایمان بیاورند و در راه او حركت كنند، حضرت محمد رسالت و دعوت خود را هم به سران قریش و هم به ابوذر و عمار عرضه مى‏كند. قرآن نمونه‏هاى متعددى از برانگیختن فرد علیه خودش و بازگشت از مسیر تباهى (توبه) ذكر مى‏كند. البته قرآن خود به این نكته توجه دارد كه بازگشت آنها كه در رفاه و تنعم بسر مى‏برند به مراتب دشوارتر از بازگشت محرومان و ستمدیدگان است.

گروه دوم به اقتضاى طبع در راه عدالت‏حركت مى‏كنند، اما گروه اول باید از منافع شخصى و گروهى خود صرفنظر و پا روى امیال  و خواست هاى خود بگذارند.

قرآن مى‏گوید گروندگان به او آنها هستند كه روحشان پاک و تصفیه شده است. و این گروندگان صرفا بر اساس حقیقت‏جویى و عدالت طلبى كه فطرى هر انسانى است، به قرآن گرایش پیدا كرده‏اند نه به اقتضاى منافع و تمایلات مادى و جاذبه‏هاى دنیوى.

به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشكار روانه كردیم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.

درباره این حس دینى، در شرق و غرب عالم بسیار سخن ها گفته شده است در اینجا به اختصار اقوال یك تن از این دانشمندان جهانى را نقل مى‏كنم. این سخن متعلق به انیشتن است. او در یكى از مقالاتش راجع به مذهب اظهار نظر مى‏كند و در همانجا متذكر مى‏شود كه به اعتقاد او بطور كلى سه نوع مذهب در جهان وجود داشته است.

1- مذهب ترس: یعنى مذهب گروهى كه عامل و انگیزه‏شان بسوى مذهب یک سلسله ترس ها از طبیعت و محیط بوده است.

2- مذهب اخلاق: و مقصودش مذهبى است كه بر مبناى مصالح اخلاقى استوار است.

3 -آنگاه از مذهب دیگرى یاد مى‏كند كه نامش را مذهب هستى مى‏گذارد و این تعبیر او همان تعبیرى است كه ما از آن به دل یاد كردیم. به اعتقاد انیشتن، این مذهب در واقع مى‏خواهد بگوید زمانى براى انسان حالتى معنوى و روحى حاصل مى‏شود كه در آن حالت از این خود محدود كه بواسطه آمال ها و آرزوهاى حقیر و خرد احاطه شده و از دیگران جدا گردیده و همچنین از عالم. هستى طبیعى كه براى او حصارى شده است، به ناگاه بیرون مى‏آید و از این زندان رها مى‏شود و در آن هنگام است كه به نظاره كل هستى مى‏نشیند و وجود را همچون حقیقتى واحد در مى‏یابد و عظمت ها و شكوه ها و جلال هاى ماوراى پدیده‏ها را بچشم مى‏بیند و حقارت و ناچیزى خود را متذكر مى‏گردد و آنگاه است كه مى‏خواهد به كل هستى متصل گردد.

آداب ،تبلیغ ،قرآن ،قلب

در این رابطه ، داستان همام قابل ذکر است که : از امیرالمؤمنین(ع) صفات مؤمن را باز مى‏پرسد. حضرت در جواب او به پاسخى كوتاه اما جامع قناعت مى‏كند و مى‏فرمایند:

"یا همام اتق الله و احسن ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون."

اى همام تو خود، خدا ترس و نیكوكار باش كه خدا با پرهیزكاران و نیكوكاران است. اما همام با این جواب راضى نمى‏شود و توضیح بیشترى مى‏خواهد، از نحوه زیستن و طرز عبادت و گذران روزها و شبها و نحوه معاشرت هایشان و ... سؤال مى‏كند.

آنگاه حضرت على (ع) به توصیف صفات مؤمن مى‏پردازد و حدود 130 خط از خطوط چهره متقین را ترسیم مى‏كنند و از جمله مى‏فرمایند: اگر اجل الهى نبود براى یك چشم بر هم زدن روح اینان در بدنشان قرار نمى‏گرفت. این همان حالتى است كه انیشتن  به آن اشاره مى‏كند و مى‏گوید انسان مذهبى وجود خود را یك نوع زندان محصور مى‏پندارد چنانكه مى‏خواهد از قفس تن پرواز كند و تمام هستى را یكباره به عنوان یك واحد دریابد. در كلمات حضرت امیر (ع) این حقیقت پررنگتر و شدیدتر و جامعتر بیان شده است، از دید حضرت، مؤمن گویى تمام هستى را در بدن مادى خود جمع كرده و از همین روست كه ناگهان قالب را رها مى‏كند و روحش را آزاد مى‏سازد. در داستان همام این نكته را هم نوشته اند كه وقتى سخن حضرت به پایان رسید، فریادى از همام برآمد و قالب تهى كرد.

در زمینه حس معنوى انسان ها، اقبال نیز سخن جالبى دارد، او مى‏گوید: در این گفته هیچ سرّ و معمایى وجود ندارد كه نیایش به عنوان وسیله اشراقى نفسانى، عملى حیاتى و متعارف است كه بوسیله آن جزیره كوچك شخصیت ما وضع خود را در كل بزرگترى از حیات اكتشاف مى‏كند. جمله‏اى نیز در همین زمینه از ویلیام جمیز وجود دارد: انگیزش نیایش نتیجه ضرورى این امر است كه در عین حال كه درونى‏ترین قسمت از خودهاى اختیارى و عملى هر كس، خودى از نوع اجتماعى است با وجود این مصائب کمال خویش را تنها در جهان اندیشه مى‏تواند پیدا كند. اغلب مردم، خواه بصورت پیوسته و خواه تصادفى در دل خود به آن رجوع مى‏كنند.

حقیرترین فرد بر روى زمین با این توجه عالى، خود را واقعى و باارزش احساس مى‏كند. احتمال دارد كه مردمان از لحاظ درجه تاثیر پذیرى با یكدیگر اختلاف داشته باشند، برای بعضى از مردم بیش از بعضى دیگران این توجه، اساسى‏ترین قسمت‏ خودآگاهى را تشكیل مى‏دهد. آنانكه بیشتر چنین هستند محتملا دینى‏ترین مردمانند. ولى من اطمینان دارم كه حتى آن كسانى كه مى‏گویند بكلى فاقد آنند خود را فریب مى‏دهند و حقیقتا تا حدى دین دارند.

ائمه (ع) قرآن را با چنان شورى مى‏خواندند كه رهگذرانى كه صداى آنها را مى‏شنیدند بى‏اختیار مى‏ایستادند و منقلب مى‏شدند و مى‏گریستند.

امام زین‏العابدین (ع) در دعایى كه براى ختم قرآن تعلیم داده‏اند این نكته را متذكر شده‏اند: خدایا قرآن را در تاریكی هاى شب مونس ما قرار بده. به ما آن فهم و عشق را عطا كن تا با این كتاب در دل شب انس و الفت داشته باشیم. 

پس مخاطبان قرآن همه انسان ها هستند و محدودیتی نیست برای هیچ کس در هیچ زمانی.

 قرآن چون اقیانوس بیکرانی است که هر کس هر اندازه که بخواهد می تواند از آن بهره ببرد حال کسانی که در این بهره وری موفق ترند آنها مؤمنین هستند که با خطاب (ایها المؤمنین) ندا داده میشوند و با اشتیاق تمام می شتابند بسمت قرآن؛ سخن معبودشان و آنچنان در آن غرق میشوند که گویی با قرآن یگانه میشوند نور قرآن در سیمایشان موج میزند ، دیگران (ایهاالناس) نیز بی بهره نیستند هر چقدر به دنبال قرآن باشند به همان میزان از آن خان نعمت که از هیچ نیاز مادی و معنوی بشر فروگذار نکرده توشه بر خواهند چید تا به مصداق مؤمنین و صادقین و راسخان که منزلت شایسته انسانیت است برسند. انشائالله تعالی! 

منبع : آشنایی با قرآن شهید مطهری

اعجاز علمی قرآن در ممنوعیت شرابخوری

شراب

با طلوع خورشید عالمتاب اسلام بر پهندشت جوامع بشری بسیاری از عادات و روش های زشت و نادرست از عرصه جوامع اسلامی برداشته شد. توصیه های قرآن و سنت سرشار از این تحریم ها و تأكیدهاست كه عمل به آن علاوه بر بهره مندی از اجر معنوی، سامان دهنده مسایل جسمی و روحی بشر نیز می باشد.

یكی از این عادات ناپسند كه از دیر باز و قبل از حضور اسلام در شبه جزیره عربستان رایج بود شرابخواری و مصرف الكل است. هر چند جوامع به اصطلاح متمدن، امروز نیز در این بلای جسم و جان سوز غوطه ور هستند و هر ساله آمارهای تكان دهنده ای از آثار تخریبی آن در میان جوامع به گوش می رسد، لیكن اسلام با توصیه های اعجازگونه خود در زمانی كه حتی شراب را با نفع و فایده می دیدند پیروان خویش را از آن نهی كرد و فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَ أَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ ای اهل ایمان در حال مستی به نماز نزدیك نشوید تا بدانید چه می گویید.»(نساء/43)

و در آیه ای دیگر، شراب را پلید و از عمل شیطان دانسته و می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ ای اهل ایمان، شراب و قمار و بت پرستی و تیرهای گروبندی، پلید و از عمل شیطان اند پس، از آن ها دوری كنید تا رستگار شوید...» (مانده/ 90) همگام با این آیات، روایات معصومین نیز بر شدت زشتی آن اشاره داشته و آن را «ام الخباثت» (1) (ریشه و مادر زشتی ها) دانسته و دائم الخمر را همردیف بت پرست (2) معرفی می كنند. در روایتی دیگر نوشنده و نوشاننده، خریدار و فروشنده و خلاصه تمامی كسانی كه در بساط این منكر شریك اند را لعنت می نماید.»(3)

حال این سؤال مطرح می شود كه قرآن كه بعضی از روش های اعراب قبل از اسلام را تأیید می كند و یا بسیاری از امور را كه برای جسم و روح ضررهایی دارد در حد مكروه نهی می كند چگونه است كه چنین تحریم سختی را برای این مسئله روا می دارد؟ انسان عصر نزول به یقین مضرات عمیق شراب را نمی دانسته و به بركت رشد علم و صنعت، بسیاری از این آثار ناگوار كشف شده است.

ای کسانی که ایمان آورده اید ، آنگاه که مست هستید گرد نماز مگردید، تا بدانید که چه می گویید و نیز در حال جنابت، تا غسل کنید ، مگر آنکه راهگذر باشید و اگر بیمار یا در سفر بودید یا از مکان قضای حاجت بازگشته اید یا با زنان جماع کرده اید و آب نیافتید با خاک پاک تیمم کنید و روی و دستهایتان را با آن خاک مسح کنید هر آینه خدا عفو کننده و آمرزنده است.

ارنست رنان مورخ فرانسوی در این باره می نویسد:

«دین اسلام پیروان خویش را از بلاهای چندی از جمله شراب و خوك و لعاب دهان سگ نجات داده است.»(4)

بنابراین یكی از قوی ترین جنبه های اعجاز علمی قرآن تحریم شراب است كه بشر صدها سال از مضرات آن آگاه نبوده است كه اكنون بطور گذرا و در حد اجمال به بخشی از آن ها كه اثبات كننده مدعا باشد اشاره می كنیم:

شراب عقل را زایل می كند و آدمی را از حوزه انسانیت خارج می سازد. در حوزه مسایل اجتماعی، روحیه جرم و جنایت را دامن می زند و زمینه تصادفات، قتل ها و خودكشی را فراهم می سازد كه آمارهای منتشره مؤسسات تحقیقاتی غربی گواه این مدعا است.(5) زیان های اقتصادی كه از سوی مشكلات و دردهای جسمی حاصل از الكلیزم بر فرد و جامعه وارد می شود بخشی دیگر از آثار الكل است علاوه بر آن، ضررهای معنوی شرابخواری نیز قابل توجه است. دوری از معنویت و اخلاق انسانی كه به از هم گسیختگی بنیان خانواده و روابط عاطفی والدین و فرزندان می گردد بخشی دیگر از این مسئله است اما آنچه پزشكان اسلامی و غیراسلامی بر روی آن متمركز شدند آثار زیانبار الكل از نظر علم پزشكی است كه به تفصیل حقایقی را در این زمینه مطرح كرده اند و ما فهرست وار به آن اشاره می كنیم.

نماز

الكل و شراب بطور شگفت انگیزی بر مغز و اعصاب تأثیر می گذارد و باعث اختلال در كار آن ها و التهاب بخش های مختلف آن می گردد. علاوه بر اعصاب، بیماری های گوارشی چندی از قبیل خراش غشاهای مخاطی دهان و حلق، التهاب مری، سرطان مری، التهاب حاد معده و سرطان آن، التهاب لوزالمعده، تأثیر مستقیم بر كبد و ایجاد اختلال در جذب مواد غذایی در روده ها، از جمله آثار زیانبار دیگری در بخشی گوارشی بدن است.

الكل فعالیت های جنسی را تحت تأثیر قرارمی دهد و اختلال هایی در روند جنسی و اعضای تناسلی بوجود می آورد. نقش الكل در ایجاد سرطان نیز از موارد دیگر آثار زیان بار این پدیده شوم است. در تحقیقی كه توسط دكتر «لورمی» به عمل آمده است مشخص گردیده كه 51 بیمار از 58 بیمار مبتلا به سرطان لوزه، زبان و حنجره از معتادان به الكل بوده اند.(6) شراب همچنین تأثیر عمیقی بر فرزندانی می گذارد كه والدین آن ها معتاد بوده اند.

یكی از پزشكان آلمان ثابت كرده كه تأثیر الكل تا سه نسل به طور حتمی باقی است به شرط این كه این سه نسل الكلی نباشد.(7) آنچه گفته شد فقط بخشی از آثار زیانبار كشف شده الكل و نشان دهنده اعجاز حكم كوتاه قرآن در تحریم شراب است.


1-مستدرك الوسایل، ج1، ص .139

2-بحارالانوار، ج 65، ص .164

3-نهج الفصاحه، ص 627، حدیث .2229

4- فلسفه احكام، ص156؛ اسلام پزشك بی دارو، ص46، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص.335

5- بخشی از این آمارها را می توان در كتاب پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص335 ملاحظه كرد.

6- طب در قرآن، دكتر عبدالحمید دیاب، دكتر احمد قرقوز، ترجمه علی چراغی، ص41-.158

7- اسلام پزشك بی دارو، ص44، نقل از علوم جنایی، ص863، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص.346

پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی، علی اسعدی

آقاي آيه هاي قرآن

شأن نزول آيت الکرسي

در روايت است که امام صادق (ع) به حالت چهار زانو در مجلسي نشسته بود و پاي راست خود را بر روي ران پاي چپ قرار داده بود, در اين هنگام مردي گفت فدايت شوم اين نوع نشستن مکروه است. حضرت فرمودند : نه اين چنين نيست, بلکه اين سخني است که يهودي ها مي گويند.

آنها مي گويند:« هنگامي که خداي متعال آسمانها و زمين را آفريد و به عرش مسلط گشت,به اين صورت نشست تا استراحت نمايد.»

خداي متعال هم اين آيه را« در ردّ کلام باطل آنها» فرمود که :« الله ُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ » تا « هُوَ العَليّ العَظيم » و امام صادق در همان حالت که نشسته بود باقي ماند.

عکس العمل شيطان هنگام نزول آيت الکرسي

امام محمد باقر(ع) از امير المومنين علي (ع) روايت فرموده:

« هنگامي که آيت الکرسي نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: آيت الکرسي آيه اي است که از گنج عرش نازل شده و زماني که اين آيه نازل گشت‘ هر بُتي که در جهان بود, با صورت به زمين افتاد.»

در اين زمان ابليس (شيطان) ترسيد و به قومش گفت: « امشب حادثه اي بزرگ اتفاق افتاده است,باشيد تا من عالم را بگردم و متوجه حادثه شوم که چه بوده است.»

صدر المتألّهين در اين باره مي گويد: « هنگامي که شخص متفکر تامل نمايد و با چشم بصيرت به معارف الهي و مطالب ربوي, از توحيد و تقديس شرح و صفات عليا و افعال عظمي , که آيت الکرسي مشتمل بر آن است بنگرد, آنها را يکجا در آيه اي به جز آيت الکرسي نخواهد يافت. به همين جهت آيت الکرسي به تنهايي سيادت و رياست را بر ساير آيات خواهد داشت.

ابليس عالم را گشت تا به شهر مدينه رسيد, مردي را ديد و از او سوال کرد( بايد توجه داشت که از رويات استفاده مي شود, شيطان به تمام اشکال از موجودات عالم,ممکن است ظاهرگردد و در اينجا هم به صورت انساني در آمده و از مرد سوال مي کند!)

« ديشب چه حادثه اي اتفاق افتاد؟»

مرد گفت: رسول خدا (ص) به ما فرمود : آيه اي از گنجهاي عرش نازل شده است که بتهاي جهان به خاطر آن همگي با صورت به زمين خورده اند ابليس بعد از شنيدن حادثه به نزد قومش رفت و خادثه را به آنها خبر داد.

آيت الکرسي سيّد آيات قرآن

در روايتي آمده است : روزي عده اي از اصحاب پيامبر(ص)در مسجد رسول اکرم (ص) نشسته بودند واز فضا ئل قرآن ياد مي کردند ،که کدام آيه افضل و بهتر است ؟

يکي مي گفت : آخرين آيه ي سوره ي توبه و يکي مي گفت : آخرين آيه ي سوره ي اسراء ، ديگري مي گفت : سوره ي مريم ويکي ديگر مي گفت: سوره ي طه .

حضرت علي (ع) فرمود : شما از آيه الکرسي چه مي دانيد ؟ من از رسول خدا شنيدم که فرمود : اي علي. حضرت آدم (ع) سيد انسان هاست ، من سيد عربم ، سلمان فارسي سيد فارس است ، صُهَيب سيد روم است ، درخت سيد درختان است,طور سيتا سيد کوه هاست, روز جمعه سيد روزهاست,قرآن سيد سخن هاست, سوره ي بقره سيد سوره هاي قرآن است آيت الکرسي سيد سوره ي بقره است. در اين آيه پنجاه کلمه است و در هر کلمه پنجاه برکت است.

در ترجمه ي فارسي تفسير طبري نيز آمده است: روزي حضرت علي (ع) نزد پيغمبر(ص) آمد. پيامبر به او گفت:

«يا علي! من سيد عربم,مکه سيد شهرهاست, کوه سينا سيد همه ي کوه هاست, جبرئيل سيد همه ي فرشتگان است, فرزندان تو حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت اند, قرآن سيد همه ي کتابهاست, سوره ي بقره سيد همه ي سوره هاي قرآن است و در سوره ي بقره يک آيه است که آن ايه پنجاه کلمه است, هر کلمه اي پنجاه برکت دارد و آن آيت الکرسي است.

چرا آيت الکرسي را سيد آيات خوانده اند؟ ...

صدر المتألّهين در اين باره مي گويد: « هنگامي که شخص متفکر تامل نمايد و با چشم بصيرت به معارف الهي و مطالب ربوي, از توحيد و تقديس شرح و صفات عليا و افعال عظمي , که آيت الکرسي مشتمل بر آن است بنگرد, آنها را يکجا در آيه اي به جز آيت الکرسي نخواهد يافت. به همين جهت آيت الکرسي به تنهايي سيادت و رياست را بر ساير آيات خواهد داشت.

مرد انگليسي که دل داده ي آيت الکرسي بود!

دانشمند و نويسنده ي مصري؛ عبدالعزيز جاويش مي گويد:

« تصادفا ً با يک نفر انگليسي مسلمان برخورد کردم که از اسلامش هيچ منظور مادّي نداشت و با مسلمان شدنش در پي بدست آوردن مقام و اعتباري نبود و براي دست يافتن به ثروت و خلاصه سياست,مسلمان نشده بود.»

آن مرد انگليسي به من گفت: در قرآن کريم آيه اي است که من هرگز از تکرار آن ملول و رنجور نمي شوم و هر اندازه در آن نظر مي افکنم احساس خستگي نمي کنم. اين آيه خدا را به گونه اي توصيف کرده است که هيچ يک از راهبران اديان با آن هوش و ذکاوت و ذوق و استعداد نمي توانند خدا را بدان گونه توصيف کنند و قدرت ندارند که مانند اين آيه را بياورند.

پس شروع به خواندن آيت الکرسي الکرسي به زبان انگليسي کرد. آنگاه به من گفت: تو را به جان پدرت اي عرب «مسلمان» آيا مي شود گاهي اين آيه به گوش تو بخورد و تو در غفلت از آن, در حالت سرگرمي و بازي نباشي؟

و آيا شده که زبانت را به خواندن اين آيه بگرداني و با عجله و شتا بزدگي از آن نگذري و لحظه اي در آن بينديشي؟

پاداش کسي که آيت الکرسي را زياد مي خواند

عبدالله بن عوف گفته است:

« شبي در خواب ديدم که قيامت شده بود. من را آوردند و حساب من را به آساني بررسي کردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و کاخهاي زيادي را به من نشان دادند که من از زيبايي و بهاي آنها تعجب کردم.»

به من گفتند: درهاي اين کاخ را بشمار, من هم شمردم پنجاه درب بود.

بعد گفتند: خانه هايش را بشمار, شمردم, تعداد آنها يكصد و هفتاد و پنج خانه بود. به من گفتند اين خانه ها مال توست. آنقدر خوشحال شدم که از خواب پريدم و خدا را شکر کردم.

صبح که شد نزد ابن سيرين( صاحب کتاب تعبير خواب و کسي که به خاطر پاکدامني, خداوند به او قدرت تعبير خواب عنايت کرد) رفتم و خواب را برايش تعريف کردم.

ابن سيرين گفت: معلوم است که تو آيت الکرسي زياد مي خواني. گفتم: بله, همينطور است. ولي تو از کجا فهميدي که من آيت الکرسي را زياد مي خوانم؟ جواب داد: براي آنکه اين آيه پنجاه کلمه و صد و هفتاد و پنج حرف دارد.

من از زيرکي و حافظه ي او تعجب کردم. آنگاه به من گفت: هر که آيت الکرسي را زياد بخواند سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود!

آیه ای به نفع کفار!

قرآن

شخصی از امام صادق - علیه السلام السابق- پرسید: مگر علی علیه السلام در دین خدا نیرومند نبود؟ امام فرمود: آری، نیرومند بود.

آن شخص پرسید: پس چرا علی علیه السلام بر اقوامی (از افراد بی ایمان و منافق) مسلّط گشت ولی آنها را به هلاکت نرساند؟ امام فرمود: یک آیه از قرآن، مانع این کار بود. او پرسید: کدام آیه؟

امام علیه السلام فرمود: این آیه شریفه: هُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْی مَعْكُوفًا أَنْ یبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیرِ عِلْمٍ لِیدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یشَاءُ لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(1)

ترجمه: (آنها کسانی هستند که کافر شدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه بازداشتند؛ و هرگاه مردان و زنان با ایمانی در این میان بدون آگاهی شما، زیر دست و پا، از بین نمی‌رفتند که از این راه عیب و عاری ناآگاهانه به شما می‌رسید، (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد)! هدف این بود که خدا هر کس را می‌خواهد در رحمت خود وارد کند؛ و اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا می‌شدند، کافران را عذاب دردناکی می‌کردیم!)

سپس فرمود: خداوند ودیعه های مؤمنی در صلب اقوام کافر و منافق داشت و علی علیه السلام هرگز پدرانی را که در صلب آنها، این ودیعه ها بودند نمی کشت، تا آنها ظاهر گردند... و همچنین قائم ما اهل بیت یعنی حضرت ولی عصر(عج) ظاهر نمی شود تا این که امانت ها آشکار شوند.(2)

___________

1. الفتح/25

2. هزار و یک حکایت قرآنی

آیات نامدار قرآن

قرآن

اشاره:

در طول تاریخ تفسیر و قرآن پژوهی، برخی از آیات قرآن كریم به سبب ویژگی خاصی كه داشتند، شهرت بیشتری یافته و مورد توجه قرار گرفته‌اند این آیات را آیات نامدار می‌نامند. در این مقاله با نام، مشخصات و نكات مهم یكی از این آیات آشنا می‌شویم.

 

آیه‌ی 62نمل را آیه‌ی «أمّن‌ یجیب» می‌گویند. این آیه با همین عبارت آغاز می شود و به دلیل توجه ویژه‌ی مسلمانان هنگام گرفتاری‌ها و مشكلات، به آن معروف شده است. خداوند متعال در این آیه توجه می‌دهد كه هرگاه بندگان مضطرّش او را بخوانند غم‌و‌اندوه و هر نوع مشكلی را از آنان برطرف می‌سازد:

 «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَكَّرُونَ»

«یا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مى‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏سازد، و شما را خلفاى زمین قرار مى‏دهد آیا معبودى با خداست؟! كمتر متذكّر مى‏شوید!».

از وجود روایتی در‌باره‌ی تأثیر قرائت چند یا چندین بار این آیه در رفع بلاها و رسیدن به نیازمندی‌ها، آگاهی نداریم؛ اما می‌دانیم كه از همان قرن‌های نخستین اسلامی، مسلمانان با توجه به این آیه و قرائت آن، در ناراحتی‌ها، بیماری‌ها و درماندگی‌ها ،به خداوند روی آورده، برای رفع نیازهایشان او را می‌خوانده و گاه، یكدیگر را به دعا كردن در درگاه الهی دعوت می‌كرده‌اند.[1] از این رو، آن چه در عرف رایج است كه قرائت این آیه را به منزله‌ی ختم قرار می‌دهند (مانند ختم برخی دعاها) از باب فال نیك‌گرفتن است كه احتمالاً با توجه به جمله‌ی معروف:

«خذ القرآن ما شئت لما شئت»

«به هر آیه‌ای از قرآن كه می‌خواهی برای رسیدن به خواسته‌ات تمسك كن» بوده است.

بنابراین، قرائت آیه از باب درخواست و دعا نیست؛ بلكه تعریض به خداوند است كه بنده، حال مضطر خود را به او عرضه می‌كند و وعده‌ی پروردگار به گشایش مشكل و استجابت دعا را به یاد می‌آورد.[2]

در دو روایت از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مضطر در این آیه، بر امام زمان(عج) هنگام ظهور تطبیق داده شده است:

 «نزد مقام  ابراهیم دو ركعت نماز می گزارد و به درگاه الهی دعا می‌كند؛ آنگاه خداوند دعایش را مستجاب، مشكلات حضرت را برطرف، و او را در زمین خلیفه میكند؛ سپس جبرئیل و 313 نفر با وی بیعت می كنند».[3]

_____________

[1] . ابن كثیر، ج3، ص383

[2] . تقریب القرآن الی الاذهان، ج20، ص 12

[3] . تفسیر قمی، ج2، ص105؛ الصافی، ج4، ص71؛ نورالثقلین، ج4، ص92

فرمول شگفت ریاضی در قرآن

قرآن و ریاضی

با گذشت زمان، جلوه هاى تازه اى از اعجاز قرآن آشكار مى شود، كه در گذشته مورد توجه قرار نمى گرفت، از جمله: محاسبات فراوانى كه روى كلمات قرآن، با مغزهاى الكترونیكى انجام شده، و ویژگى هاى تازه اى براى كلمات، جمله بندى ها، و رابطه آن با زمان نزول هر سوره، ثابت كرده است، و آنچه ذیلاً مى خوانید نمونه اى از آن است:پژوهش هاى برخى از دانشمندان محقق امروز، به كشف روابط پیچیده و فرمول هاى محاسباتى بسیار دقیقى منجر شده كه حیرت انگیز است. با یقین به این امر كه نظم علمى دقیقى در ساختمان قرآن است، از طریق بررسى هاى آمارى و به زبان ریاضى، به كشف قواعد دقیق و فرمول هاى ریاضى و منحنى هاى كامل و سالمى توفیق یافته است، كه از نظر اهمیت و شناخت، كشف «نیوتن» در جاذبه را، تداعى مى كند.

یك قرآن شناس بزرگ، نقطه شروع كارش را از این مسأله ساده آغاز كرده است: آیات نازل شده در «مكّه» كوتاه است، و آیات نازل شده در «مدینه» بلند، این یك مسأله طبیعى است كه هر نویسنده یا سخنران ورزیده، طول جملات و آهنگ كلمات سخنش را، بر حسب موضوع سخن تغییر مى دهد: مسائل توصیفى، جملات كوتاه، و مسائل تحلیلى و استدلالى، بلند. آنجا كه سخن تحریكى و انتقادى و یا بیان اصول كلّى اعتقادى است، لحن شعارى مى شود، و عبارات كوتاه. و آنجا كه شروع داستان است، و بیان كلام براى نتیجه گیرى هاى اخلاقى و...، لحن آرام، عبارات طولانى و آهنگ نرم. مسائل طرح شده در «مكّه»، از نوع اول است، و مسائل طرح شده در «مدینه»، از نوع دوم.

با شگفتى فوق العاده مى بینیم: این آیات ـ كه سال نزولشان معلوم است ـ درست در همان ستون هایى قرار مى گیرند كه، در این جدول از نظر معدل طول آیات ویژه هر سال، فرض شده اند!

قرآن، سخن طبیعى است، و ناچار تابع سبك زیبا و بلیغ سخن گفتن بشر، و در نتیجه رعایت كوتاهى و بلندى آیات نیز، به تناسب مفاهیم. اما اگر قبول كنیم كه این كلام در عین حال كه یك كتاب است، یك طبیعت نیز هست، باید این كوتاهى و بلندى بى حساب نباشد، و طبق یك قاعده دقیق علمى، از آیات كوتاه آغاز كند، و یكنواخت و تصاعدى رو به آیات بلند برود. بر این اساس، باید طول هر آیه اى، كوتاه تر از آیه نازل شده سال بعد، و بلندتر از آیه نازل شده سال پیش باشد، و اندازه این طولانى شدن، اندازه هاى دقیق و حساب شده باشد. بنابراین در طول 23 سال كه وحى نازل مى شده است، باید 23 طول معدل در آیات داشته باشیم! براى این قاعده، مى توانیم: 23 ستون داشته باشیم، كه همه آیات بر حسب طول، در این ستون ها تقسیم بندى شود. حال از كجا مى توانیم بفهمیم این تقسیم بندى ها درست است؟

مى دانیم: شأن نزول بعضى از آیات قرآن معلوم است، برخى را روایات تاریخى معین كرده، و صریحاً گفته در چه سالى نازل شده است، و برخى را از روى مفاهیم آن مى توان تعیین كرد: مثلاً آیاتى كه احكامى چون تغییر «قبله»، حرمت شراب، وضع حجاب، «زكات» و «خمس» را بیان مى كند، و آیاتى كه از «هجرت» سخن مى گویند، سال تعیین آنها معلوم است. با شگفتى فوق العاده مى بینیم: این آیات ـ كه سال نزولشان معلوم است ـ درست در همان ستون هایى قرار مى گیرند كه، در این جدول از نظر معدل طول آیات ویژه هر سال، فرض شده اند! (دقت كنید). آنچه جالب تر است: پیدا شدن دو سه مورد استثنائى است، به این معنى كه: سوره «مائده»، آخرین سوره بزرگى است كه نازل شده است، در حالى كه چند آیه از آن طبق فرمول، باید در سال هاى اولیه نازل شده باشد. پس از تحقیق در متون تفاسیر و روایات اسلامى، اقوال مفسران معتبرى را مى یابیم كه گفته اند: این چند آیه در اوایل نازل شده، اما از نظر تدوین، به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سوره «مائده» جاى داده شده است، به این طریق مى توان، سال نزول هر آیه را از روى این ملاك ریاضى تعیین كرد، و قرآن را بر حسب سال نزول نیز تدوین نمود!

چه سخنورى است در عالم، كه بتوان از روى طول عبارت، سال اداى هر جمله اش را معین كرد؟ به خصوص كه این متن، كتابى نباشد كه مثل یك اثر علمى یا ادبى، نویسنده اش آن را در یك مدت معین و پیوسته نوشته، و بر زبانش رفته باشد، و به ویژه كتابى نباشد كه نویسنده اش در یك موضوع ـ یا حتى یك زمینه تعیین شده اى ـ تألیف كرده باشد، بلكه مسائل گوناگونى باشد كه، به تدریج بر حسب نیاز جامعه، و در پاسخ به سؤالاتى كه عنوان مى شود، حوادث یا مسائلى كه در مسیر مبارزه طولانى مطرح مى شود، به وسیله رهبر بیان، و سپس جمع آورى و تنظیم شده باشد.

سوره اي براي انفاق

هل أتي

وَ يُطعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مُسکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً اِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُريدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکُورًا(1)

و طعام را در حالي که خود دوستش دارند به مسکين، يتيم و اسير مي خورانند جز اين نيست که شما را براي خدا اطعام مي کنيم و از شما نه پاداشي مي خواهيم نه سپاسي.»

 

انفاق، ايثار، سخاوت و جود علي(ع) زبان زد خاص و عام و حتي دشمنان آن حضرت است. آيات قرآن کريم هم چون آية ولايت و نيز سورة مبارکة "هل اتي" گواه انفاق، ايثار، سخاوت و جود علي(ع), و خانواده بزرگوارش است. و گوهر انفاق و ايثار آنان عشق آنان به خداي متعال است .

امام حسن و حسين عليهما السلام در کودکي بيمار شدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عيادت کرد. يکي از اصحاب به علي عليه السلام عرض کرد: « چه خوب بود براي شفاي دو فرزندت نذري براي خدا مي کردي.»

حضرت علي عليه السلام فرمود: « نذر مي‌کنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگيرم.»

فاطمه نيز چنين گفت.

امام حسن و حسين عليهما السلام هم گفتند: « ما نيز سه روز روزه مي گيريم.»

فضه، کنيز آنان، نيز همين نذر را کرد.

چندي نگذشت که حسن و حسين عليهما السلام شفا يافتند.

همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما براي افطار چيزي در خانه نبود.

علي عليه السلام نزد يکي از همسايگان يهودي اش که پشم‌باف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت: « آيا حاضري دختر محمد مقداري پشم براي تو بريسد و تو در برابرش کمي جو بدهي؟»

شمعون گفت: « بله.» و به او کمي پشم داد.

فاطمه عليهاسلام يک‌سوم آن پشم را ريسيد و يک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ براي هر نفر يک قرص نان.

علي عليه السلام نماز مغرب را با پيامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامي که اميرالمومنين اولين تکه را کند، ناگاه مسکيني در خانه را زد و گفت: « السلام عليکم يا اهل بيت محمد. من مسلمان مسکيني هستم. از آنچه مي‌خوريد به من بخورانيد. خداوند از نعمت‌هاي بهشت به شما بدهد!»

همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکين دادند، شب را گرسنه خوابيدند و چيزي جز آب نخوردند.

فرداي آن روز را نيز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله عليها يک سوم ديگر از پشم را ريسيد و يک صاع ديگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت.

بعد از نماز مغرب، همين که سر سفره نشستند، يتيمي به در خانه آمد و گفت: « السلام عليکم اهل بيت محمد. من يتيمي مسلمان هستم. از آنچه مي‌خوريد به من نيز بدهيد. خداوند شما را از نعمت هاي بهشتي اطعام کند.»

همه اهل خانه، آن شب را نيز گرسنه سپري کردند و چيزي جز آب نخوردند. فردا نيز همين اتفاق تکرار شد و اين بار اسيري از مشرکين به در خانه آمد و گفت:« السلام عليکم يا اهل بيت محمد ما را اسير مي کنيد و به بند مي کشيد، اما به ما غذا نمي‌دهيد؟»

آن شب نيز همه نان‌هاي خود را به اسير دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابيدند.

فرداي آن روز علي، حسن و حسين را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگي مانند جوجه به خود مي لرزيدند. پيامبر با ديدن آنان فرمود:« اي اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت مي کند. نزد دخترم فاطمه برويم.»

نزد فاطمه رفتند و ديدند او در محراب خود، از گرسنگي دچار ضعف شديدي شده و چشمانش گود افتاده است.

پيامبر او را به سينه چسباند و گفت: « به خدا پناه مي‌برم. شما سه روز است که گرسنه‌ايد!» جبرئيل نازل شد و گفت: « اي محمد، آنچه را خداوند براي تو در باره اهل بيت مهيا ساخته است، بگير.»

پيامبر فرمود:« چيست؟ »

جبرئيل آيات آغازين سوره‌ي « هل اتي » را قرائت کرد تا رسيد به آيه « انّ هذا کان لکم جزاء و کان سعيکم مشکورا.» (2)در روايتي ديگر از امام باقر عليه السلام آمده است که جبرئيل در روز چهارم با ظرفي پر از گوشت فرود آمد. اهل بيت از آن خوردند تا سير شدند ، ولي چيزي از غذا کاسته نشد. حسين عليه السلام با مقداري از آن غذا از خانه خارج شد. زني يهودي به او گفت: « شما که هميشه در گرسنگي به سر مي بريد اين غذا از کجاست؟ مقداري از آن به من بده.»

حسين عليه السلام دست خود را دراز کرد که غذا را به او بدهد اما جبرئيل فرود آمد و غذا را از دست حسين گرفت و به سوي آسمان برد. پيامبر خدا فرمود: « اگر حسين نخواسته بود از اين غذا به آن زن بدهد، اين ظرف غذا تا روز قيامت نزد اهل بيتم باقي بود؛ از آن مي‌خوردند و هيچ‌گاه چيزي از آن کم نمي شد.»(3)

 


1- سوره انسان/8

2- همان/22

3- سايت رشد

جهنم هم چشم و گوش دارد!

جهنم

خداوند در آیات سوره «فرقان» مى فرماید: «ما براى كسى كه قیامت را انكار كند آتش سوزانى مهیا كرده ایم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً).

آن گاه توصیف عجیبى از این آتش سوزان كرده، مى گوید: «هنگامى كه این آتش آنها را از راه دور ببیند چنان به هیجان مى آید كه صداى وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شدید همراه است، مى شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكان بَعِید سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً).

در این آیه تعبیرات متعدد گویائى است كه، از شدت این عذاب الهى خبر مى دهد:

1 ـ نمى گوید: آنها آتش دوزخ را از دور مى بینند، بلكه مى گوید: آتش آنها را مى بیند، گوئى چشم و گوش دارد، چشم به راه دوخته و انتظار این گنهكاران را مى كشد!

2 ـ نیاز به این ندارد كه آنها نزدیك آن شوند، تا به هیجان در آید، بلكه از فاصله دور ـ كه طبق بعضى از روایات یك سال راه است ـ از خشم، فریاد مى زند.

3 ـ از این آتش سوزان، توصیف به «تغیّظ» شده است، و آن عبارت از حالتى است كه انسان، خشم خود را با نعره و فریاد آشكار مى سازد.

4 ـ براى آتش دوزخ، «زفیر» قائل شده، یعنى شبیه آن حالتى كه انسان نَفَس را در سینه فرو مى برد، آنچنان كه دنده ها به طرف بالا رانده مى شوند و این معمولاً در حالى است كه انسان بسیار خشمگین مى گردد.

مجموع این حالات نشان مى دهد: آتش سوزان دوزخ، همچون حیوان درنده گرسنه اى كه در انتظار طعمه خویش است، انتظار این گروه را مى كشد (پناه بر خدا).

این وضع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مى بیند، اما وضع آنها در آتش دوزخ را چنین توصیف مى كند: «هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آتش ـ در حالى كه در غل و زنجیرند ـ افكنده شوند فریاد واویلاشان بلند مى شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً).

این به خاطر كوچك بودن دوزخ نیست; چرا كه طبق آیه 30 سوره «ق» «هر چه در قیامت، به جهنم مى گوئیم: آیا پر شده اى؟ باز بیشتر طلب مى كند» (یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِید).

بنابراین، مكان وسیعى است اما آنها را در این مكان وسیع آنچنان محدود مى كنند كه طبق بعضى از روایات، وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن میخ در دیوار است!.

ضمناً، واژه «ثُبُور» در اصل به معنى «هلاك و فساد» است، و به هنگامى كه انسان در برابر چیز وحشتناك و مهلكى قرار مى گیرد، گاهى فریاد «وا ثبورا»! بلند مى كند، كه مفهومش «ای مرگ بر من» است.

اما به زودى به آنها گفته مى شود: «امروز یك بار «وا ثبورا» نگوئید، بلكه بسیار ناله «وا ثبورا» سر دهید» (لاتَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِیراً).

و در هر حال، این ناله شما به جائى نخواهد رسید و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود، بلكه باید زنده بمانید، و مجازات هاى دردناك را بچشید.

این آیه در حقیقت شبیه آیه 16 سوره «طور» است كه مى فرماید: اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لاتَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «در آتش دوزخ بسوزید، مى خواهید شكیبائى كنید یا نكنید، براى شما تفاوتى نمى كند، شما جزاى اعمال گذشته خود را مى بینید».

در این كه گوینده این سخن با كافران كیست؟ قرائن نشان مى دهد، فرشتگان عذابند; چرا كه سر و كارشان با آنها است.

و اما این كه چرا به آنها گفته مى شود: یك بار «وا ثبورا» نگوئید، بلكه بسیار بگوئید، ممكن است به خاطر این باشد كه عذاب دردناك آنها موقتى نیست كه با گفتن یك «وا ثبورا» پایان یابد، بلكه، باید در طول این مدت همواره این جمله را تكرار كنند.

به علاوه، مجازات الهى درباره این ستمگران جنایتكار آنچنان رنگارنگ است كه در برابر هر مجازاتى، مرگ خود را با چشم مى بینند و صداى «وا ثبورا» ایشان بلند مى شود، و گوئى مرتباً مى میرند و زنده مى شوند.

منبع: تفسیر نمونه، جلد 15، صفحه 47.

روحتان را بيمه کنيد!

درآمد

اگر شاعر عرب، كتاب «الغدير» علامه امينى را، «معجزه شبها» و حروف آن را «ستاره‏هاى درخشان‏» معرفى مى‏كند و تحقيق ايشان را همسان نورافكنى مى‏داند كه «بسيارى از روايات پيامبر مبشر را از تاريكى ابهام، بيرون آورد» (1) در مورد «كتاب كريم‏» ، چه كسى بايد بگويد و چه بايد گفت؟!

از باب «بل الانسان على نفسه بصيرة‏» (2)

هيچ كس خودش را بهتر از خودش نمى‏شناسد و نمى‏تواند معرفى كند.

قرآن

قرآن مجيد هم، «بين بنفسه و مبين لغيره‏» است .

شايسته است در معرفى قرآن، بيش از همه، از خود كتاب كريم كمك بگيريم .

قرآن مجيد، بهتر از هر چيز و هر كس، خودش را مى‏شناسد و معرفى هم مى‏كند .

قرآن، در معرفى خود مى‏گويد، شعاع من، شعاع هدايت و انسانيت است .

رسالت قرآن، هميشگى و همگانى است . منتها در عمل، عده‏اى خاص، بدان تمسك مى‏جويند .

بزرگترين رسالت قرآن مجيد آن است كه بيماران را شفا ببخشد و انسان را از نظر روحى «بيمه‏» سازد .

در عصر تكنولوژى و ماشين، بيمارى صنعتى و استرس، انسانها را فلج كرده است . . . و زندگى را به جهنم روحى، مبدل ساخته است . از اين رو بايد ديد، قرآن مجيد داراى چه منزلتى مى‏باشد و از چه جايگاهى برخوردار است؟

قرآن مجيد، صد درصد، از پايگاه مستحكمى برخوردار مى‏باشد و آمادگى دارد دنيايى از بهشت درون و بيرون را، جلو روى انسان ترسيم كند و از او بهشت محض و بهشت‏سيار، تربيت كند .

در اين نوشتار، درصدد مانديم، تا چگونگى و چرايى ارتباط جوانان با قرآن را تبيين كنيم .

نوجوانان و جوانان بيش از همه زمانها، به پايگاه معنوى و قرآن مجيد، نياز دارند . چرا؟ چون بيش از همه زمانها، جوانان در معرض خطر و مرض‏ها و غرض‏هاى آلوده قرار دارند .

قرآن غريب نيست ولى با چشم پر از اشك و دلى پر خون و آه سرد و كشنده بايد گفت قرآن در ميان مسلمانان عموما و در ميان شيعيان خصوصا، غريب، تنها و مهجور مانده است . در عمل قرآن، كتاب مردگان معرفى گشته است، نه كتاب زندگى و كتاب زنده و زنده‏ها .

بيماريهاى روحى كه امروزه جوانان را تهديد مى‏كند، بسيار بسيار متعدد و متنوع است، بيماريهاى روحى، داروى معنوى و تكيه معنوى مى‏خواهد . از اين جهت، هر جوانى با مراجعه به قرآن، مى‏تواند بيماريهاى روحى خود را، پيشگيرى و يا درمان بخشد . اگر چنين اتفاقى در زندگى يك نوجوان و جوان بيفتد، شيرين‏ترين و زيباترين اتفاقى است كه در زندگى آنها بوجود آمده . «اتفاقات قرآنى‏» همه‏اش مهم و بزرگ است و انس يك نوجوان و جوان با قرآن، يك اتفاق آسمانى است.

به هر حال قرآن، در عمل، ميزان رفتار و كردار مسلمانان است عموما، و جوانان است‏خصوصا، و همه بايد خودشان را بر قرآن عرضه كنند، تا ببينند يك انسان و جوان قرآنى هستند يا خير؟

اگر چنين نيستند بايد هر چه سريعتر براى درمان جان خود اقدام كنند و لحظه‏اى توقف روا نباشد و هيچ مانع و يا «مينى‏» از طرف قرآن مجيد وجود ندارد . اگر مانع و يا ميدان مينى احساس مى‏شود در خود ما است . . .

در اين مختصر، عناوينى تحت عنوان:

1- درآمد 2- يتيم نوازى قرآن 3- قرآن در كلام برادر قرآن 4- زبان نوجوانان و جوانان، در انس با زبان قرآن 5- انتظارات كور، از حافظان نوجوان و جوان و . . . بحث‏شده است .

يتيم‏نوازى در قرآن:

ا لم يجدك يتيما فآوى و وجدك ضالا فهدى و وجدك عائلا فاغنى فاما اليتيم فلا تقهر و اما السائل فلاتنهر و اما بنعمة ربك فحدث

مگر يتيم نيافت و در پناه خويش جاى داد . سرگشته‏ات يافت و به راهت آورد . محتاجت‏يافت و بى‏نيازت كرد . پس يتيم را ميازار . و با سائل خشونت نكن و از نعمت پروردگارت سخن بگو . (3)

دوران كودكى، سرآغاز نياز و نياز به پناهگاه است . حضرت محمد (ص) تنها «يتيم قرآنى‏» است كه در قرآن مجيد نوازش شده و دست محبت الهى بر سر او كشيده شد .

حضرت محمد (ص) در دوران كودكى و يتيمى، شنا كردن در اقيانوس بيكران انسانيت را در شنزارهاى مكه آغاز كرد . چون وى مى‏خواهد ثقل اكبر تربيت گردد و به درجه «خلق عظيم‏» برسد و از اين جهت‏بايد آبديده گردد .

به تجربه و در تاريخ، ثابت‏شد كه كسى در «سمور» به رشد ربانى و شدن و شكوفايى نمى‏رسد . از اين جهت رسول الله از صفر، كه اوج نياز و دوران يتيمى است، شدن و شكوفايى را آغاز مى‏كند .

خداوند به رسول بزرگوارش مى‏فرمايند:

«لولاك لما خلقت الافلاك‏» اگر تو نبودى افلاك را نمى‏آفريدم . (4)

در همين راستا مولوى مى‏گويد:

با محمد بود عشق پاك، جفت

بهر عشق او خدا «لولاك‏» گفت

گر نبودى بهر عشق پاك را

كى وجودى دادمى افلاك را

من بدان افراشتم چرخ سنى

تا علو عشق را فهمى كنى

چقدر زيبا است! آن كسى كه «افلاك‏» به وجو او بند و پيوند دارد، خداوند او را در يتيمى مى‏آزمايد و در دوران بسيار حساس و در اوج نياز، او را با سختى بزرگ و سنگينى مواجه مى‏سازد .

اينگونه زندگى «عشق است و ديگر هيچ‏» .

اين حيات، ارزيابى شده است . خداوند، خود اين حيات را ارزيابى كرده است اگر حيات، ارزيابى نباشد، به گفته سقراط، ارزش زيستن ندارد .

خداوند در سوره غافر يك چرخه‏اى از حيات را بيان مى‏كند كه جالب توجه است . كودكى - جوانى - پيرى .

«هو الذي خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة . . .»

اوست كه شما را: 1- از خاك آفريد 2- سپس از نطفه 3- آنگاه از خون بسته 4- و بعد از آن به صورت طفلى شما را بيرون مى‏فرستد 5- تا به كمال نيرو برسيد 6- و پس از آن پير شويد و برخى از شما پيش از رسيدن به پيرى مى‏ميريد، و بعضى به آن اجل معين مى‏رسيد، و شايد بينديشيد .» (5)

«شدن‏» در اين آيه موج مى‏زند و سير تكاملى انسان، به صورت آرام در جسم انسان تعبيه شده است . يعنى رشد جسم، حتما بايد توام با رشد جان باشد . به هر تقدير دوران كودكى، جوانى و پيرى، در آيينه قرآن، بسيار آرمانى به «فيلم‏» كشيده شد و مبدا معنادار و معاد ماندگارى را به نحو نيكو، تبيين مى‏كند .

قرآن در كلام برادر قرآن

ما ز قرآن مغز را برداشتيم

پوست را پيش سگان انداختيم (6)

بهترين معرف قرآن، خود قرآن و امامان (ع) هستند . على (ع) زبان ناطق و قرآن ناطق است كه با زيباترين بيان قرآن را معرفى و توصيف مى‏كند . على بزرگ، خود اولين جوان حافظ كل قرآن مى‏باشد و اولين قرآن ناطق در ميان اهل بيت (ع .)

پيش بينى و پيش‏گوئيهاى حضرت امير (ع) در حق قرآن، بسيار مهم و داراى پيام بزرگ و شان نزول است .

حضرت در آخرين وصيت و نصيحت‏خود، پيش بينى و پيش‏گوئيهاى جالب توجهى را انجام مى‏دهد كه امروزه هر صاحب خردى را تكان مى‏دهد .

مى‏فرمايند:

«الله الله في القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم‏»

خدا را! خدا را! درباره قرآن مبادا ديگرى بر شما پيشى گيرد در رفتار به حكم آن . (7)

دقيقا حضرت، مشكل بزرگ جامعه فعلى مسلمانان را نسبت‏به قرآن نشانه گرفته و آن «غربت قرآن در عمل‏» است . از نظر تعداد شمارگان، خط و چاپ، قرآن غريب نيست . از نظر قارى، حافظ، تفسير و . . . قرآن غريب نيست ولى با چشم پر از اشك و دلى پر خون و آه سرد و كشنده بايد گفت قرآن در ميان مسلمانان عموما و در ميان شيعيان خصوصا، غريب، تنها و مهجور مانده است . در عمل قرآن، كتاب مردگان معرفى گشته است، نه كتاب زندگى و كتاب زنده و زنده‏ها .

در جاى ديگر حضرت امير (ع) آنچنان لايه‏هاى نورانى قرآن را معرفى مى‏كنند كه فردهاى معمولى را ياراى درك آن نيست . مى‏فرمايند:

1- قرآن نورى است كه خاموشى ندارد .

2- چراغى است كه درخشندگى آن زوال نپذيرد .

3- دريايى است كه ژرفاى آن درك نشود .

4- راهى است كه رونده آن گمراه نگردد .

5- شعله‏اى است كه نور آن تاريك نشود .

6- جداكننده حق و باطلى است كه درخشش برهانش خاموش نگردد .

7- بنايى است كه ستون‏هايش خراب نشود .

8- شفا دهنده‏اى است كه بيماريهاى وحشت‏انگيز را بزدايد .

9- قدرتى است كه ياورانش شكست ندارند .

10- حقى است كه يارى كنندگانش مغلوب نشوند .

11- قرآن معدن ايمان و اصل آن است .

12- چشمه‏هاى دانش و درياى علوم است .

13- سرچشمه عدالت و نهر جارى عدل است .

14- پايه‏هاى اسلام و ستون‏هاى محكم آن است .

15- نهرهاى جارى زلال حقيقت و سرزمين‏هاى آن است .

16- دريايى است كه تشنگان آن، آبش را تمام نتوان كشيد .

17- چشمه‏اى است كه آبش كمى ندارد .

18- محل برداشت آبى است كه هرچه از آن برگيرند، كاهش نمى‏يابد .

19- منزلى است كه مسافران راه آن را فراموش نخواهند كرد .

20- نشانه‏هايى است كه روندگان از آن غفلت نمى‏كنند .

21- كوهسارى زيبايى است كه از آن نمى‏گذرند .

22- خداوند قرآن را فرونشاننده عطش علمى دانشمندان، و باران بهارى براى قلب فقيهان، و راه گسترده و وسيع براى صالحان قرار داده است .

23- قرآن دارويى است كه با آن بيمارى وجود ندارد .

24- ريسمانى است كه رشته‏هاى آن محكم است .

25- پناهگاهى است كه قله آن بلند و توان و قدرتى است‏براى آنكه قرآن را برگزيند .

26- محل امنى است‏براى هر كسى كه وارد آن شود .

27- برهانى است‏بر آن كس كه با آن سخن بگويد .

28- عامل پيروزى است‏براى آن كس كه با آن استدلال كند .

29- راهبر آن كه، آن را به كار گيرد .

30- نشانه هدايت است‏براى آن كس كه در او بنگرد . . . . (8)

اين بود بخشى از كلام برادر قرآن، در معرفى قرآن .

به راستى هر كس «شم امام‏شناسى‏اش قوى و يا سالم باشد، بوى كلام امام على (ع) را حس مى‏كند و بايد جانش عطرآگين گردد . به حق هم، قرآن مجيد شفابخش و به فرموده آيت الله جوادى آملى رسالت اصلى قرآن مجيد اين است كه بيماران را شفا ببخشد . در عصر تكنولوژى و زندگى ماشينى، همه به قرآن نياز دارند و آنهايى كه بيشتر در معرض خطر هستند، نيازشان به قرآن مجيد، صد چندان است . جوانان عزيز كه بيش از همه در تاختگاه دشمن قرار دارند، بيش از همه به قرآن عزيز نيازمند هستند تا بتوانند با نور قرآن، سرزمين وجود و جان خودشان را از حوادث غير مترقبه شيطانى «بيمه‏» سازند .

كسى كه جانش را بيمه قرآنى نمايد، از هيچ طوفانى از پاى درنمى‏آيد و براى ابد و تا قيام قيامت‏سربلند و سعادتمند خواهد ماند...

 

حجة الاسلام اصغر بابابى، با تلخيص 

پى‏نوشت‏ها:

1) عبدالحسين، احمد امينى، «راه ما راه و روش پيامبر ماست‏».

2) سوره قيامت، 75/14 .

3) سوره ضحى، 93/آيات 6- 11 .

4) تاويل الآيات الظاهره، ص‏431 .

5) سوره غافر: 40/آيه‏67 .

6) مثنوى معنوى .

7) نهج البلاغه، نامه‏47 .

8) نهج البلاغه، خطبه‏198 .

قرآن از دیدگاه قرآن 1

قرآن از ديدگاه قرآن (1)



فصل اول : قرآن سخن خالق است یا مخلوق؟

1 . قرآن از طرف خداوند نازل شده است

ابتدا به بررسی تعدادی از آیات قرآن که دال بر این مطلب است می پردازیم.
{ تَنْزیلُ الْکِتابِ مِن اللهِ الْعَزیزِ الْحَکیم } زمر/ 1 و جاثیه/ 2 و احقاف/ 2
ترجمه : این کتابی است که از سوی خداوند عزیز و حکیم نازل شده است.
تفسیر : هر کتابی را به نازل کننده یا نویسنده آن باید شناخت و هنگامیکه این کتاب بزرگ آسمانی از علم خداوند قادر و حکیمی سرچشمه گرفته که هیچ چیز در برابر قدرت بی پایانش مشکل نیست و هیچ امری از علم نامنتهایش مخفی نمی باشد ، پی به عظمت محتوای آن می بریم ، و بی آنکه توضیح بیشتری داده شود ، یقین پیدا می کنیم که محتوای آن حقّ است و سراسر حکمت و نور وهدایت است . در ضمن این گونه تعبیرات در آغاز سوره های قرآن ، مؤمنان را به این حقیقت متوجه می سازد، که آنچه در این کتاب بزرگ می یابند کلام خداست ، نه کلام پیامبر« صلَّی الله علیه و آله » ، هر چند کلام او هم والا و حکیمانه است.
{ تَنْزیلٌ مِّنَ الرَّحْمنِ الرَّحیم}فصلت / 2
ترجمه : این ( قرآن ) کتابی است که از سوی خذاوند رحمان نازل شده است.
تفسیر : رحمت عامه خداوند و رحمت خاصة او دست به دست هم داده اند و نزول این آیات را سبب شده است ؛ آیاتی که برای دوست ودشمن مایه رحمت است و برای اولیای خدا برکات و رحمت های ویژه ای در بر دارد. در حقیقت صفت بارز این کتاب آسمانی که در لا به لای تمام آیاتش قرار گرفته ، همان رحمت است. رحمت برای کسانیکه راه آنرا بپویند واز تعلیماتش الهام گیرند
{تَنزیلُ الْکِتاب لا رَیْبَ فیه مِن رَّبِ الْعالَمین} سجده / 2
ترجمه : این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدی در ان راه ندارد.