شهادت امام علی علیه السلام
|
| ||
|
|
" التماس دعا"
میلاد امام حسن مجتبی (ع)
میلاد دومین اختر تابناک امام حسن مجتبی(ع) برتمامی مسلمانان جهان مبارک باد ![]()

فرارسیدن ماه رمضان مبارک
بـر هــر نفست اشاره دارد رمضان / بر عشق و عطش نظاره دارد رمضان
در ظلمت بیکرانه ی شبهامان / دریا دریا ستاره دارد رمضان . . .
فرارسیدن ماه مبارک رمضان، ماه قرآن را به تمامی مسلمانان جهان تبریک می گوییم

«التماس دعا»
نظم موسيقايي قرآن
نامهای قرآن
همچنين در رواياتى كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه(عليهم السلام) درباره فضل قرآن نقل شده نام قرآن ومصحف وكتاب الله تكرار شده است.
به هرحال براى قرآن اين كتاب آسمانى مسلمانان، نام هاى گوناگونى در خود قرآن اطلاق شده است كه هركدام بيانگر بعد خاصى از قرآن وداراى بار ويژه اى است.
درمورد تعداد نام هاى قرآن بعضى ها افراط كرده وهر صفتى را كه در قرآن براى قرآن ذكر شده است،به عنوان نام تلقى كرده اند مثلاً از قاضى شيظله نقل شده كه قرآن پنجاه وپنج اسم دارد(1) در مقابل بعضى ها هم گفته اند قرآن فقط يك اسم دارد وآن قرآن است وبقيه همه صفات قرآن مى باشد.
ما تصور مى كنيم همانگونه كه قول اول نمى تواند قابل قبول باشد ومثلاً نمى توانيم يكى از اسامى قرآن را عربى ويكى را امر ويا حبل بدانيم، همچنين قول دوم نيز با واقع تطبيق نمى كند زيرا نام هائى مانند فرقان وذكر وكتاب اگر هم در قرآن به عنوان صفت ذكر شده باشد لااقل در عرف مسلمين به عنوان نام تلقى شده است ومى توان آنها را علم منقول دانست همانگونه كه خود كلمه قرآن نيز همين حكم را دارد.
اينك صفاتى را كه ميتوان از آنها به عنوان نام هاى قرآن ياد كرد، مورد بحث قرار مى دهيم:
*********** 1 ـ قـرآن
معروفترين نام مجموعه وحى محمدى همان قرآن است واين نام بيشتر از همه نام هاى ديگر، در خود قرآن آمده ودر طول قرن ها ونسل ها كاملاً جاافتاده است اين كلمه شصت وهشت بار در قرآن تكرار شده كه درهمه جا به معنى همين كتاب آسمانى است جز در دو مورد كه به صورت قرآن الفجر ذكر شده منظوراز آن نماز صبح مى باشد(سوره الاسراء آيه 78).
كلمه قرآن بيشتر به صورت تنها ذكر شده وگاهى هم با صفت هائى چون حكيم، مبين، مجيد، كريم، عظيم، ذى الذكر، عربى ودر مواردى به صورت هذاالقرآن آمده است كه در بخش هاى آينده به آنها خواهيم پرداخت.
بحث مهمى كه در اينجا وجود دارد بحث در اشتقاق واژه قرآن است واينكه آيا اساساً كلمه قرآن يك واژه عربى اصيل است ويا از واژه هاى دخيل مى باشد؟ وبه فرض اول ماده اشتقاق آن چيست؟
بعضى از نويسندگان معاصر به پيروى از برخى مستشرقان غربى احتمال داده اند كه واژه قرآن يك واژه غير عربى است كه مانند بسيارى از واژه هاى سريانى وآرامى وعبرى در اثر مجاورت عرب ها با اين زبانها وارد زبان عربى شده است. "بلاشر" و"كرنكو" گفته اندكه قرآن از كلمه قريانا كه يك واژه سريانى يا عبرانى است وبه معنى خواندنى وخوانده شده، آمده; گرفته شده است.(2) بعضى از نويسندگان معاصر عربى اين احتمال را بعيد ندانسته وآن را پذيرفته اند.(3)
ما تصور مى كنيم به مجرد مشابهت واژه اى با واژه اى نبايد آنها را همريشه ويكى را متخذ از ديگرى دانست مگر اينكه دليلى در دست باشد زيرا اگر اين باب باز شود ادبيات دچار هرج ومرج خواهد شد وكسانى از آن سوء استفاده خواهند نمود همانگونه كه اخيراً چنين چيزى اتفاق افتاده وكسانى گفته اند قريش از كورش ومكه از مهكه وابراهيم از بهرام وچاه زمزم از زمزمه گرفته شده است.(4)
شك نيست كه در زبان عربى وحتى قرآن واژه هاى دخيل وبيگانه وجود دارد اما بايد در اين موضوع دقت واحتياط لازم را به عمل آورد وبه قدر متيقن بسنده كرد.
به هرحال ادباء ودانشمندان اسلامى واژه قرآن را يك واژه اصيل عربى مى دانند ولى در ريشه اشتقاق آن اختلاف دارند، اكنون ماگفتار چند تن از صاحبنظران را در اين باره نقل مى كنيم وسپس به جمع بندى آن مى پردازيم.
ابن اثير مى گويد:
معنى اصلى واژه "قرآن" جمع كردن است. قرآن را قرآن گفتند به اين جهت كه آن، قصه ها وامرونهى ووعده ووعيد را جمع كرده ونيز آيات وسوره ها را به يكديگر پيوسته است وقرآن مصدر است مانند غفران وكفران...(5)
ابن منظور مى گويد:
ابواسحق نحوى گفته است كه كلام خداوند را كه به پيامبرش نازل كرده، كتاب وقرآن وفرقان مى نامند. اين كتاب را از آنجهت قرآن مى نامند كه سوره ها را جمع كرده وآنها رابه هم پيوسته است... واز شافعى نقل شده كه قرآن اسم است وهمزه ندارد واز ماده قرئت اخذ نشده است بلكه قرآن اسم كتاب خداست مانند تورات وانجيل.
طبرسى مى گويد:
قرآن در اصل به معنى خواندن است وآن مصدر قرئت به معنى تلاوت كردم مى باشد اين معنى از ابن عباس نقل شده وبعضى ها گفته اند كه قرآن به معنى مقروء آمده از باب استعمال مصدر به معنى مفعول مانند كتاب وحساب كه به معنى مكتوب ومحسوب آمده است.
راغب اصفهانى مى گويد:
قرائت به معنى پيوند دادن حروف وكلمات به يكديگر در مقام ترتيل مى باشد كلمه قرآن به كتابى كه بر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شده اختصاص يافته است، همچنانكه تورات بر كتاب موسى وانجيل بر كتاب عيسى اطلاق مى شود. بعضى از علماء گفته اند كه در ميان كتب آسمانى به اين كتاب قرآن گفته شده از آن جهت كه قرآن ثمره همه آن كتابها بلكه ثمره همه علوم را جمع كرده است(6)
دكتر صبحى صالح مى گويد:
فراء گفته است كه قرآن از قرينه مشتق شده زيرا آيات آن شبيه يكديگر وگويا كه قرينه هم هستند واشعرى گفته است قرآن از قرن مشتق شده كه به معنى ضميمه كردن چيزى به چيزى است زيرا كه سوره ها وآيات قرآن ضميمه يكديگرند... ولحيانى گفته است قرآن مصدر مهموز بروزن غفران مى باشد واز قرء به معنى تلاوت كردن مشتق شده ومصدر به معنى مفعول است.(7)
از اين گونه تعبيرات در كتب لغت وتفسير وعلوم قرآن بسيار است وما نمونه هائى از آن را نقل كرديم بقيه تكرار همين مطالب است از جمع بندى اين گفته ها، نظريات واقوال زير بدست مى آيد:
1 ـ قرآن اسم خاص كتاب خداست ونه مشتق است ونه مهموز (شافعى)
2 ـ قرآن از قرن به معنى ضميمه كردن آمده (اشعرى)
3 ـ قرآن از قرء به معنى جمع كردن آمده است (ابن اثير وابواسحق)
4 ـ قرآن از قرء به معنى خواندن وقرائت كردن آمده است (طبرسى ولحيانى)
به اين اقوال دو قول هم از مستشرقين اضافه مى كنيم:
1 ـ قرآن به معنى تبليغ كردن است (بلاشر)(8)
2 ـ قرآن به معنى باصداى بلند وخوش خواندن است (پطروفشسكى)(9)
ما تصور مى كنيم كه قرآن اسم خاص كتاب آسمانى اسلام است وهمه معانى ذكر شده را مى توان در آن لحاظ كرد. وقتى كسى قرآن مى خواند هم كلمات وآيات آن را به يكديگر ضميمه كرده وجمع نموده وهم مى خواند وهم تبليغ مى كند وهم با صداى بلند وخوش مى خواند. (چون مطالعه بى صدا را نمى توان قرائت ناميد)
پي نوشت:
1 ـ زركشى، البرهان فى علوم القرآن ج 1 ص 272.
2 ـ دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن; ص 25.
3 ـ دكتر صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن ص 20.
4 ـ يوسف فضائى جامعه شناسى دينى جاهليت قبل از اسلام (قسمت يادداشتها ص 140).
5 ـ ابن اثير، النهايه ج 4 ص 30.
6 ـ راغب اصفهانى، المفردات ص 414.
7 ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 18ـ19.
8 ـ رژى بلاشر، در آستانه قرآن ص 133.
9 ـ پطروفشسكى، اسلام در ايران ص 111.
سيرى در علوم قـرآن
تأليف: يعقوب جعفرى
نیمه شعبان مبارک
ولادت منجی عالم بشریت مهدی صاحب زمان (عج)بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد ![]()

شعر فرج آقا:
الا که روح خدایی، خدا کند که بیایی تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خداکند که به سر آید سرآید و تو بر آیی، خدا کند که بیایی
دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
تو را به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی
اعجاز بیانی قرآن (2)

در شماره پیشین گفته شد که اعجاز بیانى قرآن بیشتر به جنبههاى لفظى و عبارات به كار رفته و ظرافتها و نكتههاى بلاغى نظر دارد، گر چه این نكتهها و ظرافتها در معنا و محتوا نقش اصلى را ایفا مىكند.
اکنون می گوییم اعجاز بیانى قرآن را مىتوان در پنج بخش خلاصه نمود:
الف- گزینش كلمات
ب- سبك و شیوه بیان
ج- نظمآهنگ قرآن
د. وحدت موضوعى یا تناسب معنوى آیات
و- نكتهها و ظرافتها
در باب گزینش کلمات در نوشتار پیشین سخن گفتیم، اینک باید اعجاز قرآن را در زمینه سبک و شیوه بیان بررسی کنیم:
ب- سبك و شیوه بیان
اسلوب و شیوه بیان قرآنى- در عین حال كه موجب جذب و كشش عرب گردید - با هیچ یك از اسلوب و شیوههاى متداول عرب شباهت و قرابتى ندارد. قرآن سبكى نو و روشى تازه در بیان ارائه داد كه براى عرب بىسابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبكى سخنى بسرایند.این از شگفتىهاى سخنورى است كه سخنور سبكى بیافریند كه مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد، با آن كه از شیوههاى سخن متعارف آنان بیرون است.
شگفت آورتر آن كه از تمامى محاسن شیوههاى كلامى متعارف بهره گرفته باشد، بىآن كه از معایب آنها چیزى در آن یافت شود.
در گذشته اشارت رفت كه شیوههاى سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هریك محاسنى دارند و معایبى. سبك قرآنى، جاذبیت و ظرافت شعر، آزادى مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را دارا است، بى آن كه در تنگناى قافیه و وزن دچار گردد، یا پراكندهگویى كند یا تكلف و تحمل دشوارى به خود راه دهد. همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنى یافتند كه شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگى، جاذبیت و ظرافت خاصى دارد كه در هیچ یك ازانواع كلام متعارف آنان یافت نمىشود.
امام كاشف الغطاء - فقیه و دانشمند ادیب معروف - در این باره مىگوید: «تلك صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب، المخالف لاسالیب كلام العرب و مناهج نظمها و نثرها، و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر، و لا استطاع احد مماثلة شیء منه، بل حارت فیه عقولهم، و تدلهت دونه احلامهم، و لم یهتدوا الى مثله فى جنس كلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر ... هكذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهمالاولون1،
چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبك تازه)قرآن، كه بر خلاف سبك و شیوههاى كلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود. نه پیش از آن و نه پس از آن نظیرى ندارد و كسى را یاراى هم آوردى با آن نباشد. بلكه درحیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله كنند، چه در نثرو چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر كه سخن متداول آنان بود... این چنین زبدگان عرب و فصحاى اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند.»
بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود: «یا عجبا لما یقول ابن ابى كبشة، فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذى جنون. و ان قوله لمن كلام الله 2 ، آن چه محمد صلى الله علیه و آله مىگوید مایه شگفتى است، به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویى بىخردان مىماند. همانا سخن او كلام خدا است».
سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم. آرى، بیان رسا و دلپذیر قرآن گرچه شعر نیست ولى ویژگى شعر را دارد، حتى برشیواترین آهنگهاى وزین عرب تنظیم گردیده، بى آن كه در تنگناهاى شعرى قرار گیرد. چنان كه در بخش «نظم آهنگ» قرآن خواهیم آورد. متانت نثر و استوارى كلام آزاد را نیز دارد مىباشد، كه در چینش و گزینش كلمات و واژهها راه او فراخ و هرگز با دشوارى برخورد ندارد. هم چنین از زیبایىهاى سجع و كلام موزون - بىتكلف - به خوبى بهرهمند مىباشد. بدین سبب جامع محاسن انواع كلام و فاقد تمامى معایب آنها گردیده است.
یكى از مهمترین جنبههاى اعجاز بیانى قرآن - كه اخیرا بیشتر مورد توجه دانش مندان قرار گرفته - نظمآهنگ واژگانى آن است. این جنبه، چنان زیبا و شكوهمند است كه عرب را ناچار ساخت، از همان روز نخست اقرار كنند كه كلام قرآن از توانایى بشر خارج است و تنها مىتواند سخن خداوند باشد.

نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمهاى دل كش و نوایى دل پذیر پدید مىآورد، نوایى كه احساسات آدمى را بر مىانگیزد و دلها را شیفته خود مىكند. نواى زیباى قرآن براى هر شنوندهاى، هر چند غیر عرب محسوس است، چه رسد به این كه شنونده عرب باشد. هنگام گوش جان سپردن به آواى قرآن، نخستین حالتى كه اذهان را جلب مىكند، نظام بدیع و شیواى صوتى آن است. در این نظام، حركات و سكنات واژگان به شكلى آرایش شده است كه به هنگام شنیدن، آوایى دل نشین به گوش مىرسد، آوایى كه شورى در دلها مىاندازد و نشاطى در جانها مىدمد. از جهتى، حروف «مد» و «غنه» در كلمات آن به شكلى حساب شده نشستهاند، به طورى كه مىتوانند به پژواك صدا آهنگى ببخشند و به نفس كشیدن قارى كمك كنند تا به سر حد فاصله و آن جایى كه استادان ترتیل به طور قرار دادى وضع كردهاند برسد و نفسى تازه كند. هرگاه كسى براى چند بار به یك شعر گوش مىسپارد، لحن و آهنگ آن براى او تكرارى و ملال آور مىشود، اما به هنگام نیوشیدن آواى گونه گون و هر دم تجدید شونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فواصل 3 آن پى در پى جاى خود را عوض مىكنند و هر كدام گوشهاى از قلب را به نوازش وا مىدارند، نه تنها خسته و آزرده نمىشود، بلكه عطش او براى شنیدن، هم واره فزونى مىگیرد.
عرب، پیش از نزول قرآن، گاهى در شعر خود از این تنوع صوت بهره مىبرد، اما اغلب به دلیل اسراف و تكرار، تنوع آنان به ملال مىانجامید. در نثر - چه مرسل و چه مسجع - نیز، چنین سلاست و روانى و حلاوتى كه در قرآن مشهود است. سابقه نداشت و در بهترین نثرهاى عرب عیبهایى یافت مىشد كه از سلاست و روانى تركیب آن مىكاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد. اگر هم براى ترتیل آن پافشارى مىشد، بوى تكلف از آن به مشام مىرسید و از شان كلام نیز مىكاست.
بر این اساس، هیچ جاى شگفتى نیست كه عرب، در گمان خود كمترین لقبى كه به قرآن داده بود این بود كه این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است و افسون! و این گفتار خود حیرت زدگى عرب در قبال سخن شكوهمند و بدیع قرآن را نشان مىدهد، سخنى كه از جلال و شكوه نثر چیزى فراتر دارد و از جمال و حلاوت شعر مایهاى افزونتر.
استاد«دراز»گفته است: «وقتى آدمى مىبیند كه از این مخرجهاى سخت جوش، چنین گوهرهاى تابناكى با این ترتیب حروف و چنان آذین بندى بیرون آمده، التذاذى بىحساب مىبرد و وجدى بىانتها به او دست مىدهد. در این حروف گویى یكى مىنوازد، دیگرى طنین انداز، سومین نجواگر است و چهارمین بانگ بر آورنده، پنجمین نفس را مىلغزاند و ششمین راه نفس را مىبندد و شما زیبایى آهنگ را در دسترس خود مىیابید، مجموعهاى گوناگون و همساز، نه تكرار مكرر و نه یاوه دار، نه سستى و نه غلظت، نه تنافرى در حروف و آواها. بدین سان كلام قرآن نه به دش خوارى سخن بدویان و نه به نرمى كلام شهریان است، بلكه آمیزهاى است از هر دو، صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را، گویى شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگى دو گویش.
آرى قرآن چنین جامه تازه و زیبایى به تن دارد و این پیوسته نیز در حكم صدفى است كه در جان خود گوهرهاى گرانبها نهفته است و مرواریدهاى ارزشمند را در آغوش مىگیرد. پس اگر زیبایى پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگى و شادابى، پرده راز نهفته در ماوراى خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز كنار بزنى و صدف را از مروارید جدا بنهى و از نظم و آرایش الفاظ به شكوه معانى برسى، مایهاى شگفتتر و شكوهمندتر بر تو متجلى مىشود و معنایى بدیعتر مىیابى. آن جا، روح و كنه قرآن است، شعلهاى است كه موسى را به درخت آتش در بقعه مباركه در كرانه وادى ایمن كشانید و آن جاست كه نسیم روح قدسى مىفرماید: إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ 4.
1. شیخ محمد حسین كاشف الغطاء، الدین و الاسلام، ج 2، ص 107.
2. ر.ك:تفسیر ابن جریر طبرى-جامع البیان-ج 29، ص 98.
3. اصطلاحاتى در موسیقى عروض است:یك حرف متحرك و بعد از آن یك حرف ساكن اگر بیاید سبب خفیف نامیده مىشود.دو حرف متحرك اگر بعد از آن ساكنى نیاید سبب ثقیل نامیده مىشود.دو متحرك كه بعد از آن یك ساكن بیاید، وتد مجموع نامیده مىشود.اگر حرف ساكن در میان دو متحرك باشد و تد مفروق نامیده مىشود.اگر سه حرف متحرك پى در پى باشد، فاصله كوچك نامیده مىشود و اگر چهار حرف متحرك بیاید و بعد یك ساكن را فاصله بزرگ مىخوانند.
4. قصص 28:30.ر.ك:استاد دراز، النبا العظیم، ص 99-94.
اعجاز معانی قرآن (1)

زیبایى قرآن فقط در الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت آن نیست. این كتاب مقدس برخوردار از یك زیبایى برتر و ارزش والاتر، یعنى مفاهیم و معانى عمیق و دقیق است. قرآن رسالت خویش را هدایت بشر شناسانده است، و كتابى است كه پیامبر، با آن، مردم را از ظلمتها به نور رهنمون مىگردد.1
قرآن به عنوان قانون اساسى اسلام در برگیرنده مجموعهاى از اصول و ضوابط هماهنگ با فطرت انسانى است كه همواره بر تارك اندیشهها چون خورشیدى مىدرخشد و عزت و عظمت را در گرو آشنایى و عمل به قوانین خود مىداند.
قرآن در این بخش بدون شك اعجاز است. در زمانى كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعى به اوج خود رسیده بود و غارت و چپاول، امتیاز به حساب مىآمد و دختران زنده به گور مىشدند و خیانت و فساد و فحشا و بىعدالتى فراگیر شده بود، قرآن، كه پرچمدار مترقىترین قوانین و مطرحكننده ارزشها و فضایل انسانى است ظهور مىكند و به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانیت را یادآور مىشود; آنان را از جهل به سوى علم، از تاریكى به سوى نور و روشنایى و از رذایل به سوى فضایل سوق مىدهد.
در سایه همین تعلیمات و قوانین حیاتبخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مىگیرد و پرچم تمدن شكوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز درمىآید. نمونههایى از این اصول و قوانین را در قرآن یادآور مىشویم:
الف) اصل عدالت و امانت
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ.2
ب) اصل كلى امر به نیكىها و نهى از زشتىها
إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ3
ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان
فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْكُمْ .4
د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعیین معیار امتیاز، در ارزشهایى چون تقوا، علم و جهاد در راهخدا
إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ .5
ه) اصل نفى هرگونه استبداد
...وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ 6
و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان
وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً 7
ز) اصل شدت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان
مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ 8
ح) اصل صلح و اخوت
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْكُمْ9
ط) اصل توصیه به وحدت
وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ .... 10
ى) اصل بهرهبردارى از نعمتهاى الهى
مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ11
ك) اصل وفاى به عقود
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ 12
ل) اصل لاحرج
وَمَا جَعَلَ عَلَیْكُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ 13
م) اصل تكلیف به قدر طاعت
لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا 14
ن) اصل پذیرش اختیارى دین
لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ 15

اصولى را كه اشاره نمودیم تنها گوشهاى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدایت و حقانیت است. جاودانگى آن به گونهاى است كه گذشتزمان تاثیرى در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه این اصول مترقى را در بدترین دوره انحطاط اخلاقى و در دوران رواج وحشیگرى مطرح و در بخشهاى مختلف زندگى از قبیل امور اقتصادى، مالى، اجتماعى و سیاسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروتهاى عمومى، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... در عالىترین شكل تبیین نمودهاست.
معارف دینى در قرآن در این مجموعه از اصول و مقررات خلاصه نمىگردند، بلكه در بخش اعتقادى و اثبات وحدانیت، نبوت، امامت و قیامت و خلاصه از مبدا تا معاد، آنچه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سلیم و برهان قویم است. آیات مربوط به خداپرستى و توحید، آیات معرفىكننده پیامبران و رسولان الهى، آیات مربوط به قیامت و معاد، آنگاه كه با مطالب دو كتاب تحریف شده تورات و انجیل مقایسه مىگردند، نزاهت و قداست قرآن را بیش از پیش جلوهگر مىكنند. 16
اكنون برخى از آیات مربوط به خداشناسى در قرآن را مرور مىكنیم:
آنگونه كه سزاوار اوست، قرآن خداوند را از هر گونه عیب و نقص مبرا دانسته و او را توصیف نموده است.
وَقَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَل لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ 17
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ . 18
آیا این گونه معرفى خداوند در زمانى كه مردم گرفتار عقاید موهوم و خرافى در پرستش خدایان خویش بودهاند، مىتواند از اندیشه فردى از میان همین قوم نشات گرفته باشد؟آیا این مجموعه عظیم از اصول و قواعد و مقررات مترقى در كنار معارف بلند و پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربیتى، مىتوانند به چیزى جز معجزهبودن این كتاب شهادت دهند؟
مقررات و معارفى كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همین جهت بقا و دوام آنها تضمین گشته است; هر دو بخش جسم و روح انسانها را در نظر گرفته و با تكیه بر ارزشهاى اخلاقى و معنوى در ضمن بهرهمند كردن انسان از مواهب مادى و طبیعى، او را در مسیرى متعادل و موزون قرار داده است. هم رهبانیت را نكوهیده و هم شان انسان را فراتر از وابستگى به مادیات دانسته است و در یك كلام قرآنكریم در دو بعد علمى و عملى، یعنى تعلیم معارف و حقایق هستى و تشریع قوانین و مقررات زندگى، آنچه را بشر نیازمند به آن بوده، در اختیار او گذارده است.



بسم الله الرحمن الرحیم