حضرت محمد (ص) / ماجراى جنگ بدر

يكى از حادثه‌هايى كه در آيات متعدد قرآن به فرازهايى از آن حادثه اشاره شده،(1) ماجراى جنگ بدر است كه نخستين جنگ بزرگ مسلمانان با كفار قريش بود كه شخص پيامبر در آن شركت نمود و فرماندهى جنگ را در دست داشت. مسلمانان در اين جنگ ضربه سختى بر دشمن وارد كردند. در آيات 45 و 46 سوره انفال شش دستور نظامى ذكر شده كه در جنگ بدر موجب پيروزى مسلمانان گرديد، كه اگر مسلمانان در ساير جنگها رعايت كنند، پيروزى از آنِ آنها است، كه در ذيل ذكر خواهد شد.

اين پيروزى، بسيار عجيب بود، چرا كه تعداد مسلمانان كمتر از يك سوم تعداد دشمن بود، تجهيزات آنها، قابل مقايسه با تجهيزات جنگى دشمن نبود، لطف سرشار الهى نصيب مسلمانان شد، چنان كه در آيه 26 انفال مى‌خوانيم:

«وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِى الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيدَكُمْ بِنَصْرِهِ...؛ به خاطر بياوريد هنگامى كه شما گروهى كوچك و اندك و ضعيف، در روى زمين بوديد، آن چنان كه مى‌ترسيديد مردم شما را بربايند، ولى خدا شما را پناه داد و يارى كرد...»

جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شكست مفتضحانه دشمن گرديد. در اين جا نظر شما را به خلاصه‌اى از اين نبرد قهرمانانه جلب مى‌كنيم:

«بدر» منطقه وسيعى است كه داراى چاه‌هاى آب بوده و همواره كاروانها در آن جا توقف مى‌كردند و از آبهاى آن بهره‌مند مى‌شدند.

بدر در جنوب غربى مدينه بين مدينه و مكه قرار گرفته و از اين رو آن را بدر مى‌گويند كه نام صاحب آبهاى آن «بدر» بوده است.

علت اين جنگ اين بود كه: در ماه جمادى الاول سال دوم هجرت به پيامبر - صلّى الله عليه و آله - خبر رسيد كه «كرز بن جابر» با گروهى از قريش تا سه منزلى شهر مدينه آمده و شتران پيامبر را با چهار پايان افراد ديگر به غارت برده و به محصولات مدينه آسيب زده‌اند. رسول اكرم - صلّى الله عليه و آله - بى‌درنگ پرچم جنگ را به على - عليه السلام - سپرد، آن حضرت با جمعى از مهاجران به تعقيب آنها رفتند تا به چاه بدر رسيدند و سه روز هم در آن جا توقف كردند، هر چه جستجو كردند، كسى را نيافتند سپس به مدينه برگشتند (اين غزوه را غزوه بدر اولى يا بدر صغرى گويند).

از طرفى كفار، اموال مهاجران را در مكه، مصادره كرده بودند، و به طور كلى مى‌خواستند، مسلمانان را در مدينه در فشار محاصره اقتصادى قرار دهند، و روشن است كه اگر اين فشار ادامه مى‌يافت، دست كم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته مى‌شد.

پيامبر - صلّى الله عليه و آله - براى شكستن اين محاصره، تدابيرى انديشيد، بزرگترين تدبيرش اين بود كه عبور كاروانهاى تجارتى مشركان مكه را قدغن كند.

چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهى حضرت حمزه كه قهرمان رزم‌آورى بود، براى كنترل مسير كاروانها فرستاد. پيامبر بيست شتر در دسترس آنها قرار داد. اين چهل نفر تحت فرماندهى حمزه، به منطقه‌اى بين مدينه و درياى سرخ كه راه عبور كاروانهاى مكه بودند رفتند و از آن جا نگهبانى نمودند، منطقه‌اى كه 130 كيلومتر عرض داشت و كاروانهاى مكه چاره‌اى نداشتند جز اين كه از آن عبور كنند. چند روز گذشت ديدند كاروانى نمايان شد، وقتى كاروان نزديك آمد معلوم شد كه كاروان قريش است كه سيصد نفر همراه كاروان مى‌باشد، حمزه اعلام جنگ كرد، ولى كفار كه از دلاورى‌ها و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پيشنهاد صلح كردند، حمزه نيز مصلحت امر را بر صلح دانسته، و جنگ واقع نشد. (اين ماجرا را سريه حمزه گويند.)

چند هفته از اين ماجرا گذشت. از گزارش گزارشگران اسلام كه با دقت و هوشيارى مراقب عمليات دشمن بودند، معلوم بود كه دشمن دست بردار نيست، و در فكر تدارك جنگ و ادامه محاصره اقتصادى و... است و پى فرصت مى‌گردد.

در اين شرايط به پيامبر چنين گزارش رسيد: «كاروان بزرگى همراه دو هزار شتر (و به نقلى هزار شتر) كه پنجاه هزار دينار كالا حمل مى‌كند به سرزمين مدينه نزديك شده و به طرف مكه مى‌رود و رئيس اين كاروان، ابوسفيان است، و چهل نفر از آن نگهبانى مى‌كنند، و اكثر مردم مكه در آن كالاهاى تجارتى شركت دارند.»

پيامبر - صلّى الله عليه و آله - به اصحاب رو كرد و فرمود: «اين كاروان قريش است به سوى آن برويد، شايد خدا به اين وسيله در كار شما گشايشى بدهد.»

طولى نكشيد 313 نفر از مسلمانان در رمضان سال دوم هجرت همراه پيامبر از مدينه به سوى بدر حركت كردند كه 77 نفرشان از مهاجران بودند و بقيه از انصار، و جمعاً هفتاد شتر و سه اسب بيشتر نداشتند.

ابوسفيان توسط جاسوسهايش از تصميم پيامبر و مسلمانان آگاه شد. دو كار به نظرش رسيد يكى اين كه فردى را از بيراهه به طور سريع به مكه بفرستد و مردم مكه را از، در خطر قرار گرفتن كاروان خبر دهد، دوم كاروان را از بيراهه به طرف مكه ببرد.

«ضمضم» پيام رسان ابوسفيان به مكه شتافت و مشركان مكه را از ماجرا مطلع كرد، طولى نكشيد كه حدود هزار نفر با ساز و برگ كامل نظامى براى نجات كاروان از مكه خارج شدند.

ابوسفيان كه مى‌دانست تا رسيدن قوا از مكه، قطعاً مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسير راه را عوض نمود و از بيراهه فرار كرد و كاروان را به مكه رساند.

خبر فرار كاروان به سپاه مكه رسيد. سران سپاه در مورد جنگ نظريات مختلف داشتند، نظر عده‌اى اين بود كه چون كاروان نجات يافته برگرديم، ولى عده‌اى اصرار داشتند كه به حركت ادامه بدهند.

ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحريك مى‌كرد. سرانجام تصميم به جنگ گرفتند. پيامبر با 313 نفر از مسلمانان در بدر بودند كه خبر فرار ابوسفيان با كاروانش به حضرت رسيد، از طرفى گزارشگران گزارش دادند كه لشكر دشمن تا پشت تپه بدر آمده است. شبى كه فردايش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بيدار بودند و در پاى درختى تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند.

صبح روز جمعه هفده رمضان بود كه سپاه قريش با تجهيزات كامل جنگى از پشت تپه به دشت بدر سرازير شدند، هنوز در ميان قريش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت، اما يك موضوع جنگ را حتمى كرد و آن اين كه:

يكى از سپاهيان قريش به نام «اسود مخزومى» كه مردى خشن بود، چشمش به حوضى كه مسلمانان درست كرده بودند افتاد، تصميم گرفت يكى از اين سه كار را انجام دهد، يا از آب حوض بنوشد يا آن را ويران كند و يا كشته شود، به دنبال اين تصميم از صف مشركان بيرون تاخت و تا نزديك حوض رسيد، در آن جا با حضرت حمزه افسر رشيد اسلام روبرو شد، حمزه يك ضربت به پاى او زد كه پايش از ساق جدا شد، در عين حال مى‌خواست با حركت سينه خيز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد، حمزه با زدن ضربه ديگر او را در آب كشت.

به دنبال اين حادثه، به رسم ديرينه عرب، جنگ تن به تن شروع شد.

سه نفر از شجاعان دشمن به نامهاى: «عتبه» و برادرش «شَيبُه» (از فرزندان ربيعه) و سومى وليد (فرزند عتبه) به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند.

سه نفر از انصار در صف مسلمانان در ميدان تاختند، وليد آنها را شناخت، گفت: «شما اهل مدينه هستيد به شما كارى نداريم، كسانى كه از اقوام ما هستند بايد به جنگ ما آيند.»

رسول اكرم - صلّى الله عليه و آله - پسر عموهايش عْبيده و على - عليه السلام - و عمويش حمزه را به ميدان فرستاد. به مناسبت سن، على - عليه السلام - با وليد، حمزه با شيبه و عبيده با عتبه به جنگ پرداختند.

طولى نكشيد كه على و حمزه رقيبان خود را از پاى در آوردند، ولى عبيده كارى از پيش نبرد. هر دو ضربتى به هم زدند. على - عليه السلام - پيش دستى كرد و عتبه را كشت، به اين ترتيب در حمله اول، مشركان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند.

پس از آن «عاص بن سعيد» براى مبارزه با على - عليه السلام - به ميدان تاخت. على - عليه السلام - او را نيز كشت، سپس حنظله پسر ابوسفيان و طعيمه و نوفل به ميدان تاختند، على - عليه السلام - آنها را نيز يكى پس از ديگرى كشت، و پيوسته مبارزانى به ميدان مى‌آمدند و كشته مى‌شدند.

سرانجام جنگ با پيروزى اسلام و شكست دشمن پايان يافت و از مسلمانان چهارده يا بيست و دو نفر به افتخار شهادت رسيدند.

از كفار، هفتاد نفر كشته شدند و هفتاد نفر اسير گشتند، 35 يا 36 نفر از كشته‌شدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در اين جنگ يعنى على - عليه السلام - به هلاكت رسيدند، بسيارى از كشته‌شدگان از سران شرك مانند ابوجهل، وليد بن عتبه، حنظله بن ابوسفيان، عتبه و شيبه و... بودند.(2)

آرى ابوجهل محرك اصلى جنگ و فرمانده دشمن كه با غرور و تكبر سوگند ياد كرد تا با سپاهش به سرزمين بدر آيد و سه روز در آن جا بماند و به سلامتى نجات كاروان، شراب بنوشد و خوانندگان بنوازند و شترانى ذبح كرده و غذاى گسترده‌اى به راه اندازد، و صداى عربده پيروزى و غرورش را به گوش جهانيان برساند، مفتضحانه در اين جنگ شكست خورد. چوپان پير و ضعيفى به نام عبدالله بن مسعود، سر او را از بدن جدا كرد و به نخى بست و آن را كشان كشان نزد پيامبر آورد.

به جاى جام‌هاى شراب، جام‌هاى مرگ نوشيدند و در عوض خوانندگان، نوحه‌گرانشان به نوحه پرداختند.

شش دستور پيروزى

آياتى از طرف خدا در اين زمينه نازل شد و شش دستور مهم به مسلمانان داد. مسلمانان با به كار بردن آن شش دستور، اين چنين دشمن را مفتضحانه تار و مار كردند، و اگر ما نيز امروز آن شش دستور را اجرا كنيم، حتماً به پيروزى نائل مى‌شويم.

آن آيات عبارتند از آيه 45 و 46 و 47 سوره انفال كه مى‌فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آوريده‌ايد هنگامى كه با گروهى در ميدان نبرد روبرو مى‌شويد (اين شش دستور را رعايت نماييد):

1. ثابت قدم باشيد.

2. خدا را فراوان ياد كنيد تا پيروز گرديد.

3. از فرمان خدا و پيامبرش اطاعت كنيد.

4. نزاع و كشمكش نكنيد (اتحاد را حفظ كنيد) تا سست نشويد و شوكتتان بر باد نرود.

5. استقامت كنيد چرا كه خداوند با استقامت كنندگان است.

6. و مانند آنها نباشيد كه از روى غرور و هواپرستى و خودنمايى (يعنى ابوجهل و همراهان او) به ميدان (بدر) آمدند تا مردم را از راه خدا باز دارند، خداوند به آن چه عمل مى‌كنند آگاه است.»

------------------------------

1- سوره انفال، آيات 5 تا 51 - سوره بقره آيه 217 و 218.

2- اقتباس از كحل البصر؛ اعلام الورى؛ ناسخ التواريخ هجرت، ج 1؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 270 به بعد؛ ارشاد مفيد، ص 32 و...