در ابتدا و انتهاي روز قرائت كدام سوره‌ها مستحب است؟

قرآن مهم‌ترين حجّت خداوند بر بندگان و ترنّم آواي ايمان در گوش جان انسان‌هاست. انس با قرآن و تلاوت آن اثرات ثمربخش بر زندگي انسان دارد. به طوري كه در گفتار معصومين ـ عليهم السّلام ـ و آيات قرآن به قرائت و تلاوت بسيار توصيه شده است. «و رتّل القرآن ترتيلاً»[1] و «فاقروا ما تيسّر من القرآن»[2]
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ خطاب به ابوذر فرمود: «بر تو باد تلاوت قرآن و بسيار ياد خدا كردن، زيرا موجب بلند آوازگي تو در آسمان و نورانيت تو در زمين است.»[3] حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «هر كس با تلاوت قرآن انس بگيرد دوري دوستان او را هراسان نكند.»[4]
استحباب سوره هاي مختلف در زمانهاي گوناگون:
اگر چه درهاي رحمت الهي همواره به سوي بندگاني كه صادقانه و مخلصانه او را مي‌خوانند، باز است و هميشه مي‌شود با تلاوت قرآن با خدا ارتباط برقرار كرد، امّا امامان معصوم به بعضي از زمان‌ها و اوقات عنايت بيشتري داشته‌اند. و كسب ثواب و فيض بيشتر را در آن مواقع خاص يادآوري كرده‌اند. از جمله اين اوقات مي‌توان به ماه مبارك رمضان، شب‌هاي قدر، روز عرفه، روزهاي عيد فطر، قربان، غدير، شب‌هاي جمعه و... اشاره كرد.
همان طور كه گفته شد، تأكيد معصومين ـ عليهم السّلام ـ انس گرفتن و همنشيني با زلال وحي است. لكن برخي از سوره‌ها براي قرائت در نمازهاي واجب و نافله، برخي در اواخر شب، دسته‌اي ديگر به هنگام طلوع فجر و قسم ديگر در تمام ساعات شبانه روز توصيه شده است.
سوره‌هاي مناسب انتهاي شب:
سوره انعام: از ابن عباس روايت شده است كه هر كس سوره‌ي انعام را هر شب بخواند، روز قيامت از ايمن شدگان مي‌باشد و روي آتش به چشم خود نمي‌بيند.[5]
سوره يوسف: هر كس سوره‌ يوسف را هر شب بخواند، خداوند عزوجل او را محشور فرمايد، در حالي كه جمال او مانند جمال يوسف باشد و فزع روز قيامت به او اصابت نمي‌كند.[6]
سوره اسراء: شيخ صدوق از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كه ايشان فرموده‌اند: هر كس در هر شب جمعه سوره اسراء را بخواند نمي‌ميرد تا آنكه حضرت قائم ـ عليه السّلام ـ را درك نمايد و از اصحاب آن حضرت باشد.[7]
سوره كهف: هر كس هر شب جمعه سوره كهف بخواند نمي‌ميرد، مگر شهيد و خداوند او را با شهدا مبعوث مي‌فرمايد.[8]
سوره فرقان: در روايت آمده است كه حضرت ابي الحسن ـ عليه السّلام ـ به اسحق بن عمار فرمود: قرائت سوره فرقان را رها مكن، به درستي كه هر كس هر شب اين سوره را بخواند خداوند او را ابداً عذاب نمي‌فرمايد و از او حساب نمي‌كشد.[9]
سوره لقمان: شيخ صدوق از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت نموده: هر كس سوره لقمان را هر شب بخواند خداوند ملائكه‌اي را موكل مي‌فرمايد تا او را در آن شب از ابليس و لشكريانش حفظ نمايد تا آنكه صبح نمايد.[10]
سوره سجده: حسين بن ابي العلاء، از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كه فرموده‌اند: هر كس در هر شب جمعه سوره سجده بخواند، خداوند كتاب او را به دست راستش مي‌دهد و او را از آنچه در آن بوده محاسبه نمي‌فرمايد.[11]
سوره ذاريات: داوود بن فرقد از مولايمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كسي كه سوره ذاريات را در شب بخواند خداوند معيشت او را اصلاح كند و روزي واسع بر او آورده و نور براي او در قبرش قرار دهد.[12]
سوره حجرات: حسين بن ابي العلاء از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كه فرموده‌اند: كسي كه سوره حجرات در هر شب بخواند از زوار حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌باشد.[13]
سوره واقعه: از زيد شحّام روايت شده است كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: هر كس در هر شب پيش از خواب سوره واقعه را قرائت كند محشور مي شود در حالي كه چهره‌اش چون ماه شب چهارده تابان باشد.[14]
سوره مؤمن: از ابي الصّباح كناني روايت شده است: امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: هر كس در هر شب سوره مؤمن را قرائت كند، خداوند گناهان گذشته‌ي او را و آنچه در جواني مرتكب شده و آنچه در پيري همه را بيامرزد، و كلمه تقوي و خداترسي را ملازم و همدم او گرداند، و آخرتش را بهتر از دنيايش قرار دهد.[15]
سوره‌هاي مناسب ابتداي روز:
توحيد: از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ روايت شده است كسي كه در عقب نماز صبح يازده مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند، در آن روز گناهي او را اصابت نمي‌كند. اگر چه شيطان (براي اجبار نمودن او به گناه) خود را خوار نمايد.[16]
علق: سليمان بن خالد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كسي كه در روز «اقرا باسم ربك» بخواند و سپس در آن روز از دنيا برود شهيد از دنيا مي‌رود.[17]
انسان: عمرو بن جبير عزرمي از پدرش از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت نموده كه فرمودند: هر كس سوره «هل اتي علي الانسان» را در هر صبح پنجشنبه بخواند خداوند او را از حور العين تزويج مي‌كند.[18]
حشر: از حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ روايت شده است كه فرمودند: هر كس هنگام صبح سه مرتبه بگويد «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» و سه آيه آخر سوره حشر را بخواند خداوند هفتاد هزار ملك را موكل مي‌فرمايد، براي او دعا نمايند.[19]
يس: از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت است كه فرمود: به درستي براي هر چيزي قلبي مي‌باشد و قلب قرآن «يس» است. پس كسي كه در هنگام روز (اول روز) سوره يس را بخواند، در آن روز از محفوظين و مرزوقين خواهد بود.[20]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، با ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، علميه اسلاميه، بي‌تا، چ 4، ص 394 ـ 446.


[1] . مزمل/4.
[2] . مزمل/20.
[3] . صدوق، خصال، تصحيح علي اكبر غفاري، نشر جامعه مدرسين، چاپ اول، ج 2، ص 525، ح 13.
[4] . عبدالواحد بن محمد، تميمي آمدي، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، محقق مصطفي درايتي، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، بي‌تا، ص 112.
[5] . ثواب الاعمال، ترجمه علي اكبر غفاري، نشر صدوق، چاپ هفتم، 1363، ص 236.
[6] . همان، ص 238.
[7] . همان، ص 240.
[8] . همان، ص 241.
[9] . همان، ص 245.
[10] . همان، ص246.
[11] . همان، ص 247.
[12] . همان، ص 260.
[13] . همان، ص 259.
[14] . همان، ص 263.
[15] . همان، ص 254.
[16] . همان، ص 287.
[17] . همان، ص 278.
[18] . همان، ص 272.
[19] . همان، ص 265.
[20] . همان، ص 249.

چرا قرآن به زبان عربی است و چرا به زبان دیگری نیست؟

پاسخ:

زبان، مهم ترین وسیله برای برقراری ارتباط بین انسان هاست. خداوند این توانایی بر تکلّم و صحبت کردن را از نعمت های بزرگ خود برمی شمارد که در ابتدای سوره ی الرحمن به آن اشاره می کند. پیامبرانی را که خداوند برای هدایت انسان ها مبعوث می فرمود باید برای ارتباط با قوم خود به زبان همان قومی که در میان آنها مبعوث شده اند صحبت می کردند و دستورات اخلاقی و احکام و عقاید را به همان زبان برایشان بیان می کردند. با توجه به شرایط قبل از بعثت در میان جاهلیّت عرب، خداوند پیامبراکرم (ص) را در میان قوم عرب مبعوث فرمود، پس باید به زبان آنها صحبت کرده و معجزه ای می آورد که قابل فهم باشد. لذا قرآن، معجزه ی پیامبر (ص)، نیز به زبان عربی نازل شد. اگر چه نباید خصوصیات ذاتی زبان عربی، از جمله قانون مند بودن قالب های فصاحت و بلاغت بسیار آن و ... را نادیده گرفت.
اما سؤال دیگر این است که چرا آخرین پیامبر (ص) خدا عرب زبان بود، تا به دنبال آن، کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ در پاسخ باید گفت: با توجه به این که عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند (عامل درونی حفظ) و در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه ی خارجی هم نتوانسته آنان را به تغییر زبان مجبور کند(عدم عامل بیرونی برای تغییر) و امکانات فراوان زبان عربی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ بدون ابهام گویی و نارسایی، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین و بقای دین خاتم و کتاب ایشان بود. بنابراین، یکی از دلایل نازل شدن قرآن به زبان عربی، حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.

آيات 16 تا 26 سوره‌ى مبارکه (ص) راجع به آزمايش حضرت داوود (ع) است. چه رابطه‌اى ميان مفاهيم آيات فوق و قصّه داوود (ع) و زن اوريا وجود دارد؟

- آنچه از قرآن در آيات مزبور استفاده مى‌شود، اين است که دو برادر به عنوان دادخواهى از ديوار محراب داوود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند. او نخست وحشت کرد و ترسيد. آن دو که نزاع کرده بودند نزد داوود آمدند تا حضرت رفع خصومت کند. شاکى گفت: برادر من 99 گوسفند دارد، ولى من يک گوسفند. با اين حال او از من مى خواهد اين يک گوسفند را به او بدهم. حضرت داوود با شنيدن شکايت شاکى فوراً حکم کرد که حق با تو است و برادر تو حقى ندارد. آنان رفتند. حضرت داوود به فکر فرو رفت و پيش خود فکر کرد که اين چه قضاوتى بود که کردم، بدون اين‌که سخنان آن يکى ديگر را بشنوم. فوراً حق را به جانب اين دادم! وى اين نوع قضاوت را ظلم دانست و سپس از کار خود پشيمان گشت و از خداوند تقاضاى عفو کرد و خدا او را بخشيد.

در اين‌جا دو مطلبِ قابل بحث هست: خداوند داوود را به آزمايشى در مورد قضاوت مبتلا کرد.

دوم؛ داوود استغفار و توبه نمود.

در تورات داستانى که با داستان قرآن کم و بيش ارتباط دارد، در مورد حضرت داوود آورده شده است که در آن داستان حضرت داوود متهم به عشق به زن شوهر دار شده و شوهر او را فريب داده تا به زنش رسد. جملاتى زشت در آن داستان وجود دارد که نمى‌توان به قلم آورد. (1)

از ديدگاه ما مسلمانان مخصوصاً شيعيان حضرت داوود معصوم بوده و از خلافکارى‌هايى که در تورات به او نسبت داده شده، مبرّا بوده است. استغفار حضرت ربطى به اين قصّه ندارد. اين قصّه را تورات تحريف شده نقل کرده و برخى از مسلمانان آن را از تورات نقل کرده‌اند.

خداوند خطاب به داوود مى‌گويد: {يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ} «اى داوود! ما تو را خليفه‌ى خود روى زمين قرار داديم». در روايات اسلامى داستانى خرافى تورات به شدت تکذيب شده است. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «هر کس را نزد من آورند که بگويد داوود با همسر اوريا ازدواج کرد، دو حد بر او جارى مى‌کنم: حدّى براى نبوّت و حدّى براى اسلام». (2)

در حديث ديگر امام على بن موسى الرّضا (ع) دست بر پيشانى خود زد و فرمود: {إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ} «شما پيامبرى از پيامبران خدا را به سستى در نمازش نسبت داديد تا آن‌جا که هم چون کودکان به دنبال پرنده به پشت بام رفت! سپس او را به فحشا و بعد از آن به قتل انسان بى‌گناهى متهم ساختيد؟!». (3)

بنابراين از ديدگاه ما اين آيات ربطى به قصّه‌ى ساخته و پرداخته‌ى تورات و داستان زن اوريا ندارد و حضرت داوود فردى پاک و پيامبر و خليفه‌ى خدا بوده است.

پاورقى:

(1) تورات، کتاب دوم اشموئيل، فصل يازده.

(2) تفسير نمونه، ج 19، ص 254 به بعد، به نقل از امالى صدوق و نورالثقلين، ج 4، ص 446.

(3) همان.

 

در مورد شکست اصحاب فيل توضيح دهيد. آيا درست است که سنگ‌هاى موجود در پنجه يا در منقار پرندگان سنگ نبود، بلکه نوعى مواد منفجره (اورانيوم) بود؟!

-------------------------------------------------------------

- در مورد شکست اصحاب فيل توضيح دهيد. آيا درست است که سنگ‌هاى موجود در پنجه يا در منقار پرندگان سنگ نبود، بلکه نوعى مواد منفجره (اورانيوم) بود؟!

- درباره‌ى شأن نزول اين سوره در روايت آمده است: وقتى قريش فهميدند که پيامبر مبعوث به رسالت براى همه‌ى انسان‌ها شده است، زبان اعتراض گشودند و به ابوطالب گفتند: به پسر برادرت بگو: اگر اين حرف را اهل فارس و روم بفهمند و بشنوند، ما را از سرزمين‌مان مى‌ربايند و سنگ‌هاى خانه‌ى کعبه را قطعه‌قطعه مى‌کنند (قصص، 57). در اين مورد سوره‌ى فيل نازل شد و به قريش گوش‌زد کرد: کسى نمى‌تواند شما را بربايد و کعبه را قطعه‌قطعه کند. همان‌طورى‌که ابرهه خواست اين خانه را خراب کند، اما نتوانست.

اصحاب فيل:

حاکم يمن که دست نشانده‌ى حاکم روم بود، براى اين‌که اثبات کند خدمت‌گزار خوبى براى او است، کليساى بسيار زيبا و مهمى در يمن بر پا کرد و تصميم گرفت مردم جزيره‌ى عربستان را به جاى کعبه به سوى آن فرا خواند و کم‌کم آن‌جا کانون حج اعراب شود و مکّه از مرکزيت بيافتد. براى همين منظور مبلّغان بسيارى به اطراف و ميان قبايل عرب در سرزمين حجاز فرستاد. اعراب که سخت به مکّه و کعبه علاقه داشتند و آن را از آثار ابراهيم خليل مى‌دانستند، احساس خطر کردند. سپس ابرهه با لشکرعظيمى عازم مکّه شد. هنگامى که نزديک مکه رسيد، کسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را غارت کنند. در اين ميان دويست شتر از عبدالمطلب غارت کردند. ابرهه کسى را فرستاد که با بزرگ مکه ملاقات کند و به او بگويد که ما براى جنگ نيامده‌ايم؛ تنها آمده‌ايم که خانه‌ى کعبه را خراب کنيم. اگر مقاومت نکنيد، ما کارى به شما نداريم.

فرستاده‌ى ابرهه با عبدالمطلب گفتگو کرد و سپس با يکديگر نزد ابرهه آمدند. وقتى ابرهه، عبدالمطلب را ديد، تحت تأثير شخصيت او قرار گرفت و به او احترام کرد. ابرهه گفت: ما آمده‌ايم کعبه را ويران کنيم. شما اگر حاجتى داريد بگوييد. عبدالمطلب گفت: دستور دهيد شتران مرا که غارت کرده‌اند، به من بدهند. ابره با تعجب گفت: درباره‌ى کعبه هيچ نمى‌گويى؟! عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران هستم و کعبه صاحبى دارد که خود مانع خراب شدن آن مى‌شود.

عبدالمطلب شترانش را گرفت و به مکّه آمد و به مردم دستور داد به کوه‌هاى اطراف پراکنده شويد. سپاه ابرهه که سوار بر فيل بودند، حرکت کردند. عبدالمطلب حلقه‌ى در کعبه را گرفت و گفت: خداوندا! هر کس از خانه‌ى خود دفاع مى‌کند. تو خانه‌ات را حفظ کن. هرگز مباد روزى که صليب آنها و قدرت‌شان بر نيروهاى تو غلبه کند و ساکنان حرم اسير آنان شوند. خداوندا! ساکنان حرم را بر مسيحيان و صليبيان پيروز گردان! ناگهان ديدند ابرى سياه از ناحيه‌ى درياى احمر به چشم مى‌خورد که به سوى مکّه در حرکت است. در اين هنگام پرندگانى شبيه چلچله و پرستو از سوى دريا رسيدند و هر يک سه عدد سنگ‌ريزه با خود همراه داشت. يکى به منقار و دو تا در پنجه‌ها. سنگ‌ريزه‌ها به اندازه‌ى نخود بودند. آنها را بر سر سپاه فرو ريختند. به هر کدام از آنها که اصابت مى‌کرد، هلاک مى‌شد. در اين هنگام وحشت عجيبى بر لشکر ابرهه سايه افکند. تعدادى هلاک شدند و برخى فرار کردند. (1) معلوم نيست آن سنگ‌ريزه‌ها از چه جنسى بود.

پاورقى:

(1) با استفاده از تفسير نمونه، ج 27، ص 352.

علـوم قرآنـي

علـوم قرآنـي 

علوم قرآني يعني تمام دانستنيهايي كه با يكديگر سنخيت داشته و مرتبط با قرآن و موضوع در تمامي آنها قرآن است و زمينه ساز فهم بهتر كلام ا... مي باشد و نگاهي از بيرون به قرآن دارد. ولي علم تفسير نگاهي از درون به قرآن دارد و مجموعه اي از معارف قرآن است كه مستقيماً به محتوا و فهم آيات مي پردازد . 

 تدوين علوم قرآني

تدوين جامع انواع علوم قرآني ، از قرن هشتم با تاليف كتاب البرهان في علوم القرآن اثر ابو عبدا... زركشي آغاز شد . و سپس جلال الدين سيوطي كتاب الاتقان في علوم القرآن را كه از جمله مهمترين منابع علوم قرآني است در قرن دهم هجري قمري تدوين نمود .

  اسمهاي قرآن

از ميان عناوين فراوان قرآن ، بطور مسلم چهار عنوان بصورت اسم در قرآن بكار رفته كه به ترتيب اهميت عبارتند از :

۰۱ قرآن ؛ اين عنوان پنجاه و هشت بار به همين صورت در قرآن بكار رفته است .

۰۲ كتاب؛ اين عنوان حدود صد بار براي قرآن بكار رفته است .

۰۳ ذكـر ؛ اين واژه بيست بار براي قرآن بكار رفته است .

۰۴ فرقان .

محمد عبدالعظيم زرقاني نويسنده كتاب مناهل العرفان في علوم القرآن ، « تنزيـل » را نيز بر اسامي فوق افزوده است.

سه عنوان كتاب ، ذكر و فرقان ميان قرآن و ديگر كتب آسماني مشترك است و تنها عنوان قرآن بصورت اسم خاص براي اين كتاب آسماني مطرح است .

 

صفت هاي قرآن

 برخي از عناويني كه مستقيماً بصورت وصف ( در خود قرآن كريم ) براي قرآن بكار رفته است عبارتند از؛ مجيد،كريم ، حكيم، عظيم، عزيز، مبارك، مبين، متشابه، مثاني، عربي، غير ذي عوج، ذي الذكر، بشير، نذير، قيّم .

  مصحـف

يكي ديگر از نامهاي قرآن كريم ، مصحف است . اين نام در خود قرآن ذكر نشده ، اما برخي بر اين عقيده اند كه مشهورترين و رايج ترين نام در ميان مسلمانان ، پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) ، مصحف بوده است و در زمان حيات پيامبر(ص) نام رايج و مشخصي كه همه بر آن اتفاق نظر داشته باشند ، وجود نداشته است .

علت شيوع نام مصحف پس از رحلت پيامبر(ص) مسئله كتابت و تدوين قرآن بود . صحيفه به چيزي كه گسترده باشد اطلاق مي گردد . و از اين رو صفحه اي هم كه بر آن مي نويسند صحيفه گويند . و مصحف مجموعه اي از صحيفه هاي نوشته شده است كه بين دو جلد قرار گرفته باشد .

 معناي قرآن

در معناي كلمة قرآن وجوه پنج گانه اي گفته شده كه عبارت است از :

۰۱ قرآن اسمي است جامد وغير مشتق كه خداوند بعنوان اسم خاص بر وحيي كه بر پيغمبرش نازل فرموده ، قرار داده است.

۰۲ قرآن اسمي است مشتق از قرينه ؛ كه  معناي آن  همانند بودن آياتش با يكديگر است .

۰۳ قرآن اسمي است مشتق از قرن ؛ چرا كه حروف ، آيات و سوره هاي آن مقرون به يكديگر است .

۰۴ قرآن كلمه اي است مهموز و مشتق از قرء به معناي جمع ؛ زيرا جامع ثمرات كتب آسماني گذشته است .

۰۵ قرآن كلمه اي است مهموز و مشتق از قرأ به معناي تلاوت و قرائت ؛ بنا بر دلايلي اين قول ، قوي تر از اقوال ديگر است .

   لفظ  قرآن كريم

قرآن به زبان عربي نازل شده است و مهمترين دلايل آن عبارت است از :

 ۰۱ عربي بودن قرآن بر اساس اصل كليِ وَ مَا أرْسَلنَا مِن رَّسولٍ الا بِلِسانِ قَومِه ... . ؛

 ابراهيم آيه ۴ صورت گرفته است ؛   يعني ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم .

۰۲ به عقيده زبان شناسان ، زبان عربي نسبت به ساير زبانها بسيار گسترده تر و از قابليت بيشتري برخوردار است. ( زبان عربي چهارده صيغه دارد. )

۰۳ عربي بودن قرآن در انتقال بهتر اسرار ، حقايق و معارف قرآن ، موثر است .

۰۴ نزول قرآن به زبان عربي بدليل فصاحت اين زبان است؛ چرا كه زبان عربي در بيان معارف بلند مرتبه قرآن بصورت واضح، از واژه ها و ساختاري برخوردار است كه گويايي زبانهاي ديگر را دارد ، درحالي كه زبانهاي ديگرگويايي آن را ندارند .

  وحــي

وحي انواع گوناگون دارد كه مهمترين آن وحي نبوي است . وحي نبوي ارتباط معنوي و غيبي خداوند با پيامبران خويش و بالاترين مقامي است كه صف پيامبران را از ديگران جدا مي سازد . و پديده اي است كه در قالبهاي ذهني و عقلي بشر نمي گنجد . و از خصوصيات مهم وحي, مخفيانه بودن و سرعت آن است .

        براساس نصّ قرآن كريم وَ ما كان لِبشرٍ أن يُكلّمَهُ الله الا وحياً أو مِن وَرآءِ حجابٍ أو يُرسلَ رسولاً... . ؛شوري آيه۵۱

        وحي نبوي به سه صورت : وحي مستقيم ، وحي از وراي حجاب و وحي به واسطه ارسال ملك مي باشد .

 وحي مستقيم

         دشوارترين نوع وحي نبوي، وحي مستقيم بوده است. يعني هنگامي كه پيامبر (ص)مي خواهد با همه وجود خويـــش، بي هيچ واسطه اي با مبدا هستي ارتباط برقرار نمايد . احساس سنگيني ، رنج شديد، سردرد، سرخ يا كبود شدن چهره، گرمي فوق العاده، التهاب و برافروختگي، شنيدن صداهاي سهمگين و در نهايت دچار اغما شدن, از حالات وحي مستقيم بر پيامبر(ص) بوده است .

 نـزول قـرآن : قرآن داراي دو نوع نزول است ؛

 الف : نزول دفعي

 آياتي از قـرآن مبيّن اين حقيقت است كه قرآن در ماه رمضـان و در شبي مبارك و نيز در شب قـدر نازل شده است.

( بة ترتیب در سوره مباركة بقرة آيه 185، دخان آية ۳ و قدر آيه ۱ ) ؛كه همگي بيانگر نزول دفعي قرآن كريم است . و احتمال مي رود اين نزول دفعي، انزال حقيقت كتاب آسماني بر قلب پيامبر(ص) باشد.

 ب : نزول تدريجي 

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :  Cو قرآني را بخش بخش نازل كرديم تا آنرا به آرامي بر مردم بخواني و آنرا بتدريج نازل كرديم ؛ اسراء آيه ۱۰۶ .Bو در آية ديگر مي فرمايد :  Cو كساني كه كافر شدند گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است ؛ فرقان آيه ۳۲  .Bكه روشن مي شود اين آيات دالّ بر نزول تدريجي قرآن است . اما هيچ گونه منافاتي ميان اين آيات و آيات مربوط به نزول دفعي در ماه مبارك رمضان نيست . چرا كه به اقتضاي مسائل اقتصادي ، اجتماعي و حوادثي نظير جنگ و صلح، حكم هر حادثه اي در نزول تدريجي قرآن كريم بيان مي شد و ديگر نزول دفعي معنا نداشته و حقيقت قرآن نيز مي بايست به حكم خداوند بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شود كه چيزي غير از اين جملات عربي است؛ زيرا لفظ عربي براي فهم بشر بوده است .

  اسرار نزول تدريجي

نزول تدريجي آيات حكمتهاي متعددي دارد . از جمله :

۰۱ درموقعيتهاي بحراني ، درجنگها وتنگناها بهترين دلگرمي و پشتوانه براي پيامبر(ص) بود و قلب مبارك حضرت را قوت مي بخشيد .

۰۲ معارف اسلامي بويژه آن دسته كه با عمل انسانها در ارتباط است و قوانين فردي و اجتماعي را (كه موجب سعادت انسان در زندگي است) بيان مي كند، هنگامي ثبات و دوام بيشتري دارد كه به تدريج بيان شود و بهترين و كاملترين شيوه تربيت است .

۰۳ نزول تدريجي آيات, سبب ازحفظ نمودن آيات توسط اصحاب پيامبر (ص) مي شد و همين امر زمينه صيانت و حفاظت از وحي الهي را قطعي مي ساخت و از تحريف قرآن جلوگيري مي نمود . 

۰۴ حوادثي در زمان پيامبر (ص) اتفاق مي افتاد كه بسبب آنها آياتي نازل و سپس حكم آنها بيان مي شد. و چون اين حوادث بتدريج بوقوع مي پيوست ، آيات نيز همزمان يا متعاقب با آن نازل مي شد.

  اسباب نزول 

حوادث و وقايعي كه منجر به نزول تدريجي آيات قرآن مي شد « سبب نزول يا شان نزول» نامگذاري شده است. لذا آن حوادث و وقايع (اسباب نزول), با تدريجي بودن نزول قرآن, ارتباطي تام دارند.

اسباب نزول, گاهي خاص و گاهي عام بوده است .

 سبب عام

آياتـــي كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايـت و ارشاد عموم مردم نازل شده است، داراي « سبب نزول عام »  مي باشند .

 سبب خاص

آياتي كه نزول آنها به انگيزه اي خاص و ناظر به حوادثـي بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر (ص) به وقوع مي پيوست و يا سوالي از حضرت مي شد و زمينه نزول آيات يا سوره را بوجود مــي آورد « سبب نزول خاص » گويند .

لازم به ذكر است مفسران به پيروي از علماي علم اصول گفته اند : آنچه مهم است نص قرآني است كه معنايي عام و فراگير دارد . اگر آيه معنايي عام داشت، گرچه سبب خاصي باعث نزول آن شده باشد، ولي تنها به افراد مربوط به آن سبب محدود نمي گردد ، بلكه شامل همه افراد مي شود . 

 فوايد شناخت اسباب نزول

شناخت اسباب نزول باعث شناخت فلسفه احكام ، شناخت آيات مكي و مدني، فهم دقيق تر معاني آيات و درك تفسير برخي از آيات ثقيل مي شود. البته اجتهاد راويان ، نقل به معنا از سوي آنان، جعل و تحريف و وجود احاديث متناقض، سبب تضعيف اعتبار بسياري از روايات اسباب نزول گرديده است . اما برخي از اين احاديث خصوصاً احاديث متواتر و قطعيُّ الصدور كه با مضمون آيه و با قرائن موجود در اطراف آيه سازگار است ، معتبر و قابل اعتناست .

  آيـــه

آيه در لغت به معناي علامت و نشانه است و در اصطلاح قرآني به كلمه يا كلماتي گفته مي شود كه از قبل و بعد خود جدا بوده و در ضمن سوره اي آمده باشد.

 

تعداد سوره ، آيه و كلمه در قرآن

براساس آخرين آمار علمي معتبر ، تعداد سوره ، آيه و كلمه قرآن به ترتيب ۱۱۴ ، ۶۲۳۶ ، ۷۷۸۰۷بيان گرديده است .

 نخستين آيات

درباره نخستين آياتي كه نازل شده ، محققان و قرآن پژوهان عقيده دارند كه پنج آيه اول سوره مباركه علق در آغاز بعثت پيامبر(ص) نازل شده است. روايات نيز اين قول را تاييد مي كند . مثلاً از امام صادق (ع) نقل شده است : « اولُ ما نزل علي رسول ا... (ص) ؛ بسم الله الرحمن الرحيم ٭ اقرأ باسم ربك الذي خلق ... . »

  آخرين آيات

 برخي از دانشمندان علوم قرآني آيات ۲۷۸ ، ۲۸۱ يا ۲۸۲ سوره مباركه بقره را آخرين آيات نازل شده مي دانند . جلال الدين سيوطي مي گويد : ميان رواياتي كه اين سه آيه را ذكر كرده اند ، منافاتي نمي بينم زيرا اين آيات همه يكباره نازل شده است.

برخي ديگر از دانشمندان آية « اَليوم اَكملتُ لكمْ دينكم و اَتمَمتُ عَليكم نِعمتي وَ ... . » يعني آيه 3 سورة مباركة مائده را آخرين آيه دانسته اند ؛ به اين اعتقاد كه آية اكمال دين، اعلامي براي به كمال رسيدن و انذاري براي به پايان رسيدن وحي بوده است .

(( وجه جمع ميان آيات پاياني سوره مباركه بقره و آيه اكمال دين، اين است كه بگوييم آيات پاياني سوره مباركه بقره آخرين آيات الاحكام بوده كه نازل شده، اما آيه اكمال دين، آخرين آيات وحي بوده است . ))

نخستين و آخرين سوره

در خصوص نخستين و آخرين سوره نيز نقل قولهايي وجود دارد . اما در ميان اين اقوال به احتمال قوي سوره مباركه فاتحه الكتاب نخستين و سوره مباركه نصر آخرين ، سوره هايي هستند كه بطور كامل نازل شده اند .

  سُوَرِ مكي و مدني

در تفكيك آيات وسوره هاي مكي از مدني, بنا به بيان ضابطه مشهور در ميان مفسران ، هجرت پيامبر اكرم(ص) ملاك قرار گرفته شده است . هر آيه و سوره اي كه قبل از هجرت يا در اثناي هجرت ( قبل از رسيدن به مدينه ) نازل شده باشد مكي ، و آنچه پس از هجرت نازل گرديده است ( اگر چه در مكه نازل شده باشد ) مدني گويند .

 ويژگيهاي غالبي سور مكي

۰۱ كوچكي سوره ها و كوتاهي و موزون بودن آيه ها .

۰۲ كثرت قسم به خداوند ، روز قيامت ، قـرآن و ... .

۰۳ دعوت به اصول عقايد ، ارزشهاي ديني و اخلاق متعالي .

۰۴ كثرت قصص انبياء و امتهاي پيشين و داستان حضرت آدم (ع) .

 ويژگيهاي غالبي سور مدني

۰۱ طولاني بودن آيات و سوره ها .

۰۲ كثرت ذكر جهاد و اذن جهاد و احكام آن .

۰۳ رويارويي با منافقان .

۰۴ مجادله با اهل كتاب .

۰۵ تشريع احكام ، حدود ، فرائض ، ارث ، قوانين سياسي ، اقتصادي و معاهدات .

  جمع آوري و تعليم قرآن كريم

مرحله حفظ قرآن

پيامبر اكرم(ص) ياران خود را به حفظ آيات و سوره ها تشويق مي نمود و ياران پيامبر به ضبط قرآن در سينه ها و حافظه ها همت مي گماردند و از آنجا كه اعراب از حافظه بسيار قوي بهره مند بودند و به راحتي قصيده هاي بلند و طولاني را حفظ مي نمودند، توانستند آيات و سوره هاي قرآن را حفظ كنند. در آغاز رسالت در شهر مكه ، نه شمار نويسندگان زياد بود و نه ابزار نوشتن فراهم . و بدليل اينكه آيات و سوره هاي اوليه كه در مكه نازل مي شد، مُسَجّع و تقريباً موزون بود، آنها سينه ها و قلبهاي خود را جايگاه آيات نوراني قرآن كريم ساختند .

 مرحله كتابت

وجود آيات قرآن در حافظه افراد نمي توانست اطمينان خاطر در صيانت قرآن را فراهم سازد، لذا در زمان پيامبر(ص) با وجود عده كمي از افراد كه سواد خواندن و نوشتن را داشتند ( در مكه تقريباً ۱۷ نفر )، اما پيامبر اسلام به جهت اهتمام خاص به قرآن ، براي نوشتن كلام وحي، آنان كه نوشتن و خواندن مي دانستند برگزيد تا با دقت به ثبت و ضبط آيات بپردازد. و هرگاه آياتي از قرآن نازل مي شد نويسندگان وحي را فرا خوانده و آنان را به نوشتن وحي فرمان مي داد، كه به اين افراد كتّاب وحي مي گفتند. در آن زمان آيات قرآن بصورت قطعاتي پراكنده موجود بود، اما در عين حال آيات و سوره ها مرتب و تكميل و نامهاي آنها نيز تعيين شده بود .

 ابزار كتابت

ابزار نويسندگي درعصر نزول قرآن بسيار ساده بود. مسلمانان ازهر چه كه نوشتن بر آن ممكن بود استفاده مي كردند. در بسياري از احاديث جمع آوري و كتابت قرآن, به اين ابزار اشاره شده است،كه همه قرآن شناسان بر آن اتفاق نظر دارند.  و مهمترين آنها عبارتند از :

۰۱ لِخاف : سنگهاي كوچك و صفحه هاي نازك سنگ .

۰۲ عُسُب : چوب خرما .

۰۳ رِقـاع : برگهاي كاغذ ، درخت يا پوست نازك .

۰۴ اَكتاف : استخوان شتر يا گوسفند .

۰۵ شِظاظ و اَقتاب : نوعي چوب .

۰۶ حرير : نوعي پارچه ابريشمي .

  كاتبان وحـي

حضرت علي(ع) از كاتبان اوليه و مداوم وحي بود و بغير از حضرت افرادي بودند كه عهد نامه ها ، صلحنامه ها و يا نامه هاي معمولي را براي پيامبر مي نوشتند. بطوركلي پنج تن از كاتبان وحي كه در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد  عبارتند از : علي ابن ابي طالب ، ، اُبيِّ بْنِ كعب ، عبداله بْن مسعود ، مَعاذبْن جبل و زيد بن ثابت .

  چگونگي كتابت آيات قرآن

 الف : كتابت بر حسب ترتيب نزول آيات

نويسندگان وحي آيات قرآن را به همان ترتيب نزول ، به دستور پيامبر(ص) مي نوشتند و هر گاه «بسم الله...» اي نازل مي شد، علامت آن بود كه سوره پايان يافته و سوره ديگر نازل شده است .

 ب : كتابت بدون رعايت ترتيب نزول ، به دستور پيامبر(ص)

بر اساس مدارك تاريخي گاه آيه يا آياتي نازل مي شده ، ولي پيامبر(ص) به نويسندگان وحي دستور مي داده است كه آن آيه يا آيات را در لابه لاي سوره اي كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود قرار دهند .

 ج : كتابت بدون رعايت ترتيب نزول ، به اجتهاد صحابه

از آنجا كه در برخي از سوره هاي قران كريم ترتيب و تنظيم آيات مطابق با ترتيب طبيعيِ نزول نيست و مدركي نيز در دست نيست كه تنظيم آن را به پيامبر نسبت دهد و نيز با توجه به برخي ديگر از روايات مي توان چنين بيان نمود كه ؛ تنظيم و ترتيب آيات قرآن در اكثر سوره ها توقيفي است و البته در تعدادي با رأي و اجتهاد صحابه نيز صورت گرفته است .

 

تدوين و مدون نمودن قرآن

۰۱ مصحف حضرت علي(ع)

جمع آوري آيات و سوره بصورت اوراق به هم پيوسته در يك مجلد، بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) انجام گرفت . و حضرت علي (ع) نخستين تدوين كننده قرآن بود كه بصورت جامع و با در نظر گرفتن ترتيب نزول قرآن ، آيات و سور را از آغاز تا پايان گرد آوري نمود و آيات مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر آيه اي را در جاي مناسب آن گذاشت. حضرت علي (ع) تمام روايات و سخنان پيامبر را در تفسير، تاويل، سبب نزول و ... گرد آوري و آنها را در لابه لاي آيات و در حاشيه تفسير كتاب ثبت كرد و اين كتاب همان مصحف علي (ع) است ، كه آن حضرت بنا به سفارش پيامبر(ص) بلافاصله پس از رحلت ايشان فراهم ساخت و پس از ارائه مورد بي مهري قرار گرفت و از آن پس ، از چشمها پنهان ماند و بعنوان ميراث علمي ائمه(ع) دست به دست گشت و طبق برخي روايات اينك در دست امام زمان(ع) است .

 ۰۲ مصحف عثمان

از آنجا كه جمع كننده مصحف ها افراد متعدد و از نظر كفايت و استعداد يكسان نبودند ، لذا گاهي آنچه در اين مصاحف آورده شده بود مشابه هم نبودند و اختلافاتي بين مردم بوجود آمد. اين مشكل ادامه داشت و رو به تزايد بود تا زمان عثمان فرا رسيد و با توجه به اعلام خطر برخي از صحابه و اصرار آنها ، عثمان را بر آن داشت تا اصحاب پيامبر(ص) را جمع آوري و موضوع را با آنان در ميان گذاشت. و همگي ايجاد وحدت مصاحف را تاييد كردند. لذا قرآن كريم در زمان خلافت عثمان با ترتيب فعلي تدوين و در اختيار مسلمانان قرار گرفت كه به مصحف عثماني معروف گرديد .

حضرت علي(ع) آنرا تاييد و نيز مردم را تشويق نمودند كه به همان مصحف عثمان ملزم باشند و تغييري در آن ندهند ولو آنكه در آن غلطهاي املائي وجود داشته باشد ؛ به اين دليل كه حضرت مي خواستند هيچ كس به بهانه اصلاح قرآن، تغيير و تحريفي در آن بوجود نياورد .

مصحف عثماني حداكثر نُه و به احتمال قوي پنج مصحف بوده است كه به شهرهاي شام ، كوفه ، بصره و مكه ارسال و يك مصحف نيز در مدينه مركز خلافت نگهداري شد. عثمان با هر مصحف يك قاري به اين شهرها اعزام كرد. مصاحف عثماني در دسته بندي سوره ها همانند مصاحف گذشته بود كه بدون هرگونه نقطه، اعراب و علامت مشخصه بود .

 ۰۳ جمع ابوبكر

در زمان پيامبر شخصي به نام مُسَيلمه كه ادعاي پيامبري داشت و پيامبر(ص) او را مسيلمه كذّاب لقب داده بود، در جنگي ميان مسلمانان و طرفداران مسيلمه ( در جنگ معروف يَمامه ) جمع كثيري از صحابه و حافظان و حاملان قرآن كه حداقل هفتاد تن بودند كشته شدند و چون بيم آن مي رفت كه در چنين حوادثي ، ديگر قراء و حافظان قران از دست بروند و آيات قرآن در خطر تحريف قرار گيرند، لذا به پيشنهاد عمر و به دستور ابوبكر شخصي به نام زيد بن ثابت با جماعتي از قراء صحابه مامور به جمع آوري قرآن شدند. و لذا مصحفي را فراهم نمودند.

 ۰۴ مصاحف صحابه

در فاصله پس از رحلت تا اوايل  دوره خلافت عثمان ، گروهي ديگر از صحابه نيز به جمع آوري قرآن اقدام نمودند و اين مصاحف در ممالك اسلامي رواج داشت. اگر بين مردم در قرائت قرآن اختلافي پيش مي آمد ، اهل هر منطقه به قرائت مصحف معروف خود كه منسوب به يكي از اين اصحاب بود، مراجعه مي كردند. كه از جمله مصاحف معروفِ « ابيّ بن كعب » و « عبدالله بن مسعود » را مي توان نام برد .

اعراب و اعجام قرآن

 خط قرآن:

در نظر خاورشناسان، خط عربي بر دو قسم است؛

۰۱ خط كوفي( كه مأخوذ از نوعي خط سرياني است كه به خط «استرنجيلي» معروف است.)

مرحله نگارش و تغيير خط (به ترتيب): خط مصري، فينيقي، آرامي؛سرياني، استرنجيلي، كوفي

۰۲ خط حجازي يا خط نسخ ( كه از خط نبطي گرفته شده است.)

مرحله نگارش و تغيير خط (به ترتيب): خط مصري، فينيقي، آرامي؛ نبطي، حيري، نسخ

 مسلمانان معمولاً از خط كوفي براي نگارش قرآن و بعدها روي محرابها و بالاي درب مساجد و پيرامون ابنيه مهم و كتيبه هاي قرآن و عناوين سوره در مصحفهاي بزرگ، مورد استفاده قرار مي دادند. سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد.

 حركت گذاري و نقطه گذاري قرآن (اعراب واعجام)

از آنجا كه خط قرآن، هيچ گونه علامتي نداشت، باعث بروز اختلاف قرائت در ميان مسلمانان شد. به گونه اي كه گاهي اوقات ممكن بود برخي از كلمات شبيه به هم، به صورت هاي مختلف خوانده شود. مانند: يتلو، تتلو، نبلو. كه از جمله موارد مؤثر در اين امر اختلاط زبان عربي با زبانهاي ديگر بود و خصوصاً غير عربها بدليل عدم تسلط در زبان عربي ممكن بود در تلفظ كلمات دچار مشكل شوند. از طرفي هيچ زباني به اندازه زبان عربي، از تغيير در حركات و نيز رعايت نكردن علائم و نشانه ها، دچار مشكل نمي گردد. چرا كه « اِِعراب » در تفهيمِ مقصود الفاظ و عبارات عربي، اهميت ويژه اي دارد.

 اعراب گذاري

اعراب يعني نقطه گذاري يا علامت گذاري روي حروف، براي تشخيص حركات مختلف مانند: فتحه، كسره و ... .

عموماً اين اقدام را براي اولين بار به « اَبوالاسود دوئلي» نسبت داده اند. پس از چندي، توسط احمد فراهيدي (م۱۷۵ق.) به نشانه هايي كوچك (مانند فتحه,كسره و ...) تبديل شد. فراهيدي نخستين كسي بود كه دربارة «نَقْطْ» كتابي تدوين كرده است.

اعراب و حركت گذاري نخست با نقطه گذاري آغاز شده است. يعني در ابتدا به جاي حركات فتحه، كسره و... از نقطه استفاده مي شده است. و براي آنكه ميان نقطه هاي اعرابي و اعجامي اشتباهي رخ ندهد، نقطه هاي اعرابي به رنگ قرمز و نقطه هاي اعجامي به رنگ ديگري نوشته مي شد.

 اعجام گذاري

اعجام به معناي رفع ابهام از چيز مبهم است و در اصطلاح رسم الخط قرآن، براي نقطه گذاري حروف بكار مي رود تا حروف متشابه از حالت ابهام بيرون آيند.

پس از حل مشكل علائم اعرابي، هنوز يك مشكل مهم ديگري باقي بود و آن، تشخيص ندادن حروفِ معجمه (نقطه دار), از حروفِ مُهمَلِه (بي نقطه) بود. لذا بدليل نبود نشانه گذاري در رسم الخط آن روز، ميان حروفِ متشابه مانند«د»، «ذ» و يا «ب»، «ت»، «ث» و ... حالت ابهام وجود داشت. ابتـدا يَحييِ ابْن يَعمرِ عدواني (م۱۲۹ق.) قاضي خراسان، و سپس نصربن عاصم ليثي (م۸۹ق.) كه هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامة كار استاد خود، به اعجام و نقطه گذاري حروف متشابه قرآن دست زدند. تمام فعاليتها و حتي تحريمهايي كه در اين زمينه صورت گرفت نتيجة اهتمام كامل به صيانت و حفاظت از نص قرآن كريم بود. 

 پيدايش قرائات

مراحل پيدايش قرائات را بطور خلاصه مي توان به هفت دوره تقسيم نمود.

 مرحله اول: قرائت پيامبر بر اصحاب

در اين مرحله شخص پيامبر اكرم(ص) قرآن را بر اصحاب خويش قرائت مي فرمودند و گروهــــي از اصحاب، قرائات قرآن را بي واسطه و بطور مستقيم از آن حضرت فرا مي گرفتند. كه مي توان علـــي ابن ابي طالب، عبداله ابن مسعود، اُبيِّ ابن كعب و تعدادي ديگر از صحابه را نام برد.

مرحله دوم: قرائت اصحاب و پديد آمدن مصاحف

تعليم طبقه اول به بعضي از صحابه و رواج مصاحف و قرائات بعضي از قاريان طبقه اول و انتســـاب قرائات به اشخاص، در اين مرحله صورت گرفت.

مرحله سوم: توحيد مصاحف

اين دوره, دورة متحد ساختن قرائت ها به دست عثمان و ارسال مصاحف همسان به شهرهــــاي مختلف است.

مرحله چهارم: پيدايش نسل جديدي از قراء

به ميدان آمدن نسلي نو ازحافظان و قاريان قرآن در شهرهاي مختلف از جمله: مكه، مدينه، كوفه ، بصره و شام بود. 

مرحله پنجم: عصر طلايي قرائت ها

    دوره پيدايش قرائات و پديدار شدن بزرگترين قاريان (از جمله قراء سبعه)در سدة دوم هجري، در اين دوره بود.

مرحله ششم: نگارش قرائت ها

  دوره تدوين مباحث قرآني در قرن سوم به دست افرادي چون ابو عبيد قاسم بن سلام،  ابوخاتم سجستاني، ابو جعفر طبري و ... مي باشد.

مرحله هفتم: حصر قرائات

دورة حصر قرائات در هفت قرائت به دست « ابن مجاهد » در آغاز قرن چهارم هجري صورت گرفت و پس از آن، تاليفات ديگران به همين سَمت گرايش يافت.

عوامل پيدايش اختلاف قرائات

پس از متحد ساختن قرائات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگي همة قرائت ها صورت گرفت، مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قرائت قرآن شدند. كه به چند عامل كه نقش اساسي در اين باره داشته اند اشاره مي كنيم.

الف : عاري بودن مصاحف عثماني از نقطه و اعراب

ب : خالي بودن از الف در وسط كلمات كه باعث مي شد كلماتي مانند قصاص را، قصص قرائت كنند.

ج : تفاوت ميان زبان و لهجه ها چه بسا باعث مي شد كه در تلفظ يك كلمه، آن را به لهجه خويش قرائت كنند و باعث بوجود آمدن اختلاف قرائات مي شد.

د : اعمال راي و اجتهاد قاريان، از عوامل بروز اختلاف قرائات بايد دانست.

 حصر قرائات

از آنجا كه در هر دوره، شاگردان در جاي اساتيد خود به كرسي قرائت تكيه زده و به مقام « شيخ القرائي» نائل مي شدند، براي آنكه خود را صاحب نظر نشان دهند و تنها از قرائت ديگران تقليد نكرده باشند، رأي و سليقه خويش را در مواردي بكار مي گرفتند.

در قرن سوم پراكندگي و بي نظمي رايج شد. در اين هنگام برخي از بزرگان به تدوين و ضبط قرائات پرداختند و نخستين صاحب نظري كه قرائات را در يك كتاب جمع كرد، ابو عبيد قاسم بن ســـلام(م۲۲۴ق.) بود. و پس از او احمد بن جبير (م۲۵۸ق.)، اسماعيل بن اسحاق مالكي (م۲۵۸ق.) و محمد بن احمد داجوني (م۳۱۴ق.) به تاليف و ضبط قرائات پرداختند.

در آغاز قرن چهارم « ابن مجاهد » قاري بزرگ بغداد، نخستين كسي بود كه باب اجتهاد را مسدود كرد و هفت قرائت را از ميان قرائت پنج شهر مدينه، مكه، كوفه، بصره و شام برگزيد و قرائت ها را در كتابي با عنوان « السبعه » ثبت كرد.             

زيركي و خوش سليقگي ابن مجاهد، در انتخاب هفت قرائت، كه با تعداد مصاحف عثماني و قراء سبعه مطابق بود، به اقدام او چنان قداستي بخشيد كه عموم مردم، قرائات ديگر را رها ساخته، به قرائت قرّاء سبعه كه عبارتند از ابن عامر، ابن كثير، عاصم كوفي، ابو عمرو، حمزه، نافع و كسايي روي آوردند.

در حال حاضر آنچه در كتب تجويدي آورده شده براساس روايت « عاصم كوفي» از قراء سبـــعه مي باشد. كه شاگرد وي «حَفص» از استاد خويش روايت كرده است. لذا نحوة تلاوت قاريان ايراني و برخي كشورهاي اسلامي به روايت "حفص از عاصم" مي باشد.   

 اعجاز قرآن

قرآن از ابعاد و زواياي مختلف، معجزه است و اعجاز آن به فصاحت و بلاغت، منحصر نمي شود. برخي از اين ابعاد را قرآن، خود به صراحت بيان و دربارة آنها «تحدّي» و مبارزه طلبي كرده است و نسبت به برخي ديگر از وجوه اعجاز، در قرآن تحدّي و مقابلة خاص نيامده است.

 ابعاد اعجاز قرآن

ابعادي از اعجاز قرآن را صرف نظر از اين كه تحدي خاصي داشته باشد يا نه، مورد اشاره قـــرار مي دهيم.

 ۰۱ شخصيت پيامبر(ص)

عرضة قرآن، كه سرشار از معارف و حكمت ها است، از سوي پيامبري كه در عمر چهل سالة خود، هيچ درسي نياموخته بود، معجزه اي است عظيم.                

« نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت           به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد. »

۰۲ فصاحت و بلاغت (اعجاز بياني)

مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگي به همراه ساختار و اسلوب خاصي كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته, و حتي عرصه را بر شاعران, اديبان و صاحبان ذوق و قريحه هاي سرشار, تنگ كرده, آنان را به اعترافِ به عجز وادار نموده است. برخي از نويسندگان براي آية Cوَ لكم فِي القِصاصِ حَياهٌ؛ آيه ۱۷۹ بقرهB در مقابل « اَلقتل‌ُ اَنفَي لِلقتل » كه مثل مشهور عرب بوده است، بيست امتياز برشمرده اند.

 ۰۳ آموزه ها و معارف عالي (اعجاز معاني)

علاوه بر زيبايي هاي الفاظ، عبارات، فصاحت و بلاغت و ... , زيبايي برتر و ارزش والاتر قرآن كريم در معاني و معارف بلند آن است. معارف اعتقادي و ديني مطرح شده در قرآن، در بخشهاي خداشناسي، پيامبر شناسي، معاد شناسي، و ديگر تعليمات تربيتي و اخلاقي و نيز اصول و قوانين گوناگون در زمينه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، نظامي و حقوقي، در نهايت اتقان و استحكام صورت گرفته و ناب ترين معارف و انديشه ها را در اختيار بشر قرار داده است.

۰۴ هماهنگي و نبود اختلاف

قرآن كريم در طي ۲۳ سال، تدريجاً در مكه و مدينه، در شب و روز، در جنگ و صلح، در شكست و پيروزي، در مواقع شدت و راحتي، و خلاصه در حالات مختلف و با موضوعات متنوع و متعددي نازل شده است. اما هيچ گونه اختلاف و ناهماهنگي در آياتش مشاهده نمي گردد. خداوند در قرآن مي فرمايد: Cآيا در معاني قرآن نمي انديشيد‍‍‍‍‍‍‍‍؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسياري مي يافتند؛ آيه ۸۲ نساء. B

 ۰۵ طرح مسائل دقيق علمي

قرآن كريم دربارة مباحث دقيق علمي, در مواردي به صراحت و در پاره اي از موارد-كه بشرِ آن زمان قابل درك نبوده, بلكه احياناً مخالف با اصول مسلّم در بين آنان تلقي مي شد- تلويحاً سخن گفته است. مواردي از آن عبارت است از:

الف: باردار شدن گياهان توسط بادها؛ (سوره مباركه حجر, آية۲۲).

ب: زوجيت در موجودات خصوصاً گياهان؛ (سوره مباركه رعد, آية۳), (سوره مباركه ذاريات, آية۴۸), (سوره مباركه يس, آية۳۶).

ج: بيان مسئلة حركت و گردش زمين به طور خاصّ ؛ (سوره مباركه طه, آية۵۳).

د: اثبات مسئله كروي بودن زمين؛ (سوره مباركه معارج, آية۴۰), (سوره مباركه رحمان, آية۱۷).

 ۰۶ خبرهاي غيبي

خبرهاي غيبي در قرآن، چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه بوقوع پيوسته است، بُعد ديگري از اعجاز قرآن است. قرآن كريم, هم از زندگي اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده خبرهايي را از پيش گفته است, كه در هر دو زمينه خبرهاي غيبي به شمار مي رود.

اعجاز در اخبار غيبي مربوط به آينده, بيشتر قابل توجه است؛ بويژه هنگامي كه همة آنچه خبر داده شده, عيناً به وقوع پيوسته باشد. كه به مواردي از اين قبيل اشاره مي كنيم ؛

الف: خبر پيروزي روميان بر ايرانيان؛ (روم, آية۲و۳).

ب: خبر پيروزي مسلمانان در جنگ بدر؛ (قمر, آية۴۴و۴۵).

ج: وعدة بازگشت پيروزمندانه به مكه؛ (قصص, آية۸۵).

د: وعده حفاظت از قرآن؛ (حجر, آية۹).

هـ: پيروزي اسلام بر ديگر اديان: (توبه, آية۳۳), (فتح, آية۲۸), (صف, آية۹).

- چرا در قرآن داستان پيامبران تکرار شده است، خصوصاً داستان حضرت موسى (ع)؟

- بى ترديد قرآن کتاب داستان و قصّه نيست، بلکه کتاب هدايت و تعليم و تربيت است. (1)

بنابراين آنچه در تأمين سعادت دنيا و آخرت انسان‌ها نقش دارد، در قرآن بيان شده است. (2)

قرآن براى ارائه‌ى برنامه‌ها و آموزه‌هاى دينى از شيوه‌هاى مختلف استفاده کرده است.

يکى از شيوه‌هاى بسيار موفق، بيان معارف قرآن در قالب سرگذشت پيامبران و اقوام آنها ظهور کرده است. در آيات متعدد به علل بازگويى سرگذشت پيامبران وسايل مربوط به آنان اشاره شده است.(3) تأکيد قرآن به بيان سرگذشت پيامبران در راستاى آثار و فوايد آن است. در يکى از آيات مى‌خوانيم: «ما هر يک از سرگذشت‌هاى انبياء را براى تو (پيامبر (ص)) بازگو کرديم تا قلبت آرام (و اراده‌ات قوى) گردد و در اين (اخبار و سرگذشت‌ها) حق و موعظه و تذکر براى مؤمنان آمده است». (4)

از اين آيه و آيات ديگر استفاده مى‌شود که يکى از علل مهم بيان سرگذشت پيامبران و اقوام آنان عبرت آموزى است: {لَقَدْ كانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْأَلْبابِ} (يوسف، آيه‌ى 111)

قرآن با بيان سرگذشت پيامبران و اقوام، بر آن است که داستان‌هاى عبرت‌آموز را تشريح و تحليل کند تا براى ديگران عبرت باشد. در بيان اخبار گذشتگان حقايقى وجود دارد که عبرت‌آموزى از آنها در شکست و موفقيت زندگى تأثيرگزار است، زيرا جوامع بشر در بيشتر امور اشتراک داشته و تاريخ قابل تکرار است.

از سوى ديگر بيان سرگذشت ديگران اثبات مى‌کند که سنّت‌هاى الهى قابل تغيير نيست. (5) و سرنوشت انسان‌ها و جوامع به دست خود آنها تعيين مى‌شود. (6)

تکرار داستان زندگى پيامبران و اقوام آنها بدان جهت است که عبرت آموزى از سرنوشت آنان بسيار اهميت دارد. بازگو کردن سرنوشت پيامبران در جاى‌جاى قرآن، هشدارى است براى ديگران که بايد با دقت زندگى آنان را خوانده و از عوامل موفقيت و شکست گذشتگان بهره گيرند؛ (7) مضافاً بر اين‌که در قرآن يک موضوع خاصى از سرگذشت پيامبران در چند جاى قرآن تکرار نشده است؛ بلکه زندگى آنان داراى ابعاد گسترده بوده و اين ابعاد در جاهاى متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً يکى از ابعاد زندگى پيامبران در يک سوره آمده است و يکى ديگر در سوره‌ى ديگر مطرح شده است. بيان ابعاد زندگى پيامبران در جاهاى متعدد قرآن تکرار محسوب نمى‌گردد.

علت تأکيد و عنايت قرآن بر ماجراى حضرت موسى (ع) بر همين اساس مى‌باشد. قوم يهود از اقوامى بودند که خداوند پيامبران فراوانى ميان آنان فرستاد و نعمت‌هاى زيادى در اختيار آنان گذاشت، حتى آنان را از سفرهاى بهشتى و آسمانى بهره‌مند ساخت و براى رسولان خود جهت اتمام حجت و هدايت اين قوم، معجزات گوناگون عطا کرد و چند بار آنها را از ظلم نجات داد، مانند ماجراى طالوت و جالوت که در آيات 246 - 251 سوره‌ى بقره آمده است و ماجراهاى حضرت موسى (ع). اما اين قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدايت خداوند برخورد کردند و نه تنها هدايت را نپذيرفتند، بلکه در برخى از موارد به پيامبران الهى اهانت کردند و آنان را به قتل رساندند و از دستورهاى خداوند سرپيچى کردند. به اين جهت، بيشتر عبرت‌ها و درس‌ها براى بشر را به خصوص امّت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسى (ع) مى‌توان يافت؛ زيرا بنى‌اسرائيل سرپيچى‌هاى فراوانى داشتند و بيشترين عبرت و درس‌آموزى در سرنوشت اين قوم است، خداوند در جاى‌جاى قرآن کريم به ماجراى اين قوم پرداخته است. (8)

پاورقى:

(1) اسراء (17) آيه‌ى 9.

(2) انعام (6) آيه‌ى 59.

(3) تفسير نمونه، ج 15، ص 88 و ج 21، ص 150 و ج 12، ص 477.

(4) هود (11) آيه‌ى 120؛ تفسير نمونه، ج 9، ص 283 به بعد.

(5) فاطر (35) آيه‌ى 43؛ منشور جاويد، ج 1، ص 355.

(6) رعد (13) آيه‌ى 11.

(7) منشور جاويد، ج 1، ص 374.

(8) تفسير نمونه، تفسير آيات 75 تا 95 يونس؛ تفسير مجمع‌البيان، ج 8، ص 520.

 

در قرآن چند داستان از پيامبران و چند داستان از مردان و زنان خدا که خيلى مقيد بودند، آمده است؟

-------------------------------------------------------------

- در قرآن چند داستان از پيامبران و چند داستان از مردان و زنان خدا که خيلى مقيد بودند، آمده است؟

- قرآن کريم کتاب هدايت و راهنماى بشر به سعادت واقعى است، (بقره،185) نه کتاب تاريخ يا داستان‌سرايى؛ ولى يکى از چيزهايى که در هدايت و راهنمايى انسان‌ها نقش دارد، توجه به تاريخ پيشينيان و از سرنوشت نيک و بد آنان عبرت گرفتن و خوبان را الگوى خود قرار دادن است.

از همين‌رو، قرآن کريم بخشى از داستان‌هاى پيامبران و ديگران را که در هدايت انسان‌ها نقش دارد، بيان کرده است.

پيامبرانى که بخشى از زندگانى آنان در قرآن آمده عبارتند از:

حضرت آدم، نوح، ادريس، صالح، هود، ابراهيم، اسماعيل فرزند ابراهيم، اسماعيل صادق‌الوعد پسر خرقيل، اسحاق، يوسف، لوط، يعقوب، موسى، هارون، شعيب، زکريا، يحيى، عيسى، داوود، سليمان، الياس، اليسع، ذوالکفل، ايوب، يونس، عزير، اشموئيل، ارميا، يوشع، خضر و محمّد.

مردان و زنان الهى که قرآن به بخشى از زندگانى آنان اشاره کرده است عبارتند از:

1. ذوالقرنين؛ 2. لقمان؛ 3. طالوت؛ 4. مؤمن آل فرعون؛ 5. حبيب نجار؛ 6. زيد بن حارثه؛ 7. مريم مادر حضرت موسى؛ 8. آسيه بنت مزاحم زن فرعون.

 

چرا درباره‌ى حضرت يوسف (ع)، مطالب فراوانى در قرآن کريم آمده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا درباره‌ى حضرت يوسف (ع)، مطالب فراوانى در قرآن کريم آمده است؟

- اين تعبير درست نيست که قرآن درباره‌ى حضرت يوسف (ع) مطالب فراوانى آورده است زيرا خداوند فقط يک داستان حضرت يوسف (ع) - آن هم در سوره‌ى يوسف - بيان مى‌فرمايد؛ بلى! خداوند اين داستان را با جزئيات بيشترى بيان فرموده است؛ به هر ترتيب، قرآن کريم اين داستان را «احسن القصص» ناميده است: {نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ} (يوسف،3) «ما بهترين سرگذشت‌ها را بر تو بازگو کرديم.»

شايد وجود جهات متنوع در اين داستان، يکى از علل اهميت آن است که براى نمونه به برخى از آن جهات اشاره مى‌کنيم:

1. بيان مطالبى درباره‌ى انبياء، فرشتگان، صالحان، شياطين، جن، انس، نعمت‌ها، پرندگان و...؛

2. آداب ملوک و ممالک، آداب سياست و حُسن معاشرت و تدبير معاش...؛

3. اشاره به تجّار، عاقلان، جاهلان، مکر و حيله‌ى زنان...؛

4. بيان توحيد، فقه و تعبير خواب...؛

5. اشاره به صفت‌هاى حسد، صبر، عفو و پارسايى و... .

 

داستان‌هاى قرآن را به چند دسته مى‌توان تقسيم کرد؟

-------------------------------------------------------------

- داستان‌هاى قرآن را به چند دسته مى‌توان تقسيم کرد؟

- قصّه‌هاى قرآن از جهت‌هاى گوناگون، تقسيم‌پذير است که به برخى از آنها اشاره مى‌شود:

الف - از جهت فردى که محور و اساس قصّه قرار گرفته، به دو دسته تقسيم مى‌شود: 1. قصّه‌هاى انبياء 2. قصّه‌هاى غير انبياء.

ب - از جهت اجمالى و تفصيلى: برخى از قصّه‌هاى قرآن، کوتاه است که در ضمن يک يا دو آيه، بيان شده، مانند داستان عُزير که در آيه‌ى 259 بقره آمده است، و برخى طولانى است که در آيات فراوانى بيان شده است، مانند داستان حضرت عيسى و موسى.

ج - از جهت بيان داستان در يکجا و يا موارد مختلف: برخى از قصّه‌هاى قرآن از ابتدا تا آخر، در يک سوره و بعضى ديگر از داستان‌ها در سوره‌هاى مختلف آمده است؛ براى مثال داستان حضرت يوسف، تنها در سوره‌ى يوسف آمده است.

د - از جهت تکرار و نبود تکرار: برخى از قصّه‌هاى قرآن، تکرار نشده که بخش عظيمى از داستان‌هاى انبياء و غير انبياء را شامل مى‌شود، اما بعضى از قصّه‌ها تکرار شده است، مانند داستان حضرت موسى البته بايد توجه داشت که تکرار داستان در قرآن، چنان با اصول بلاغت تنظيم شده که در هر مورد، عبرت و حکمت و نکته‌اى خاص از آن استفاده مى‌شود.

و - از جهت موضوع: بعضى از داستان‌هاى قرآن را به چهار دسته تقسيم کرده‌اند: 1. تاريخى؛ 2. تمثيلى؛ 3. واقعى؛ 4. غيبى.

قصّه‌ى تاريخى آن است که رويدادها و شخصيت‌هايش، وجود واقعى در تاريخ دارند، مانند داستان اقوام گذشته.

قصّه‌ى تمثيلى نمونه‌هايى از رويدادها و شخصيت‌ها را بيان مى‌کند که چه بسا وجود خارجى نداشته باشند؛ مانند: شيخ محمود شلتوت و رشيد رضا و محمد عبده و دکتر تهامى نقره، که بعضى قائل به وجود قصّه تمثيلى در قرآن مى‌باشند، ولى حق اين است که در قرآن داستان تمثيلى نيست، زيرا نمونه‌اى از داستان تمثيلى، داستان صاحب دو باغ است که در آيه‌ى 33 سوره‌ى کهف بيان شده و اين صِرف مَثَل نيست، بلکه موضوعى است واقعى که در خارج تحقق پيدا کرده است.

قصّه‌ى واقعى به قصّه‌اى مى‌گويند که حوادث روزگار پيامبر اکرم (ص) را بازگو نمايد.

قصّه‌ى غيبى به داستانى است که حوادث غيبى روزگاران گذشته يا معاصر را حکايت کند، مانند داستان خلق آدم و فرزندان او و صحنه‌هاى قيامت. (1)

انصاف اين است که تفاوت چندانى بين داستان تاريخى با واقعى و غيبى نمى‌توان قائل شد. در داستان‌هاى تاريخى، حوادث غيبى آمده، چنانچه آنها نيز بيان‌گر امور واقعى در امم گذشته هستند.

در پايان، توجّه به اين جهت لازم است که داستان‌هاى قرآن، اهداف فراوانى را تعقيب مى‌کنند که مهم‌ترين آنها عبارتند از:

1. تعليم و تربيت و خودسازى.

2. تفکّر و تدبّر در احوال امّت‌هاى گذشته و پيمودن مسيرى که صالحان و نيکان امّت‌هاى پيشين پيمودند و دورى از کردار و رفتار بدى که جنايت‌کاران آنها داشتند؛ از اين‌رو قرآن مى‌فرمايد: {فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ} (اعراف،176)

3. عبرت گرفتن و پند آموختن: {لَقَدْ كانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِى الْأَلْبابِ} (يوسف،111) «در سرگذشت‌هاى آنها (پيامبران الهى)، درس عبرتى براى صاحبان انديشه است.»

4. تثبيت قلب پيامبر و آرامش او: {وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ} (هود،120) «ما هر يک از سرگذشت‌هاى انبياء را براى تو بازگو کرديم تا قلبت آرام و قوى گردد.»

خداوند با بيان داستان پيامبران گذشته و اذيت و آزارى که آنها در راه تبليغ دين الهى متحمّل شدند، قلب پيامبر اکرم و ياران او را قوى و محکم مى‌فرمايد تا بدانند که تنها اينها نيستند که زير شکنجه و اذيت و آزار قرار مى‌گيرند، بلکه انبياى گذشته و ياران آنها نيز به اين سختى‌ها گرفتار بودند.

پاورقى:

(1) مبانى هنرى قصّه‌هاى قرآن، سيد ابوالقاسم حسينى (ژرفا)، ص 66 به بعد، نشر: انتشارات پارسايان.

 

ميان داستان‌هاى قرآن و ديگر داستان‌ها، چه تفاوت‌هايى وجود دارد؟

-------------------------------------------------------------

- ميان داستان‌هاى قرآن و ديگر داستان‌ها، چه تفاوت‌هايى وجود دارد؟

- قرآن کريم، درباره‌ى داستان‌هاى اين کتاب مقدس مى‌فرمايد: {نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ} (يوسف،3) «ما به وسيله‌ى اين قرآن - که به تو وحى کرديم - بهترين سرگذشت‌ها را به تو باز مى‌گوييم، هر چند مسلماً پيش از اين از آنها خبرى نداشتى.» اين‌که در آيه‌ى شريفه آمده است، روش داستان‌سرايى قرآن، زيباترين شيوه‌هاست؛ بدان جهت است که انسان را با بهترين ره‌توشه‌ى زندگى، آشنا مى‌کند و نيز به عالى‌ترين مقصد مى‌رساند. از نگاه قرآن کريم، عالى‌ترين مقصد توحيد، و بهترين ره‌توشه‌ى آن، تقواست. (1) چنين خصوصيتى، در داستان‌هاى معمولى وجود ندارد.

2. همان‌گونه که در آيه آمده است، قرآن کريم از داستان‌هاى خود به عنوان «قصّه» ياد مى‌کند. اصل واژه‌ى قصّه، به معناى قطع است که هنگام به کار رفتن با يک اثر، مانند قصّه‌ى يوسف، به معناى دنبال کردن آن است و قصص، به معناى خبر ايراد شده است؛ (2) از اين‌رو، قصّه نوعاً به بازآفرينى رويدادهاى مذهبى اطلاق مى‌شود... قصّه با اسطوره و افسانه، فرق زيربنايى دارد؛ به اين صورت که قصّه برگرفته شده از واقعيت است، در حالى‌که اسطوره، بيانگر تفکرات ابتدايى و احياناً غلط، ناروا و خرافه بوده و افسانه، زاييده‌ى قدرت ابداع و تخيل نويسنده يا بهتر است گفته شود سازنده‌ى آن مى‌باشد. جنبه‌ى واقع‌گرايى در قصّه، با آنچه امروزه به بعضى نويسندگان رئاليست و واقع‌گرا نسبت داده مى‌شود، تفاوت اساسى دارد. داستان‌هاى امروزى را اگرچه واقعى مى‌گويند؛ امّا منظور اين نيست که عيناً در واقعيت روى داداند، بلکه نظر اين است که داستان‌ها، ماجراها و حوادث محتمل مى‌باشند و ما عقلاً مى‌پذيريم که اين‌گونه وقايع، امکان رويداد‌شان وجود دارد، در حالى‌که بسيارى از اوقات، قصّه در اصل، همان تاريخ است؛ با اين تفاوت که از نقل آن، هدف و مقصود خاصّى در کار است و مانند مورخان، صرفاً جنبه‌ى ضبط وقايع، مورد نظر نيست. در اصل، از همان آغاز نگارش، هدف، روشن و مشخص است و خواننده مى‌داند که در نهايت، با اندرزى الهى - اخلاقى مواجه است. (3)

3. برخى از مهم‌ترين ويژگى قصّه‌هاى قرآنى عبارتند از: گزينشى و کوتاه بودن، داراى پراکندگى و تکرار، پيام‌دارى، واقعيت‌گرايى، شخصيت‌پردازى، تقطيع و توصيف عينى حوادث نيز برخى از اهداف قصّه در قرآن عبارتند از: عبرت‌آموزى، گسترش قدرت تفکّر، بيان خبرهاى غيبى، آشنايى با سيره‌ى انبياء، آشنايى با قوانين و سنن ثابت الهى، ارائه‌ى دعوت دينى، بيان قدرت الهى و سرانجام محورهاى زير، بيانگر برخى از نکات تربيتى قصّه‌هاى قرآنى مى‌باشند: خدا محورى، هدايت الهى، اصلاح، بيدارى وجدان، عزت نفس، طغيان و مبارزه با طغيان‌گرى خودبينى و انحصارطلبى، رمز توقف، غرور و تکبّر، آفات هدايت، تربيت عقلانى، امر به معروف و نهى از منکر، توجه دادن به معاد، تحريک ايمان، معرفى الگوهاى سازنده، بيم و اميد، صميميت و محبت، بررسى عوامل بازدارنده از تأثير محيط (آگاهى، هجرت، اصلاح وضع، جهاد) و تثبيت ارزش‌هاى اخلاقى.(4)

پاورقى:

(1) تفسير موضوعى قرآن مجيد، آيت‌اللّه جوادى آملى، ج 7، ص 142، مرکز نشر فرهنگى رجا.

(2) تهذيب‌اللسان، ج 2، ص 389 / مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، ص 419، دارالکتب العلمية.

(3) راه و روش داستان‌نويسى، داريوش نوروزى، ص 21-22، به نقل از قصّه و نکات تربيتى آن در قرآن، سعيد مهدوى، ص 21، بوستان کتاب، قم.

(4) همان.

 

اصحاب الاخدود چه کسانى هستند؟

-------------------------------------------------------------

- اصحاب الاخدود چه کسانى هستند؟

- اخدود به گودال‌ها و خندق‌هاى بزرگ گويند. منظور آيات 4 - 8 سوره بروج و خندق‌هاى عظيمى است که مملو از آتش بود تا شکنجه‌گران مؤمنان را در آن بيفکنند و بسوزانند.

معروف اين است که ذونواس آخرين پادشاه حمير (حمير يکى از قبايل معروف يمن بود) به دين يهود در آمد و گروه حمير نيز از او پيروى کردند و يهودى شدند. مدتى بر اين منوال گذشت تا به او خبر دادند که در سرزمين نجران (در شمال يمن) هنوز گروهى بر آيين نصرانيت باقى هستند، يهوديان ذونواس را تحريک کردند تا اهل نجران را وادار به پذيرش آيين يهود کند.

ذونواس وارد نجران شد ساکنان آن‌جا را جمع و دين يهود را بر آنان عرضه کرد، اما آنها زير بار نرفتند، حاضر شدند بميرند، ولى از دين خود بر نگردند. ذونواس دستور داد خندق بزرگى حفر کنند، آن را پر از هيزم کردند و آتش زدند گروهى از نصارا را زنده زنده در آتش انداختند و سوزاند و گروهى را با شمشير کشتند و قطعه‌قطعه کردند. (1)

پاورقى:

(1) ماجراى فوق به صورت‌هاى مختلف در بسيارى از کتب تفسير و تاريخ آمده است از جمله کتاب مجمع‌البيان؛ تفسير ابوالفتوح؛ تفسير کبير فخر رازى، تفسير قرطبى و ابن هشام در سيره ج 1، ص 35 و ج 26، ص 337.

 

آيا ذوالقرنين در سوره‌ى کهف، همان کوروش پادشاه هخامنشى است؟

-------------------------------------------------------------

- آيا ذوالقرنين در سوره‌ى کهف، همان کوروش پادشاه هخامنشى است؟

- بحث بر سر اين‌که ذوالقرنين که بود و مصداقش کيست بسيار است.

خداوند مى‌فرمايد: (آن گروه به او) گفتند اى ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مى‌کنند آيا ممکن است ما هزينه‌اى براى تو قرار دهيم که ميان ما و آنها سدّى ايجاد کنى!. (1)

ذوالقرنين کيست؟ مورخين و مفسّرين درباره‌ى شخص ذوالقرنين اقوال گوناگونى دارند که به سه قول قوى اشاره مى‌شود:

1. بعضى معتقدند ذوالقرنين کسى جز از اين رو بعضى او را به نام اسکندر ذوالقرنين مى‌خوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهاى روم و مغرب و مصر تسلّط يافت و شهر اسکندريه را بنا کرد...؛

2. جمعى از مورخين معتقدند، ذوالقرنين يکى از پادشاهان يمن بوده؛

3. دانشمند معروف اسلامى، که روزى وزير فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه‌اى که در اين‌باره نگاشته، آورده است: ذوالقرنين همان پاداش هخامنشى است.

از آن‌جا که نظريه‌ى اول و دوم هيچ مدرک قابل ملاحظه تارخى ندارد و از آن گذشته نه اسکندر مقدونى داراى صفاتى است که قرآن براى ذوالقرنين شمرده و نه هيچ يک از پادشاهان عين ... به همين دليل بحث را بيشتر روى نظريه‌ى سوم تمرکز مى‌کنيم. (2) که ذوالقرنين به احتمال بسيار زياد با کورش پادشاه سلسله‌ى هخامنشى، تطابق دارد.

علامه طباطبايى نيز در يکى از تطبيق‌ها، ذوالقرنين را همان کورش مى‌داند. (3)

پاورقى:

(1) کهف، آيه‌ى 94.

(2) تفسير نمونه، ج 12 ص 542.

(3) ترجمه‌ى تفسير الميزان، ج 13 ص 658.

 

اصحاب مدين که در قرآن به آن اشاره شده در کجا ساکن بوده‌اند؟

-------------------------------------------------------------

- اصحاب مدين که در قرآن به آن اشاره شده در کجا ساکن بوده‌اند؟

- مدين و اصحاب مدين که در چند جاى قرآن مجيد به آن اشاره شده است عرب بودند و در سرزمينى از طرف شام مى‌زيستند. مدين نام قريه‌ى شعيب و قبيله‌ى او است و موقعيت جغرافيايى اين شهر در شرق عقبه است. مردم مدين از عرب و اولاد اسماعيل بوده‌اند و با مردم فلسطين و لبنان و مصر روابط بازرگانى داشته‌اند. مورخين مسافت جزيره‌ى سينا تا حدود فرات را مدين مى‌نامند. (1)

اهل مدين کافر و مشرک بودند و بيشه‌اى را که درختان خرّم و نهال‌هاى سبز و صفا داشت مى‌پرستيدند و در داد و ستد غش و خيانت مى‌کردند، چون کالايى از کسى مى‌خريدند با سنگ وکِيل تمام دريافت مى‌داشتند و چون چيزى مى‌فروختند از کِيل و وزن آن مى‌کاستند. چون کار شرک و فساد و کفر و عناد قوم فزونى يافت، پروردگار متعال حضرت شعيب را به سوى ايشان فرستاد و به آيات و معجزات الهى خويش تأييد فرمود. حضرت شعيب قوم مدين را به عبارت خداى يکتا و به عدل و داد دعوت کرد و از عاقبت حق‌شکنى و خيانت در معامله و ظلم و فساد تهديد نمود و نعمت‌هاى الهى و برکاتى را که خدا به مال و اولاد‌شان بخشيده يادآورى کرد و ايشان را از انتقام و عذاب الهى بر حذر داشت، ولى متأسفانه کار و نصيحت حضرت شعيب کارساز نشد، تا جايى که بر شعيب حمله بردند و او را به دروغ‌گويى و ساحرى و شعبده‌بازى متهم کردند و گفتند: اگردر اعاى خود صادقى، صاعقه و عذاب بر ما فرو فرست. پس خداى تعالى دعاى شعيب را مستجاب کرد و قوم را به گرماى شديد مبتلا کرد، به‌طورى‌که آب تشنگى‌شان را فرو نمى‌نشاند و سايه‌ى درختان از حرارت‌شان نمى‌کاست و سرداب‌هاى‌شان را از رحمت گرما آسوده نمى‌داشت. قوم به ناچار از شهر و ديار خود فرار کردند تا در بيابان قطعه‌ى ابرى بالاى سر‌شان پديدار شد که از ديدنش خوشحال شدند و زير سايه‌اش گرد آمدند تا از رنج گرما آسايش پيدا کنند، پس چون همه در يک‌جا مجتمع گشتند، شراره‌ها و شهاب‌ها از ابر بباريد و غريوى از آن برخاست و زمين‌لرزه‌اى سخت احساس کردند و تا خواستند راه خلاصى بجويند به طوفان هلاک در افتادند. (2)

پاورقى:

(1) صدرالدين بلاغى، فرهنگ قصص قرآن، ص 407.

(2) صدرالدين بلاغى، قصص قرآن ص 123- 120 (با تلخيص).

 

داستان ذبح گاوى که در آيه‌ى 67 سوره‌ى بقره آمده چيست؟

-------------------------------------------------------------

- داستان ذبح گاوى که در آيه‌ى 67 سوره‌ى بقره آمده چيست؟

- اين داستان آن‌گونه که از قرآن و تفاسير بر مى‌آيد، چنين بود که يک نفر از بنى‌اسرائيل به طرز مرموزى کشته مى‌شود، در حالى‌که قاتل معلوم نيست، به همين جهت در بين قبايل و اسباط بنى‌اسرائيل درگيرى مى‌شود. هر يک آن را به طايفه و افراد قبيله‌ى ديگر نسبت مى‌دهد و خويش را تبرئه مى‌کند. داورى را براى فصل خصومت نزد حضرت موسى (ع) مى‌بَرَند و حلّ مشکل را از او خواستار مى‌شوند، و چون از طُرُق عادى حلّ اين قضيه ممکن نبود، و از طرفى ادامه‌ى کشمکش ممکن بود منجر به فتنه‌ى عظيمى ميان بنى‌اسرائيل گردد، حضرت موسى (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طريق اعجازآميزى به حلّ اين مشکل، آن‌چنان‌که در آيات بعد از اين آيه در قرآن مى‌خوانيد مى‌پردازد. دستور داده مى‌شود که گاوى را سر ببرند، که مادّه باشد؛ نه پير و از کار افتاده و نه بِکر و جوان، بلکه ميان اين دو باشد. بنى‌اسرائيل دست از پرگويى برنداشتند و گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند که رنگ آن بايد چگونه باشد؟! حضرت موسى (ع) گفت: «خداوند مى‌فرمايد: زرد رنگ و يکدست که رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد». هر بار با بهانه‌جويى کار را مشکل‌تر ساختند. مجدداً حضرت موسى (ع) گفت: «خدا مى‌فرمايد: گاوى باشد که براى شخم‌زدن، رام نشده و براى زراعت آبکشى نکند و از هر عيبى برکنار باشد، حتى رنگ ديگرى در آن نباشد». در اين‌جا بنى‌اسرائيل گفتند: حالا حقّ مطلب را ادا کردى!. سپس گاو را با هر زحمتى بود، به دست آوردند و آن را سر بريدند، ولى مايل نبودند اين کار را انجام دهند! به آنها دستور داده شد: قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل را معرفى کند.

قرآن مجيد مى‌فرمايد: {كَذلِكَ يُحْى اللَّهُ الْمَوْتى} «خداوند اين‌گونه، مردگان را زنده مى‌کند و اين‌گونه آيات خود را به شما نشان مى‌دهد تا تعقل کنيد». قرآن کريم در آخرين آيه به مسأله‌ى قساوت و سنگ‌دلى بنى‌اسرائيل مى‌پردازد. مى‌توانيد در اين‌باره به ترجمه‌ى تفسير الميزان، ج اول، ص 262 به بعد و تفسير نمونه، ج اول، ص 300 به بعد مراجعه بفرمايد.

 

عاقبت قوم حضرت لوط (ع) به کجا رسيد؟ آيا حضرت لوط (ع) نيز به عذاب قومش گرفتار شد؟

-------------------------------------------------------------

- عاقبت قوم حضرت لوط (ع) به کجا رسيد؟ آيا حضرت لوط (ع) نيز به عذاب قومش گرفتار شد؟

- قوم سرکش و منحرف حضرت لوط (ع) از دستورهاى خداوند و هشدارهاى پيامبر‌شان سرپيچى کردند. خداوند متعال نيز آنها را به شدت مورد عذاب قرار داد، به اين ترتيب که فرشتگانى را نزد حضرت لوط فرستاد که گفتند: «اى لوط! ما رسولان و پروردگار توايم، آنها (قوم منحرف) هرگز به تو دسترسى پيدا نخواهند کرد، در دل شب با خانواده‌ات (از اين شهر) حرکت کن و هيچ‌يک از شما پشت سرش را نگاه نکند، مگر همسر تو که او هم به همان بلايى که آنها گرفتار مى‌شوند، گرفتار خواهد شد. موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديک نيست؟! هنگامى که فرمان ما فرا رسيد آن (شهر و ديار) را زير و رو کرديم، و بارانى از سنگ (گِل‌هاى متحجر و خشک شده) متراکم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم؛ (سنگ‌هايى که) نزد پروردگارت نشان‌دار بود؛ و آن، از (ساير) ستمگران دور نيست!» (هود،81-83)

از آيه‌ى مذکور بر مى‌آيد که قوم حضرت لوط عاقبت دچار عذاب خداوند گشته و نابود شدند و حضرت لوط (ع) به اتفاق خانواده‌اش (به استثناء همسرش که دچار عذاب شد) نجات پيدا کردند؛ {إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ} (حجر،59-60) «مگر خاندان لوط که همگى آنها را نجات خواهيم داد (داديم) به جز همسرش که مقدر داشتيم در شهر بماند و هلاک شود.»

پاورقى:

(1) ر. ک: تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 6، ص 243-246؛ ج 22، ص 357، دارالکتب الاسلامية، تهران.

 

در چند سوره‌ى قرآن، داستان‌هايى از حيوانات آمده است، لطفاً چند داستان را بيان کنيد؟

-------------------------------------------------------------

- در چند سوره‌ى قرآن، داستان‌هايى از حيوانات آمده است، لطفاً چند داستان را بيان کنيد؟

- سوره‌هايى که به گونه‌اى، داستان حيوانات در آنها بيان شده، به قرار زير است:

1. بقره: در اين سوره، داستان گاو بنى‌اسرائيل نقل شده که خلاصه‌ى آن اين است: فردى از بنى‌اسرائيل، به طور مرموزى کشته مى‌شود، و هر قبيله، قتل را به گردن قبيله‌ى ديگر مى‌اندازد و براى اين‌که اين مسأله، سبب آشوب نشود، موسى از خدا خواست که معجزه‌آسا قاتل را معين کند.

از طرف خداوند فرمان آمد که گاوى را بکشيد. با آمدن اين فرمان، بنى‌اسرائيل - براى فرار از انجام فرمان الهى - با بهانه جويى‌هاى مکرّر، نسبت به مشخصات گاو، کار را بر خود سخت کردند. خداوند به درخواست آنان عمل کرد و مشخصات دقيق گاو را به آنان فرمود، و آنان نيز مجبور شدند گاوى با آن مشخصات معين را به سختى پيدا کنند و با قيمت گزافى بخرند و آن را سر ببرند. بعد از آن دستور آمد که دم گاو را به مقتول بزنند تا قاتل مشخص شود.

جالب است که بنى‌اسرائيل، عاقبت گاو مشخص شده را نزد جوانى که به پدرش احترام زياد مى‌گذاشت پيدا کردند و چون پسر نمى‌خواست گاوش را بفروشد و بنى اسرائيل هم چاره‌اى جز خريدن آن نداشتند، از اين رو با قيمت زياد آن را خريدند. به اين طريق از احترام آن جوان به پدرش قدردانى نمود. اين سوره، به مناسبت اين داستان، بقره (گاو ماده) ناميده شد.

2. سوره‌هاى «اعراف، شعرأ، هود، قمر و شمس»: در اين سوره‌ها به داستان ناقه‌ى صالح (ماده شترى که معجزه‌ى حضرت صالح، بود و به آن «ناقة الله» گفته مى‌شد) اشاره شده است. (اعراف / 73) قوم صالح، بر خلاف فرمان الهى، شتر را مى‌کشند و به عذاب الهى دچار مى‌شوند. اين داستان، به طور مفصّل در سوره‌ى «هود» آمده است.

3. سوره‌ى کهف: ماجراى اصحاب کهف و سگ آنان در اين سوره آمده است.

4. سوره‌ى نمل: 1 - ماجراى سليمان، در وادى مورچگان: تا (سليمان و لشکريان او) به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچه‌اى گفت: اى مورچگان؛ به لانه‌هاى خود برويد تا سليمان و لشکرش شما را پايمال نکنند، در حالى‌که نمى‌فهمند!، (سليمان) از سخن او تبسّمى کرد و خنديد و گفت: {حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ؛ [آنها حركت كردند] تا به سرزمين مورچگان رسيدند؛ مورچه‌اى گفت: (به لانه‌هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمى‌فهمند!)}{فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَى وَ عَلى والِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبادِكَ الصَّالِحِينَ؛ سليمان از سخن او تبسّمى كرد و خنديد و گفت: (پروردگارا! شكر نعمتهايى را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‌اى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن!)} (نمل / 18-19)

2. ماجراى سليمان و ناپديد شدن هدهد و خبرآوردن او از ملکه‌ى سبا: هدهد پس از غيبتى نه چندان طولانى - که باعث شد حضرت سليمان او را به طور جدّى مورد بازخواست قرار بدهد - برگشت و از وجود کشورى وسيع به نام «سبا» و پادشاه آن - که يک زن بود و تختى عظيم داشت - خبر داد. سليمان نيز، با نامه نوشتن به ملکه‌ى آنان، سرانجام هدايت آنان را - که خورشيد پرست بودند - فراهم کرد.

5. سوره‌ى فيل: در اين سوره‌ى کوتاه، به لشکرکشى ابرهه (فرمانده‌ى سپاه حبشه) با تعدادى فيل به خانه‌ى کعبه اشاره شده است. ماجرا از اين قرار بود که ابرهه از اهميت دادن مردم به خانه‌ى کعبه، سخت به خشم آمده بود، زيرا مى‌ديد مردم به جاى آن‌که به معبد زيبايى که او درست کرده بود روى آورده‌اند، به خانه‌ى کعبه که بسيار ساده و از سنگ و گِل درست شده بود - روى آورند؛ به همين جهت، تصميم گرفت کعبه را نابود کند. و با لشکريان فيل سوارش، تا نزديک مکّه آمد، ولى به اذن خداوند متعال، فيل‌ها از نزديک شدن به کعبه امتناع کردند و تلاش لشکر نيز براى به فرمان آوردن فيل‌ها، بى‌نتيجه ماند؛ افزون بر آن، براى گوش مالى و عبرت ديگران خداوند پرندگانى را - که از سمت دريا آمدند - به سوى آنان فرستاد که هر کدام سه سنگ‌ريزه - يکى به منقار و دو تا به چنگال - همراه داشتند. پرندگانى که «ابابيل» نام داشتند، به لشکر حمله کردند و سنگ‌ريزه‌ها را بر سر لشکر ريختند. هر کدام از سنگ‌ريزه‌ها که به کسى اصابت مى‌کرد، بدن او را سوراخ کرده از طرف ديگر بدن او خارج مى‌شد. ابرهه نيز با همين سنگ‌ريزه‌ها مجروح و عاقبت هلاک شد. پيامبر در همين سال متولد شد و آن سال را «عام الفيل» نام نهادند.

پاورقى:

(1) ر. ک: تفسير نمونه، آيت‌الله مکارم شيرازى و ديگران، سوره‌هاى بقره، اعراف، هود، کهف، نمل و فيل، نشر دارالکتب الاسلامية.

 

داستان دو فرزند حضرت آدم (ع) در چه سوره و چه آيه‌اى آمده است؟

-------------------------------------------------------------

- داستان دو فرزند حضرت آدم (ع) در چه سوره و چه آيه‌اى آمده است؟

- درباره‌ى اين قصّه در آيات 27 تا 32 سوره‌ى مائده مطالبى بيان شده است. از روايات امامان معصوم (عليهم السلام) نيز استفاده مى‌شود که علت قربانى کردن فرزندان حضرت آدم (ع) و سبب قتل «هابيل»، مسأله‌ى وصايت و جانشينى حضرت آدم (ع) بود؛ چون قابيل ديد پدرش حضرت آدم (ع) برادرش هابيل را به اين منصب مفتخر ساخت، به وى حسادت برد تا آن‌جا که در صدد قتل او برآمد. در روايتى از امام صادق (ع) در اين‌باره چنين مى‌خوانيم:

«خداوند متعال به آدم (ع) وحى فرمود: «اسم اعظم من و ميراث نبوّت و اسمايى را که به تو تعليم کرده‌ام و هر آنچه مردم بدان نياز دارند، به هابيل بسپار.» حضرت آدم (ع) نيز اين کار را کرد و چون قابيل مطلع شد، خشمناک شد؛ به نزد حضرت آدم (ع) آمد و گفت: پدرجان! مگر من از وى بزرگ‌تر نبودم و بدين منصب شايسته‌تر از او نيستم؟ حضرت آدم (ع) فرمود: اى فرزند! اين کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به اين منصب مى‌رساند و خداوند او را به اين منصب مخصوص فرموده است؛ اگر چه تو از وى بزرگ‌تر هستى و اگر مى‌خواهى صدق گفتار مرا بدانيد، هر کدام قربانى به درگاه خدا ببريد و قربانى هر يک از شما قبول شد، او شايسته‌تر از ديگرى است. قابيل و هابيل، قربانى آوردند؛ به اين ترتيب که قابيل، چون داراى زراعت بود، براى قربانى خويش مقدارى از گندم‌هاى بى‌ارزش و نامرغوب خود را جدا کرد و به درگاه خدا برد و هابيل که گوسفنددار بود، يکى از بهترين قوچ‌ها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرده، براى قربانى برد...».

در روايت ديگرى از امام سجاد (ع) درباره‌ى پذيرفته شدن قربانى و ماجراى قتل هابيل چنين بيان شده است:

«... قربانى صاحب گوسفند، يعنى هابيل پذيرفته شد و از ديگرى (قابيل) قبول نشد. قابيل غضبناک شده به هابيل گفت: به خدا تو را خواهم کشت! هابيل گفت: خدا تنها از پرهيزکاران قبول مى‌کند، اگر تو دستت را به سوى من بگشايى که مرا بکشى، من هرگز براى کشتن تو دست به سويت نمى‌گشايم، من از خدا، پروردگار جهانيان مى‌ترسم؛ من مى‌خواهم تو زير بار گناه من و خود باشى و از دوزخيان شوى و اين پاداش ستمگر است.(و بدين صورت) «دلش» کشتن برادر را برايش جلوه داد، ولى او نفهميد چگونه او را بکشد تا «ابليس» آمد و به او ياد داد و گفت: سرش را ميان دو سنگ بگذار و آن گاه سرش را بشکن! وقتى او را کشت، نفهميد با او چه کند، دو زاغ آمدند و با هم شروع به زد و خورد کردند و کم‌کم جنگ سختى نمودند. تا يکى ديگرى را کشت و آنگاه آن‌که به جا ماند، با چنگال خود گودالى حفر کرد و آن زاغ ديگر را در آن دفن نمود. قابيل گفت: اى واى! آيا ناتوان بودم که چون اين زاغ باشم و جسد برادر را پنهان کنم؟ و از پشيمانان شد، گودالى کند و او را در آن دفن کرد (و بدين صورت) قانون دفن مرده‌ها از آن‌جا شروع شد.

پاورقى:

(1) ر. ک: بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسى، ج 11، ص 655 - 656، ح 28 - 31، داراحيأالتراث العربى، بيروت / تفسير الميزان، علامه طباطبايى، ج، ص 297 - 325، نشر اسلامى / قصص قرآن يا تاريخ انبياء، سيد هاشم رسولى محلاتى، ج 1، ص 22 - 30، انتشارات علميه.

 

بلعم باعورا کيست و آيا در قرآن به او اشاره شده است؟

-------------------------------------------------------------

- بلعم باعورا کيست و آيا در قرآن به او اشاره شده است؟

- بلعم باعورا، عالِمى از بنى‌اسرائيل است که اسم اعظم را مى‌دانست؛ ولى مورد فريب فرعون قرار گرفت و با حضرت موسى به دشمنى پرداخت. در سوره‌ى اعراف، آيه‌ى 175 و 176 به وى اشاره شده است.

 

در آيه‌ى 102 بقره، هاروت و ماروت که تعليم سحر و جادو مى‌دادند، آيا از طرف خدا آمده بودند؟ چگونه گفته شده که بين همسران به اذن خدا جدايى مى‌انداختند، ولى به کسى زيان نمى‌رساندند؟! آيا اين جدايى زيان محسوب نمى‌گردد؟ آيا سحر و جادو از خرافات نيست؟

-------------------------------------------------------------

- در آيه‌ى 102 بقره، هاروت و ماروت که تعليم سحر و جادو مى‌دادند، آيا از طرف خدا آمده بودند؟ چگونه گفته شده که بين همسران به اذن خدا جدايى مى‌انداختند، ولى به کسى زيان نمى‌رساندند؟! آيا اين جدايى زيان محسوب نمى‌گردد؟ آيا سحر و جادو از خرافات نيست؟

- اين آيه مى‌فرمايد: شياطين کافر شدند و به مردم سحر مى‌آموختند و آنچه را که از هاروت و ماروت از سحر آموخته بودند، به مردم مى‌آموختند، در حالى که هاروت و ماروت دو ملکى بودند. وقتى که سحر مى‌آموختند، به آنان گوش‌زد مى‌کردند که سحر چيز خطرناکى است و ممکن است شما را به بيراهه بکشاند و کافر شويد، ولى مردم از هاروت و ماروت سحر را آموختند و از آن سوء استفاده کردند و بين مردان و همسران‌شان جدايى مى‌انداختند.

بعد مى‌فرمايد: {وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ}.

اين جمله مى‌خواهد بگويد سوء استفاده از سحر کارى نبود که از حيطه قدرت خدا خارج باشد، بلکه سحر يکى از سنّت‌هاى الهى است که به اذن خدا کارايى دارد، چه در جهت خوب به کار رود و چه در جهت بد. مانند اسلحه اگر از آن بجا و مناسب استفاده کنند، خوب است و خدا اين کارايى را به اسلحه داده و اگر از آن سوءاستفاده کنند باز کارايى آن از خدا است.

در حقيقت اين جمله از آيه، استقلال ساحران را نفى مى‌کند و مى‌گويد که حتى ساحران که کارهاى عجيب، چه خوب و چه بد مى‌کنند، از تحت قدرت خدا خارج نيستند. (1)

پاورقى:

(1) برگرفته از الميزان، ج 1 ص 233.

مى‌دانيم که خداوند متعال گاهى براى تأکيد و اهميت موضوعى قسم مى‌خورد؛ الف) آيا قسم خوردن خداوند در اصل موضوع تفاوتى ايجاد مى‌کند؟ در حالى که قول خداوند براى مؤمن چه با قسم چه بدون قسم کافى است، و براى کافران يا اهميتى ندارد يا آن را از روى موضع ضعف تلقى مى‌کنند؛ ب) با توجه به اين‌که قسم خوردن کار آدميان است پس چرا خداوند به فعل مخلوقات خود رفتار مى‌کند؟

-------------------------------------------------------------

- مى‌دانيم که خداوند متعال گاهى براى تأکيد و اهميت موضوعى قسم مى‌خورد؛ الف) آيا قسم خوردن خداوند در اصل موضوع تفاوتى ايجاد مى‌کند؟ در حالى که قول خداوند براى مؤمن چه با قسم چه بدون قسم کافى است، و براى کافران يا اهميتى ندارد يا آن را از روى موضع ضعف تلقى مى‌کنند؛ ب) با توجه به اين‌که قسم خوردن کار آدميان است پس چرا خداوند به فعل مخلوقات خود رفتار مى‌کند؟

الف) قسم خوردن خداوند بر اساس علل و حکمت‌هايى است که به برخى از آنها اشاره مى‌کنيم:

1- تأثيرگذارى بيشتر؛ موضوعى که داراى اهميت و عظمت است، با جديت و قاطعيت بيشتر بيان مى‌شود، تا تأثير بيشترى داشته باشد و اين اختصاص به قرآن ندارد؛ بلکه در ميان مردم نيز هرگاه گوينده سخن خود را قاطعانه بيان کند، از نظر روانى تأثير بيشترى در قلب شنونده مى‌گذارد.

2. دقت، تأمل و انديشه‌ى بيشتر؛ تأکيد به واسطه‌ى سوگند، سبب انديشه‌ى هرچه بيشتر مخاطب در موضوع مورد قسم مى‌شود.

مثلاً: از مهم‌ترين امورى که قرآن به سبب آن قسم ياد کرده، معاد و رستاخيز است. قسم‌هاى مکرر درباره‌ى معاد هر انسانى را به انديشه وا مى‌دارد.

3. بيان شرافت؛ اگرچه همه چيز مخلوق خدا است؛ اما برخى مخلوقات از شرافت بيشترى برخوردارند؛ مانند: کعبه، مسجدالحرام، ماه رمضان و... يکى از اهداف سوگند، بيان شرافت بيشتر مواردى است که به آن سوگند ياد شده است.

4. قسم خوردن خداوند سبب تقويت اهل ايمان و دل گرمى آنان مى‌شود و...

ب) علت اين‌که خداوند همانند مخلوقات خود قسم مى‌خورد آن است که، به زبان قوم (مردم) حرف مى‌زند. به تعبير ديگر چون هدف خداوند در مقام بيان معارف، احکام و تشريعات به بندگان خود مى‌باشد، لذا به زبان قوم سخن مى‌گويد تا مردم در درک و فهم، مشکلى نداشته باشند. مثلاً در عرف مردم هر جا سوگندى به زبان مى‌آيد، همه مى‌فهمند مطلب بسيار با اهميت است. خداوند نيز همين کار را در امور مهم با بندگانش دارد تا اين پيام در امورى که بسيار مهم است، منتقل شود. {وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...} (ابراهيم،4) «ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم؛ تا (حقايق را) براى آنها آشکار سازد.» (1)

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 192، دارالکتب الاسلاميه.

 

معناى سوگند چيست؟ چه سوره‌هايى از قرآن با سوگند شروع مى‌شود؟

-------------------------------------------------------------

- معناى سوگند چيست؟ چه سوره‌هايى از قرآن با سوگند شروع مى‌شود؟

- سوگند همان «قسم» است. گاهى افراد براى اثبات مطلبى يا تهديد و... از آن استفاده مى‌کنند.

سوگندهاى قرآن اغلب دو هدف را تعقيب مى‌کند: يکى اهميت و تأکيد موضوعى است که به سبب آن قسم ياد شده و ديگرى بيان عظمت آنچه بدان سوگند ياد شده است.

سوره‌هاى ذيل با سوگند آغاز شده است:

صافات، ذاريات، طور، نجم، مرسلات، نازعات، بروج، طارق، فجر، شمس، ليل، ضحى، تين، عاديات، عصر.

 

اولين سوگند قرآن به چه چيزى بود؟

-------------------------------------------------------------

- اولين سوگند قرآن به چه چيزى بود؟

- بر اساس ترتيب نزول سوره‌ها، اولين آياتى که بر پيامبر اکرم (ص) نازل شد، آيات سوره‌ى علق بود. پس از آن، سوره‌ى «قلم» به پيامبر اکرم (ص) نازل شد. در اين سوره خداوند به «قلم» و «آنچه را با قلم مى‌نويسند» سوگند ياد کرده است؛ {ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ} بنابراين اولين سوگند خداوند به «قلم» مى‌باشد.

اين سوگند يکى از سوگندهاى با عظمت قرآن، در محيطى است که ارباب قلم و نويسنده‌اى در آن محيط يافت نمى‌شد. با اين سوگند، خداوند به اهميت قلم و نويسندگى اشاره کرده و همانند سوره‌ى علق - اولين آيات نازل شده - مقام والاى قلم و سطور را به مخاطبان گوش‌زد کرده است. چرا که قلم و نويسندگى، سرچشمه‌ى پيدايش تمام تمدن‌هاى انسانى، پيشرفت و تکامل علوم، بيدارى انديشه‌ها، شکل گرفتن مذهب‌ها و سرچشمه‌ى هدايت و آگاهى بشر است (1)

پاورقى:

(1) ر. ک: تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 24، ص 368، دارالکتب الاسلامية.

 

چرا در قرآن، اين قدر قسم وجود دارد؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در قرآن، اين قدر قسم وجود دارد؟

- در واقع برگشت اين سؤال به اين است که فلسفه و حکمت سوگندهاى قرآن چيست؟ و يا به عبارتى با وجود بى‌نيازى خداوند به سوگند چرا در قرآن اين همه قسم خورده شده است؟ قبل از پاسخ به سؤال پيش زمينه‌هائى مطرح مى‌گردد.

الف) سوگندهاى قرآن:

در چهل و چهار سوره‌ى قرآن، ضمن صد و چهار آيه، صد و هيجده مورد سوگند در قرآن آمده که در سى و سه سوره‌ى قرآن، نود و پنج مورد سوگندهاى آفريدگار جهان است که در بيست و سه سوره‌ى آغاز سوره با سوگند مى‌باشد، و دو مورد سوگندهائى است که از زبان رسول خدا (ص) در اثبات وقوع روز قيامت و محاسبه‌ى اعمال و جزاء در آن روز آمده، چهار مورد قسمى است که از برادران حضرت يوسف (ع) آمده است و يک مورد، سوگندى است که ساحران براى فرعون ياد کرده‌اند که بر موسى غالب خواهند شد. و يک مورد نيز سوگندى است که شيطان در اغواء بندگان غير مخلص ياد کرده و پانزده مورد نيز مربوط به مشرکين و منافقين و منکرين روز قيامت مى‌باشد. (1)

پس سوگندهاى قرآنى

1. سوگندهاى الهى

2. سوگندهاى مردمى

2-1. سوگندهاى پيامبران

2-2. سوگندهاى مردمان

2-2-1- برادران يوسف

2-2-2- سحره

2-2-3- مشرکين

2-2-4- منافقين

2-2-5- منکرين

3. سوگند ابليس

آنچه از موارد ذکر شده مورد سؤال است، همان قسم اوّل يعنى سوگندهاى الهى است که عمده‌ى سوگندهاى در قرآن را نيز شامل مى‌شود.

ب) پيشينه‌ى تاريخى سوگند

آثار به جاى مانده از فرهنگ و تمدن بشرى نشان مى‌دهد که سوگند خوردن اختصاص به ملّت و زبان خاصى نداشته و در تمام اعصار گذشته به مثابه‌ى يک سنّت در ميان اقوام و ملل مختلف جريان داشته است و به قطع مى‌توان گفت تاريخچه‌ى قسم به تاريخ و زبان بشر بر مى‌گردد و گواه بر اين مطلب معتبرترين منبع تاريخ انسان، قرآن کريم است. که سوگند خوردن انسان‌ها را در اعصار مختلف چون سوگند خوردن حضرت ابراهيم (ع) (انبياء، 21:57).

فرزندان حضرت يعقوب (ع) (يوسف؛ 12:91).

ساحران درباره‌ى فرعون (شعراء،26:44).

و مقدم‌تر از همه، قسم خوردن شيطان در مقابل آدم و حوا (اعراف، 7:21)

را نقل مى‌کند.

ج) تعريف سوگند

سوگند (sawgand) در اصل «سوکنته» (Saokenta).

به معنى گوگرد و سوگند خوردن به معنى خوردن گوگرد است که نوعى آزمايش براى تشخيص گناهکار از بى‌گناه بوده، در قديم مقدارى آب آميخته به گوگرد به متهم مى‌خورانيدند و از تأثير آن در وجود وى گناهکار بودن يا بى‌گناه بودن او را تعيين مى‌کردند، بعدها به معنى قسم بکار رفته است؛ (فرهنگ عميد، ج 2، ص 1485) که اقرار و اعترافى است که شخص بر روى شرف و ناموس خود مى‌کند و خدا، يا بزرگى را شاهد گيرد، مانند قسم (به خدا، رسول، امامان و بزرگان). (2)

واژه‌ى «قسم» در زبان عربى و تمام اشتقاقات آن مترادف کلمه‌ى «سوگند» در زبان فارسى است و قسم را از اين جهت قسم گفته‌اند که کلام را دو قسم کرده، قسم صواب و صحيح را از قسم خطا و اشتباه بيرون مى‌برد. و در اصطلاح قسم جمله‌اى است که بواسطه‌ى آن جمله‌ى ديگرى تأکيد مى‌شود. (3)

مرحوم طبرسى مى‌گويد: قسم عبارت است از قسمتى از کلام که بواسطه‌ى آن خبر تأکيد مى‌شود به نحوى که آن را به صورت حق و درست جلوه داده و از خلاف واقع مبرّا مى‌سازد. (4)

د) ارکان سوگند

سوگند از هر نوعى که باشد داراى ارکانى مى‌باشد که عبارتند از:

1. مُقسِم؛ يعنى فردى که سوگند ياد مى‌کند، همان‌طور که گفته شد سوگندهاى قرآن اگر چه گاهى از زبان انبياء، مردم عادى و شيطان نيز سوگند نقل شده است، لکن غالب سوگندها از ناحيه‌ى ذات مقدس پروردگار مى‌باشد.

2. مُقسَم له؛ يا مخاطب سوگند، فرد يا افرادى است که به خاطر آنها سوگند ياد مى‌شود، در قرآن مجيد اگر چه برخى سوگندها مخاطب خاص دارد لکن غالب آنها براى عموم انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر ياد شده‌اند.

3. مُقْسَم به؛ يعنى آنچه بدان سوگند ياد مى‌شود مثل خدا، پيامبر و ساير مقدّسات، در قرآن حدود چهل موضوع مورد سوگند واقع شده که مى‌توان همه‌ى آنها را در شش گروه طبقه بندى کرد. (لازم به ذکر است که مفسّران و مؤلفان علوم قرآنى طبقه‌بندى‌هاى متفاوتى براى موضوعات سوگندهاى قرآنى ذکر کرده‌اند. که اين طبقه‌بندى به نقل از تفسير سوره‌ى طور حاصل کار گروهى محققان موسويان، کاويان، سليمى، فيروزى، حسينى، سلطانى مهاجر مى‌باشد).

الف) اسماء ذات و صفات مقدس خداوند متعال.

ب) انبياء بزرگوار چون محمد (ص)، ابراهيم و اسماعيل (ع).

ج) انسان، نفس و وجدان و اعمال نيک و ابعاد معنوى او.

د) مجردات، مقدّسات، فرشتگان، کتب آسمانى، معانى و مفاهيم عاليه و ماوراى طبيعت.

ه) آسمان، کرات و ديگر موجودات آسمانى.

و) زمين، دريا و موجودات آنها.

4. ادات قسم يا الفاظ سوگند؛ واژه‌هايى هستند که بوسيله‌ى آنها جملات ساده به جمله قسم تبديل مى‌شود در زبان عربى الفاظ زيادى براى سوگند بکار مى‌رود لکن در قرآن کريم تنها چهار لفظ «ياء»، «تاء»، «واو» و «عَمْر» بکار رفته است. (سوگند با «باء» أنعام؛ 6: 109 - نحل؛ 16: 38 - توبه؛ 9:42 و 74)

5. جواب قسم يا مقسم عليه عبارت است از آن کار يا مطلبى که براى آن سوگند ياد مى‌شود.

ه) انگيزه‌هاى سوگندهاى قرآنى

همان‌طور که سوگندهاى قرآن را به سه قسم کلى تقسيم نموديم، به طبع انگيزه‌هاى آن را نيز مى‌توان به سه قسم کلى تقسيم نمود. (الف) سوءتعبير به (انگيزه) در مورد سوگندهاى الهى مسامحه‌اى مى‌باشد چون (انگيزه) از لوازم نياز است و چين تعبيرى نسبت به خداوند بى‌نياز معنا و مفهوم ندارد لکن به اعتبار نياز قابل است که سوگند براى او به کار رفته.

سوگندهاى خدا که به ذات ربوبى خويش و يا به پديده‌هاى نظام آفرينش اعم از حيات پاک پيامبر اسلام و يا ديگر موجودات آفرينش مى‌باشد. براى تأکيد {وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبِّى إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ} «از تو مى‌پرسند آيا آن (وعده‌ى مجازات الهى) حقّ است؟ بگو: آرى، به پروردگارم سوگند، قطعا حق است، و شما نمى‌توانيد از آن جلوگيرى کند.» (يونس؛ 10:53).

چون قبلاً در آيات ديگر وقوع قيامت و مسأله‌ى حقانيت قرآن و رسالت و وقوع ثواب و عقاب آمده اين‌جا در واقع تأکيدش بر آن همراه با قسم بوده است چون اين عرف اعراب بود که در تأکيد ماجراها و شنيده‌ها متوسل به قسم مى‌شدند و خداوند هم پيامبرش را به همين روش مى‌خواند. (5)

و يا براى تعظيم و تفخيم مقسم به مى‌باشد يس و القرآن الحکيم (6)

و يا براى اتمام حجت است {فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ...} «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود...» (نساء؛ 4:65)

و يا آيه‌ى {فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ} «به پروردگارت سوگند، (در قيامت) از همه‌ى آنها سؤال خواهيم کرد» (البته بخاطر اضافه‌ى (رب) به کاف ضمير خطاب که بازگشت به شخص پيامبر مى‌نمايد بعضى آن دو آيه را علاوه بر اتمام حجت شاهد بر تعظيم و تکريم حجر؛ 92:15).

و يا براى تشريف شخصيت پيامبر نيز آورده‌اند که مربوط به مورد قبل مى‌شود.

و يا براى اثبات مقسم عليه و بيان واقعيتى که مورد ترديد مردم واقع گرديده {وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا * فَالزَّاجِراتِ زَجْراً * فَالتَّالِياتِ ذِكْراً * إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ...} «سوگند به (فرشتگان) صف‌کشيده (و منظم)، و به نهى‌کنندگان (و باز‌دارندگان)، و تلاوت‌کنندگان پياپى آيات الهى، که معبود شما يگانه است» (الصافات؛ 37:1 تا 5) (7)

و يا براى توبيخ، کفار و مشرکين {وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ} «آنان براى بت‌هايى که هيچ‌گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‌ايم قرار مى‌دهند، به خدا سوگند، (در دادگاه قيامت) از اين افتراها که مى‌بنديد، بازپرسى خواهيد شد! (نحل، 16: 56).

ب) سوگندهاى مردمى که اين سوگندها بيان زبان حال بندگان است، که خداوند به نقل و ذکر سوگندهاى آنان اقدام نموده است، چون سوگند برادران يوسف {قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِى الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ} «به خدا سوگند شما مى‌دانيد ما نيامده‌ايم که در اين سرزمين فساد کنيم، و ما هرگز دزد نبوده‌ايم!» (يوسف، 12:73).

و يا سوگند نفاق‌گونه‌ى فراريان از جهاد: {... وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا...} «... و به زودى به خدا سوگند ياد مى‌کنند که اگر توانايى داشتيم همانا براى سفر آماده مى‌شديم...» (توبه، 9:42).

و آيات بسيارى ديگر که عمده‌ى اين‌گونه سوگندها به انگيزه‌ى اثبات مطلب خود بوده است.

ج) سوگندهاى ابليس که اين نوع سوگندها به انگيزه‌ى فريب و تهديد و يا عناد ورزى توسط ابليس صورت پذيرفته {وَ قاسَمَهُما إِنِّى لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ} «و (ابليس) براى آنها سوگند ياد کرد که من براى شما از خيرخواهانم» (اعراف، 7:21).

و همچنين {قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ} «گفت: به عزتت سوگند، همه‌ى آنان را گمراه خواهم کرد» (که اين سوگند به انگيزه‌ى عناد ورزى مى‌باشد. ص، 38: 82).

و) تفاوت سوگندهاى الهى با سوگندهاى غير سوگندهاى الهى يا سوگندهاى متعارف ميان مردم تفاوت‌هاى قابل توجهى دارد، مردم معمولاً به چيزهايى سوگند ياد مى‌کنند که در نظر‌شان مقدس و يا بسيار عزيز است و در تمام آنها نگران مؤاخذه و يا صدمه، در صورت دروغ‌گويى هستند مثلاً وقتى کسى به خدا، پيامبر، امام و قرآن به دروغ سوگند مى‌خورد نگران است که آنان آسيبى به وى رسانده يا روز قيامت مؤاخذه کنند و هرگاه به جان خود، فرزند، آشنا، دوست و رفيق خود سوگند ياد مى‌کند خوف آن دارد که صدمه‌اى متوجه آنان گردد. علاوه بر اين‌که هدف اصلى از سوگند مردم اثبات مطلب است، وقتى گوينده‌اى احتمال مى‌دهد که شنوندگان سخن او را باور نکنند با سوگند خوردن سعى مى‌کند آنان را وادار به قبول نموده شک و ترديد را برطرف سازد. و اين در حالى است که هيچ‌يک از اين مطالب در سوگندهاى قرآن نيست، زيرا خداوند نه از کسى يا چيزى ترس دارد و نه فقدان چيزى برايش ضرر مى‌رساند تا سوگند ياد کند، از طرف ديگر درباره‌ى سخن خدا مؤمن نياز به سوگند ندارد و براى کافر و معاند سوگند سودى ندارد و نکته‌ى سوم اين‌که در قرآن به موجوداتى سوگند ياد شده که برخى از آنها در نظر مردم از تقدّس و عزّت خاصى برخوردار نيستند، بنابراين آنچه که مفسّرين در ابتدا اعتقاد دارند آن است که سوگند در کلام الهى غير از سوگندى است که در مباحث فقهى و يا کتاب‌هاى لغت از آن ياد مى‌شود. از ديدگاه فقهاء کاربرد سوگند موقعى است که در محاکم قضائى بعلت فقدان شهود به قسم متوسل شوند و يا در نذرها يا عهدهاى مردمى براى اثبات يا اسقاط حقى به آن متوسل شوند که در هر حال به عنوان يک حجت و دليل شرعى که آثار حقوقى و تکليفى و وضعى بر آن مترتب مى‌شود قلمداد شده است. لکن در نظر مفسّرين، سوگندهاى قرآن داراى چنين مشخصه‌اى نيست. پس اين سؤال مطرح مى‌شود که حکمت و فلسفه‌ى سوگندهاى الهى قرآن چيست؟

حکمت و فلسفه‌ى سوگندهاى قرآن (مطالب اين بخش با استفاده از منابع زير تدوين شده است): قطعاً خداوند از سوگندهائى که در قرآن ياد نموده، مقصودى داشته است و داراى حکمتى است اگر چه خداوند نيازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن فوائدى را دارا مى‌باشد، که به برخى از آنها مى‌پردازيم؛

1. براى تأکيد و بيان اهميت امورى که خداوند براى آنها سوگند ياد کرده (جواب‌هاى قسم) تا مردم در آنها نيک بينديشند و به آنها اهميت ويژه قائل شوند.

2. براى متوجه کردن انسان به منافع و فوائد فراوان چيزهايى که به آنها سوگند ياد شده است. مانند خورشيد و ماه و ستارگان و شب و روز و حتى مثل انجير و زيتون که آنها وسيله‌ى رحمت و نعمتند. و نشانه‌هائى بر يگانگى و وحدانيت خداوند و آثار قدرت نامتناهيش در آنها نمودار است.

3. براى بيان واقعيت داشتن امورى که مورد انکار يا شک و ترديد مردم مى‌باشد مانند سوگند به قيامت و فرشتگان و وجدان انسان و امثال آنها، محمد عبده در اين زمينه مى‌گويد: وقتى به همه‌ى چيزهائى که مورد سوگند قرآن قرار گرفته دقت مى‌کنى مى‌بينى که بعضى از مردم آن را انکار مى‌کرده‌اند و يا در اثر بى‌اطلاعى از فايده‌اش مورد تحقير قرار مى‌دادند و خلاصه آن‌که از حکمت در آفرينش آنها غافل بوده‌اند، که اين سوگندها به همه‌ى آنها پاسخ داده و مردم را از شک و ترديد و وهم و غفلت بيرون آورده و موفقيت هر کدام از موجودات را به درستى نشان داده و حقايق امور را آشکار ساخته است.

4. براى تعظيم و تکريم اعمال خير و شايسته تا مردم به انجام آنها تشويق و ترغيب شوند، مانند سوگند به اسبان مجاهدان و اوقات فريضه‌ى حج و امثال آن.

مرحوم طبرسى از امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) نقل مى‌کند که آن دو امام فرموده‌اند: «خداوند به آفريده‌هاى خود سوگند ياد مى‌کند تا انسان را به جايى که بايد عبرت و پند گيرد آگاه سازد، چون قسم به عظمت و بزرگى آنچه به آن سوگند ياد شده، دلالت دارد.» (8)

پس آن‌طورى که از آيات قرآن و بيانات ائمه (ع) و پژوهشگران اسلامى استفاده مى‌شود، سوگندهاى قرآن عالى‌ترين وسيله‌ى جهت گرايش افکار انسان به تحقيق در ژرفاى مسائل و موجودات جهان است تا از رهگذر اين کوشش‌ها و دقت‌ها درهاى علوم و دانش‌ها را به‌سوى جامعه‌ى انسانى بگشايند. و بقول طنطاوى، سوگندهاى قرآن کليد دانش‌ها است. (9)

پاورقى:

(1) شناخت سوره‌هاى قرآن، هاشم هاشم‌زاده هريسى، انتشارات کتابخانه صدر، تاريخ 1373 هـ. ش، ص 23 و 24 - تفسير کبير بصائر.

(2) فرهنگ فارسى معين، دکتر محمد معين، ج 2، ص 1956.

(3) مغنى اللبيب ابن هشام، ص 56.

(4) مجمع‌البيان، امين الاسلام طبرسى، ج 9، ص 375.

(5) تفسير کبير، فخر رازى، 32 جلدى، چاپ اول، ج 17، ص 111.

(6) و آياتى چون قلم؛ 68:1 - واقعه؛ 56: 57 - شمس؛ 91: 1 تا 7 - بلد؛ 90: 1 تا 3 - و... نيز مشعر به همين بحث ياسين مى‌باشد؛ 36:1 و 2. براى توضيح بيشتر به تفسير فى ظلال القرآن، ج 6، ص 3375، 3654، 3908، 3915.

(7) براى توضيح بيشتر به مجمع‌البيان، ج 6، ص 533 - تفسير کبى، فخر رازى، ج 21، ص 241.

(8) طبرسى امين الاسلام، مجمع البيان، ج 10، ص 254.

(9) الجواهر طنطاوى، ج 25، ص 258 به نقل از سوگندهاى قرآن ابوالقاسم رزاقى.

با اين‌که قرآن براى هدايت جنس انسان «مذکر و مؤنث» آمده، چرا اکثر خطابات آن متوجه مذکر است؟ آيا اين نشانه بى‌عدالتى نيست؟

-------------------------------------------------------------

- با اين‌که قرآن براى هدايت جنس انسان «مذکر و مؤنث» آمده، چرا اکثر خطابات آن متوجه مذکر است؟ آيا اين نشانه بى‌عدالتى نيست؟

- خطابات قرآن که بعضى جاها به صورت مذکّر آمده، از باب تغليب است چون مردها در جامعه‌ى بيرونى از خانه حضور دارند خطابات قرآنى که غالباً مربوط به اجتماعات است، به ظاهر به مردها خطاب کرد، ولى اين عيبى ندارد و نقصى به حساب نمى‌آيد.

اشکال:«خدا يک لفظى را انتخاب مى‌کرد که نه مذکر بود و نه مؤنث» خوب جوابش اين است که ديگر قرآن به زبان عربى مرسوم که الفاظ يا مذکر يا مؤنث است، نبود و در دنيا هيچ زبانى نيست که غير از ضمير مذکر و مؤنث يک شقّ سومى هم داشته باشند.

 

چرا در قرآن کريم وقتى خداوند مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الْمُؤْمِنِينَ} با اين‌که صيغه‌ى جمع است ولى مخاطب آن مردان هستند؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در قرآن کريم وقتى خداوند مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الْمُؤْمِنِينَ} با اين‌که صيغه‌ى جمع است ولى مخاطب آن مردان هستند؟

- خطاب‌هاى قرآن کريم در مواجهه با زنان و مردان، به سه صورت انجام يافته است:

صورت اول: خطاب به مردان و زنان به طور جداگانه و هر کدام با صيغه‌ى مخصوص خود؛ مانند: {قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ...} (1) و {إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتات...} (2)

صورت دوم: با الفاظى چون «الانسان» يا «الناس» جمع مردان و زنان منظور شده‌اند؛ مانند: {يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى....} (3) و {يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ} (4) {يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ} (5) و بسيارى آيات ديگر. پيداست که در زبان عربى همچون زبان فارسى واژه‌ى انسان و ناس و مانند آنها، مشترک بين زن و مرد است و به کار بردن آنها در هر دو صنف صحيح است. در اين موارد استفاده از ضماير مذکر مانند «کُم» در خلقناکم و «ک» در غرَّک و يا صيغه‌هاى مذکر مانند «غَرَّ» و اسم فاعل مذکر مانند «کاَدِح» به تناسب دو کلمه‌ى انسان و ناس است که مذکر مى‌باشند.

صورت سوم: در خطاب به جامعه اسلامى که متشکل از زنان و مردان است از ضماير و افعال مذکر استفاده شده است. مانند: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ...} (6) حال در اين‌که چرا قرآن کريم به جاى اکتفا به ياايهاالذين امنوا، خطاب به زنان را نيز به آن نيفزوده است دو نکته قابل ذکر است:

الف) شيوه‌ى متداول عرب در گذشته و حال، همان است که قرآن کريم اتخاذ فرموده است. قرآن، با زبان مردم و آنچه عرف ادبى آنان اقتضا مى‌کند سخن گفته، زيرا مخاطب آن مردم هستند و سخن گفتن به روش غير معمول و غير مفهوم، شيوه‌ى قرآن کريم نبوده و حتّى بخشى از اعجاز آن در ساده‌گويى و بيان قابل فهم براى همه مى‌باشد.

ب) در پاره‌اى از خطاب‌هائى که متوجه جامعه‌ى اسلامى است، همچون آيه‌ى {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا....} (7) و آيه‌ى {الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ....} (8) گر چه خطاب به جامعه‌ى متشکل از مردان و زنان است، لکن تکليف خواسته شده، بيشتر متوجه مردان مى‌باشد زيرا در اکثر جوامع و اغلب موارد، قوام و اداره‌ى امور مهم جامعه بر دوش مردان بوده و امروز هم حتى در پيشرفته‌ترين جوامع، نقش عمده‌ى آنان در کارهاى حساس غير قابل انکار بوده و اصولاً سياست‌گزارى و اجراى سيستم‌هاى مختلف سياسى و اقتصادى و فرهنگى جهان با انديشه و دست مردان سامان مى‌گيرد. به همين لحاظ بخشى از اين‌گونه خطاب‌ها به لحاظ جنبه‌ى اجرائى و اجتماعى آن، لازم است با صيغه‌ى مذکر عنوان شود. هر چند زنان نيز مى‌توانند در آن داخل باشند، لکن در استفاده از صيغه‌ى مذکر، جنبه‌ى غالب مورد عنايت بوده است.

پاورقى‌ها:

1) سوره نور، آيه 31.

2) سوره احزاب، آيه 35.

3) سوره حجرات، آيه 13.

4) سوره انفطار، آيه 6.

5) سوره انشقاق، آيه 6.

6) سوره ممتحنه، آيه 1.

7) سوره حجرات، آيه 6.

8) سوره نور، آيه 2.

 

هشدارهاى خداوند متعال در قرآن کريم به نبى اکرم يا ساير پيامبران الهى به چه معناست؟

-------------------------------------------------------------

- هشدارهاى خداوند متعال در قرآن کريم به نبى اکرم يا ساير پيامبران الهى به چه معناست؟

- هشدارهايى که خداوند متعال در قرآن کريم به پيامبران الهى داده ممکن است يا از باب ضرب المثل «به در مى‌گويم که ديوار بشنود» «اياک اعنى و اسمعى يا جاره» است، به اين معنا که خداوند متعال گر چه ممکن است به ظاهر مورد خطاب پيامبران الهى باشند، ولى در واقع منظور و مورد خطاب اصلى ساير مردم هستند و به اصطلاح قرآن به در گفته تا ديوار بشنود. حضرت امام صادق (ع) مى‌فرمايد: «ان الله بعث نبيه باياک اعنى و اسمعى يا جاره؛ خداوند پيامبر خود را بر اساس ضرب المثل (به در مى‌گويم که ديوار بشنود) مبعوث کرده است». (1)

حضرت امام رضا (ع) درباره‌ى آيه‌ى {عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ} (توبه، 43) «خدا تو را ببخشد، چرا به آنها اجازه دادى». مى‌فرمايد: «اين از جمله آياتى است که بر اساس ضرب المثل (به در مى‌گويم که ديوار بشنود) نازل شده است.» و نيز آيات 65، زمر و 74، اسراء از همين باب است (ر. ک: ميزان الحکمة، همان.) و يا جنبه‌ى هشدار و تذکر واقعى به خود پيامبران الهى دارد، چنان‌که مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا النَّبِى اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً} (احزاب،1) «اى پيامبر تقواى الهى پيشه کن و از کافران و منافقان اطاعت منما، خداوند عالم و حکيم است.»

پيامبران و رهبران الهى، از آن‌جا که وظيفه‌ى بسيار بزرگ و حساس را بر عهده دارند، همواره نيازمند هشدار و هدايت‌هاى لازم از طريق وحى و خداوند متعال هستند، بر همين اساس، خداوند متعال نيز گاهى به آنها بشارت و زمانى به آنها هشدار مى‌دهد. (2)

پاورقى:

(1) ر. ک: ميزان الحکمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 8، ص 101، مکتب الاعلام الاسلامى، قم.

(2) ر. ک: نمونه، آيت‌الله مکارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 187 - 190، دار الکتب الاسلاميه، تهران.

 

با توجه به آيه‌ى 207 سوره‌ى بقره {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ...} که در شأن حضرت على (ع) است و ايشان اولين کسى است که به پيامبر (ص) ايمان آوردند پس چرا خطاب آيه کلى و عمومى است؟

-------------------------------------------------------------

- با توجه به آيه‌ى 207 سوره‌ى بقره {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ...} که در شأن حضرت على (ع) است و ايشان اولين کسى است که به پيامبر (ص) ايمان آوردند پس چرا خطاب آيه کلى و عمومى است؟

- شيوه‌ى قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) و خانواده‌ى آن حضرت اين است که به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگى‌هاى آنان بپردازد نه به معرفى «شخص». اين شيوه حکمت‌هاى متعددى دارد که برخى از آنها به اختصار بيان خواهد شد. از جمله:

1. انگشت گذاردن روى اشخاص به طور اساسى چندان نقشى در روشنگرى ندارد بلکه نهايتاً به نوعى تبعيت و پيروى کورکورانه مى‌کشاند و البته اين مانع آن نيست که در مورد لزوم افراد نيز معرفى شوند ولى اساساً معرفى شخصيت معرفى الگوهاست و در نتيجه جامعه را به جاى گرايشات متعصب‌آميز جاهلانه به سمت تعقل و ژرف‌انديشى و توجّه به ملاک‌ها و فضايل و امتيازات واقعى سوق مى‌دهد.

2. معرفى شخصيت زمينه‌ساز پذيرش معقول است در حالى که معرفى شخص در مواردى موجب دافعه مى‌شود. اين روش بويژه در شرايطى که شخص از جهاتى تحت تبليغات سو قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد بهترين روش است. و اين مسأله دقيقاً در مورد اميرالمومنين (ع) و اهل بيت (ع) وجود داشته است. براى شناخت درست اين مسأله لازم است ابتدا شرايط و ويژگى‌هاى جامعه‌ى اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تا در پرتو جامعه‌شناسى آن زمان و روانشناسى اجتماعى خاص آن جامعه بتوانيم به درک صحيحى از مسأله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناى اندکى از مؤمنان برجسته اکثريت جامعه‌ى صدر اسلام نسبت به اهل بيت (ع) به ويژه اميرالمومنين (ع) پذيرش نداشتند و پيامبر (ص) نيز در مقاطع مختلف با دشوارى‌هاى زيادى آن حضرت را مطرح مى‌ساختند و در هر مورد با نوعى واکنش منفى و مقاومت روبه‌رو مى‌شدند دلايل اين امر متعدد است از جمله:

الف) بسيارى از آنان کسانى بودند که تا چند صباحى قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروى خود شمشير على (ع) را ديده و از همان جا کينه وى را به دل گرفته بودند چنان‌که حضرت فاطمه زهرا (س) نيز يکى از علل رويگردانى مردم از آن حضرت را همين نکته بيان فرمودند.

ب) تفکرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر انديشه‌ى مردم حاکم بود و امورى مانند سن و ... را در امور سياسى دخيل مى‌دانستند و لذا به خاطر جوان بودن حضرت على (ع) وى را چندان شايسته براى رهبرى جامعه نمى‌دانستند.

ج) اين تفکر خطرناک در سطح جامعه رايج بود و توسط کسانى تبليغ مى‌شد که پيامبر (ص) درصدد آن است که خويشان خود را براى هميشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعى بازى سياسى تفسير مى‌کردند که براى چنگ‌اندازى به حکومت براى خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مسأله چنان بالا گرفته بود که روز غدير پس از معرفى اميرالمومنين (ع) يکى از حاضران صدا زد: خدايا! ما را گفت که از سوى خدا آمده و کتاب الهى آورده‌ام و ما پذيرفتيم و اکنون مى‌خواهد داماد و پسر عمش را بر ما حاکم و مستولى سازد. اگر او راست مى‌گويد سنگى از آسمان ببار و مرا بکش!! اکنون اين سؤال پديد مى‌آيد که آيا در چنين وضعيتى تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و يا ائمه (ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسى با خود بينديشد که اگر چنين شده بود ريشه‌ى اختلافات از بن کنده مى‌شد و امّت اسلامى يکپارچه و هم‌آوا مى‌شدند و راه هدايت را پيشه مى‌ساختند زيرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟ خير. زيرا اين خطر به طور جدى وجود داشت که بر سر مسأله‌ى اميرالمومنين (ع) حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى‌آمد اين مشکل وجود داشت که طيف عظيمى که در جامعه، پايگاه تبليغاتى وسيعى داشتند و در صدر اطرافيان پيامبر نيز بودند اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را يکسره نفى و انکار کنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بيافرينند. شايد اين مسأله ابتدا اغراق‌آميز جلوه نمايد در حالى که رخدادهاى مهم تاريخى به خوبى از اين نکته پرده برگرفته‌اند. در اين‌جا به ذکر دو نمونه که در منابع تاريخى مهم اهل تسنّن به تکرار آمده و از مسلّمات تاريخى است اکتفا مى‌شود:

همه‌ى مورخان برجسته آورده‌اند که چون پيامبر لحظات آخر عمر خويش را مى‌گذراندند درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امّت به يادگار نهند که هيچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. اين درخواست براى اطرافيان کاملاً روشن بود و هدف از آن با توجه به موضع‌گيرى‌هاى پيشين پيامبر واضح بود. در اين هنگام عمر صدا زد: ان الرجل ليهجو؛ همانا اين مرد بر اثر شدت تب هذيان مى‌گويد!!. شگفتا پيامبرى که خداوند در وصفش فرموده است {وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْى يُوحى...} در خانه‌اش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانش اين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد و کار به جايى مى‌رسد که آن حضرت از تصميم خود منصرف مى‌شود! زيرا جداً خوف آن وجود دارد که پايدارى برآن موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانى که چنين در خانه‌ى پيامبر خدا با وى برخورد مى‌کنند خود را مستظهر به پشتيبانى وسيع اجتماعى مى‌بينند و گرنه هرگز جرأت چنين جسارتى به خود نمى‌دادند. از همين جا روشن مى‌شود که سر شيوه قرآن چيست. يعنى قرآن هم براى اهل فهم و درک و تعقل حرف خود را زده است و هم کارى کرده کرده که فاقدان چنان خصوصيتى يک‌سره از اصل دين جدا نشوند و انگيزه‌هاى سياسى خاصى باعث نشود که به طور کلى مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند. جالب آن است که علاوه بر آياتى که به گونه‌هاى مختلف مسأله‌ى ولايت اميرالمومنين (ع) را مطرح ساخته‌اند سومين آيه‌اى که در آغاز اين نگاشته آورده‌ايم بسيار روشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص آن حضرت مسأله ولايت و رهبرى امت گوش‌زد ساخته است. در اين‌جا يک سؤال باقى مى‌ماند و آن اين‌که خداوند فرموده است: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ} بنابراين با توجه به اين آيه از آن خطرات چه باک؟ پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و يکى از آنها بکارگيرى همين شيوه است که انگيزه کنار زدن قرآن را بخاطر يکسرى اهداف خاص از بين مى‌برد.

براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر. ک:

1- فروغ ابديت جعفر سبحانى.

2- رهبرى امام على (ع) از ديدگاه قرآن و پيامبر (ص)، ترجمه ى سيد محمود سياهپوش.

3- نقش عايشه در تاريخ اسلام علامه سيد مرتضى عسکرى.

4- بررسى مسائل کلى امامت ابراهيم امينى.

5- خاطرات مدرسه‌ى سيد جواد مهرى.

6- معالم المدرستين علامه سيد مرتضى عسکرى.

7- اجتهاد در مقابل نص علامه سيد شرف‌الدين.

 

در کدامين آيه از سوره‌هاى قرآن کريم به طور ظاهرى استنباط مى‌شود که پروردگار عالم به صورت بازخواست و تندى با پيامبر اکرم (ص) صحبت مى‌نمايد.

-------------------------------------------------------------

- در کدامين آيه از سوره‌هاى قرآن کريم به طور ظاهرى استنباط مى‌شود که پروردگار عالم به صورت بازخواست و تندى با پيامبر اکرم (ص) صحبت مى‌نمايد.

- خطاب‌هاى قرآن کريم، به پيامبر اکرم (ص) دو نوع است:

1. خطاب خاص با مراد خاص، چنان‌که خداوند متعال مى‌فرمايد: {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} (مائده، آيه‌ى 67).

در اين عبارت قرآنى لفظ رسول مخاطب خاص است و تکليف ابلاغ حکم اين آيه تنها بر عهده‌ى او است.

2. خطاب خاص با مراد عام. در اين‌گونه خطاب‌ها گرچه مخاطب شخص پيامبر اکرم (ص) است اما مراد از اين خطاب عموم مسلمانان است. بسيارى از آياتى که به ظاهر با عتاب پيامبر اکرم (ص) را مخاطب قرار داده است از اين قسم است. از جمله اين آيات، آيه‌ى 65 سوره زمر، و... است.

در واقع اين خطاب‌ها از قبيل ضرب‌المثل معروف عرب است: «اياک اعنى و اسمعى يا جاره؛ منظورم تويى ولى اى همسايه تو بشنو».

درباره‌ى شيوه‌ى اخير بايد به نکاتى توجه کرد:

1. خطاب‌هاى قرآن در مورد مرد و زن يکسان است؛ گرچه صيغه‌هاى آن مذکر است. اين مسأله به جهت قاعده‌ى ادبى «تغليب» است. در زبان‌هايى مانند عربى که براى مرد و زن، دو گونه فعل وجود دارد (مذکر و مؤنث)، در مواردى که جمع مورد نظر باشد، صيغه‌ى مذکر به کار مى‌رود. بنابراين {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا} هم شامل زنان مى‌شود و هم مردان. از اين‌رو تا کنون هيچ مفسّر و يا آشنا به زبان و ادبيات، نگفته است که مجموعه خطاب‌هاى قرآن اختصاص به مردان دارد.

2. اين‌گونه سخن گفتن در ميان انسان‌ها معمول است و اختصاصى به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانون‌گذارى از الفاظ و ضماير مذکر استفاده مى‌شود، ولى معناى عموم اراده مى‌گردد.

3. سخن گفتن قرآن با زنان، برخاسته از نگرش آن به ارزش‌هاى انسانى و رعايت حرمت زنان است. طبيعى است که مؤدبانه و عفيفانه سخن گفتن با زنان، يکى از راه‌هاى حفظ حرمت آنان است. اين به معناى عقب نگه‌داشتن نيمى از انسان‌ها نيست؛ زيرا اين‌گونه سخن گفتن، نشانگر نوعى احترام و ارج نهادن به مقام شامخ آنان است؛ چنان‌که همين شيوه براى احترام به بزرگ‌تر در ميان انسان‌ها معمول است.

 

چرا در آيه‌ى 32 سوره‌ى احزاب، تنها زنان پيامبر را اين‌گونه مورد خطاب قرار داده است که چون مقام‌تان بالاتر از ساير زنان است، نازک و نرم، با مردان صحبت نکنيد و اگر مقام حضرت زهرا بالاتر از زنان پيامبر و ديگر زنان است، چرا در اين‌گونه آيات، به آن اشاره‌اى نشده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در آيه‌ى 32 سوره‌ى احزاب، تنها زنان پيامبر را اين‌گونه مورد خطاب قرار داده است که چون مقام‌تان بالاتر از ساير زنان است، نازک و نرم، با مردان صحبت نکنيد و اگر مقام حضرت زهرا بالاتر از زنان پيامبر و ديگر زنان است، چرا در اين‌گونه آيات، به آن اشاره‌اى نشده است؟

- براى روشن شدن اين پرسش نکته‌هايى لازم است مورد توجّه قرار گيرد:

الف - شأن نزول و همچنين مخاطب آيه، سبب تخصيص آيه قرآن نمى‌شود و بى‌شک، حکم مذکور، نه تنها براى زنان پيامبر، بلکه براى همه است و تکيه آيه‌ها، بر زنان پيامبر، براى تأکيد بيش‌تر است، مانند آن‌که به شخص دانشمند گفته شود دروغ نگو؛ مفهوم اين سخن اين نيست که دروغ براى ديگران جايز است.

افزون بر آن ذيل آيات فوق، اين نکته را تقويت مى‌کند. امر به نماز و زکات و اطاعت از خدا و رسول، مخصوص زنان پيامبر نيست، بلکه اين حکم کلّى است. (1)

ب) موقعيت خاص زنان پيامبر که در آيه طرح شده، نيز از ناحيه انتساب‌شان به پيامبر و ارتباط‌شان با مرکز وحى است. قرآن، در اين‌باره مى‌فرمايد: {يا نِساءَ النَّبِى لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ} (احزاب،32) «اى زنان پيامبر هم چون زنان معمولى نيستيد، اگر تقوا پيشه کنيد،... خدا و رسولش را اطاعت نماييد... و آنچه را در خانه‌هاى شما از آيات خدا خوانده مى‌شود، ياد کنيد.» «شما به خاطر انتساب‌تان به پيامبر از يک سو، و قرار گرفتن در کانون وحى و شنيدن آيات قرآن و تعليمات اسلامى، از سوى ديگر، داراى موقعيت خاصّى هستيد.» (2)

ج) موقعيت خاص و ممتاز اهل‌بيت و حضرت زهرا و عظمت و فضيلت آن بزرگواران نيز در ادامه‌ى آيه، بيان و معرفى شده است. در آيه‌ى تطهير آمده است عصمت و طهارت، منحصر در اهل بيت است و اين اراده‌ى تکوينى الهى، مبنى بر پاکى و عصمت آنها تعلّق گرفته است، و پر واضح است که تعبير «اهل البيت»، به اتفاق همه‌ى علماى اسلام و مفسّران، اشاره به اهل بيت پيامبر دارد. (3) بر اساس شواهد و قراين موجود در خود آيه و همچنين روايات شيعه و سنّى، اين تعبير مخصوص پنج نفر از جمله حضرت زهرا (س) است. (4)

با توجّه به اين نکات، روشن مى‌شود که موقعيت زنان پيامبر، نه از شخصيت ذاتى‌شان، بلکه به خاطر انتساب‌شان به اهل بيت و کانون وحى است، که از جمله آنان حضرت زهرا (س) است و عظمت جايگاهى آنان نيز وام‌دار عصمت حضرت زهرا (س) است؛ ديگر آن‌که آيه گرچه براى زنان پيامبر امتيازى اعتبارى، نسبت به زنان عادّى قائل است، اما آنها را موعظه و نصيحت به تقوا و پاکدامنى مى‌کند که حتى اين احتمال هم از اهل بيت و حضرت زهرا (س) منتفى است و در مورد او جاى اين توصيه نيز وجود ندارد و آن مقام شامخ، فراتر از آن است که در مظنّه‌ى خطا، قرار بگيرد و آيه‌ى تطهير، موقعيت ممتاز و حقيقى و ذاتى حضرت زهرا (س) را بيان مى‌کند؛ بنابراين - با وجود عصمت زهرا (س) - اين توصيه‌ها و مانند آن درباره‌اش، تحصيل حاصل و بى‌فايده خواهد بود.

در آيه‌ى 30 سوره‌ى احزاب آمده است: «اى همسران پيامبر! هر کدام از شما، گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود.»

از اين‌گونه خطاب‌ها، تفاوت «اهل البيت» و حضرت زهرا (س) با بقيه‌ى زنان پيامبر، مشخص شده جايگاه ممتاز صدّيقه‌ى طاهره، به خوبى روشن مى‌گردد.

پاورقى:

(1) تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 290، دارالکتب الاسلامية.

(2) همان، ص 288.

(3) همان، ص 293.

(4) همان.

 

چرا قرآن، افراد مختلفى را مخاطب قرار داده و در خطاب معين، آيات قرآن نسبت به غير مخاطبان، بلا استفاده خواهد بود؟ براى مثال وقتى زنان بهشتى را توصيف مى‌کند، آيا براى ساير زنان بلااستفاده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا قرآن، افراد مختلفى را مخاطب قرار داده و در خطاب معين، آيات قرآن نسبت به غير مخاطبان، بلا استفاده خواهد بود؟ براى مثال وقتى زنان بهشتى را توصيف مى‌کند، آيا براى ساير زنان بلااستفاده است؟

- با توجه به اين‌که قرآن مجيد براى هدايت همه‌ى انسان‌ها نازل شده، مخاطبين آن نيز افراد و گروه‌هاى مختلفى هستند که به چند نمونه از آنها اشاره مى‌شود:

1. خطاب عام که همه‌ى انسان‌ها از مسلمان و غير مسلمان، از هر نژاد و طايفه‌اى که باشند در بر مى‌گيرد، مانند: {يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ} (حجرات،13) «اى مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم، و تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم، تا يکديگر را بشناسيد، ولى گرامى‌ترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.»

2. خطاب مختص به گروهى خاص، مانند: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ} (تحريم،6) «اى کسانى که ايمان آورده‌ايد! خود و خانواده‌ى خويش را از آتشى که هيزم آن انسان‌ها و سنگ‌ها است نگاه داريد.» در اين‌جا گرچه مخاطب مؤمنان هستند، لکن مراد عام است و همه‌ى مردم موظّف هستند با ايمان به خدا و پيروى از دستورات او، خود را از آتش جهنّم حفظ کنند.

3. مخاطب، فرد خاص و مراد از آن نيز خاص است، مانند: {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ} (مائده،67) «اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (به مردم) ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنى، رسالت او را انجام نداده‌اى.»

در اين آيه مخاطب، شخص پيامبر (ص) است و او موظف است حکم الهى در اين مورد را به مردم ابلاغ کند که اين آيه به اتّفاق همه‌ى مفسّران شيعه و جمعى از مفسّران اهل سنّت، در روز غيد غدير نازل شده است و آنچه پيامبر اکرم (ص) مأمور شد ابلاغ کند، موضوع ولايت و جانشينى على بعد از رسول خداست.

4. مخاطب، فرد خاص بوده، لکن مراد عام است، مانند: {يا أَيُّهَا النَّبِى إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ} (طلاق،1) «اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد، در زمان عدّه طلاق دهيد. (زمانى که از عادت ماهانه پاک شده و با همسر‌شان نزديکى نکرده باشند).» در اين‌جا مخاطب گرچه شخص رسول خداست، لکن مراد از حکم، عام است و همه‌ى مسلمانان وظيفه دارند که آن را اجرا کنند.

نکته‌اى که توجّه به آن لازم است آن‌که قرآن مجيد هيچ گاه پيامبر اکرم را با اسم (يا محمّد) مخاطب قرار نداده، بلکه در همه‌ى موارد با عنوان {يا أَيُّهَا النَّبِى}، {يا أَيُّهَا الرَّسُولُ} مورد خطاب قرار گرفته که احترامى به پيامبر اکرم (ص) مى‌باشد و درسى است که قرآن به مسلمانان مى‌دهد که هيچ گاه پيامبر را با اسم، خطاب نکنند، چون خلاف ادب است.

بنابراين، در خطابات معين و خاص نيز چنين نيست که حکم، تنها شامل همان مورد خاص باشد، بلکه اغلب مى‌توان از آن استفاده عموم کرد؛ براى مثال در آن‌جا که قرآن به زنان پيامبر خطاب مى‌کند: {يا نِساءَ النَّبِى مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ} (احزاب،30) «اى همسران پيامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود.» در اين‌جا گرچه مخاطب، همسران رسول خدا هستند، لکن اين حکم، عام است؛ هر فردى چه زن و چه مرد که داراى موقعيت اجتماعى باشد، و مردم به ديدِ الگو به او نگاه کنند، اگر مرتکب گناه آشکار شود، کيفر شديدترى در انتظار او است، زيرا ضررى که از گناه اين فرد به جامعه مى‌رسد، به مراتب بيش‌تر است از زيانى که از يک فرد عادى پديد مى‌آيد و روايات نيز اين نکته را به خوبى تأييد مى‌کند.

امّا توصيفى که قرآن از فرد يا گروهى نموده، مانند توصيفى که از زنان بهشتى فرموده است شامل زنان دنيايى نمى‌شود؛ فرق است بين توصيف و طرف خطاب قرار گرفتن. وصف، مشخصه فرد يا گروه است، اما مورد خطاب ممکن است فرد يا گروه خاص باشد، لکن حکم، تعميم داشته باشد و براى همه باشد، لکن بايد توجّه داشت توصيفى که قرآن از نظر زيبايى و جهات ديگر از زنان بهشتى مى‌نمايد، به اين معنا نيست که حوران بهشتى بر زنان دنيا که بهشتى باشند، برترى دارند. از روايات استفاده مى‌شود که زن مؤمن بهشتى، به مراتب از حوران بهشتى برتر وبالاترند.

در پايان يادآور مى‌شود مجموع خطابات قرآن به نظر بعضى پانزده و به عقيده برخى سى مورد است. خطابات قرآن، گاهى به عنوان مدح يا تکريم، و گاهى به عنوان ذم يا توبيخ آمده است.

پاورقى:

(1) ر. ک: دانشنامه قران، بهأالدين خرم شاهى، ج 1، ص 990، انتشارات دوستان.

پرسش و پاسخ / دانستنى‏ها / كتابت قرآن

--------------------

 

در رسم‌الخط بعضى از قرآن‌ها (خط عثمان طه) در آيات ابتداى قرآن، هر جا که نام حضرت ابراهيم ذکر شده آن را به صورت {إِبْراهمَ} (بقره،124) و در جاهاى ديگر قرآن، آن را به صورت {إِبْراهِيمَ} (نحل،120) آيا اين امر دليل خاصى دارد؟

-------------------------------------------------------------

- در رسم‌الخط بعضى از قرآن‌ها (خط عثمان طه) در آيات ابتداى قرآن، هر جا که نام حضرت ابراهيم ذکر شده آن را به صورت {إِبْراهمَ} (بقره،124) و در جاهاى ديگر قرآن، آن را به صورت {إِبْراهِيمَ} (نحل،120) آيا اين امر دليل خاصى دارد؟

- آنچه در حال حاضر در ايران يافت مى‌شود سه نوع کتابت مشهور است که عبارتند از:

الف: کتابت به خط عثمان طه (به رسم‌الخط عربى): اين رسم‌الخط علاوه بر زيبايى، محسّنات و ويژگى‌هايى دارد که توجه قاريان قرآن را به خود جلب کرده است.

ب: کتابت به رسم‌الخط فارسى: در اين نوع کتابت، الف‌هاى کوتاه به صورت ممدود نوشته مى‌شود؛ مثلاً «کتب» به صورت «کتاب» و «انزلنَه»، «انزلناه» تحرير مى‌شود.

ج: رسم‌الخط پاکستانى: اين نوع کتابت از نظر محتوايى، با رسم‌الخط عربى فرقى نمى‌کند و تفاوت آن، شکلى است.

در خصوص اختلاف رسم‌الخط در کلمه‌ى «ابراهيم» اين نکته لازم است تذکر داده شود که: در اين کلمه دو حرف «الف» و «ياء» به‌کار رفته است که به مبحث: «حروفى که نوشته نمى‌شود ولى خوانده مى‌شوند» مربوط مى‌شوند که آن حروف اکثراً سه حرف «ا، و، ى» مى‌باشند که براى آن - يعنى اين‌که چرا با آن‌که خوانده مى‌شوند، امّا نوشته نمى‌شوند - دلايلى ذکر کرده‌اند از جمله دليل «اختصار» است. يعنى براى رعايت اختصار در خيلى از موارد اين سه حرف را حذف و به جاى آنها از علايم کوچکى که خارج از حروف کلمه قرار دارند استفاده مى‌کنند، مانند الف کوچک روى حرفى که «الف» بعد از آن حذف شده است مثل «ابر َهيم». و ياء کوچک براى «ياء» محذوف مثل «ابر َهم» و امثال اينها، که البته رعايت اين اختصار الزامى نيست؛ به همين جهت گاهى اختصار را رعايت کرده و گاهى هم اصل حروف را مى‌آورند. (1)

پاورقى:

(1) راهنماى تدريس روخوانى قرآن کريم، على حبيبى، ص 112-114، نشر دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى.

 

چرا در قرآن در بعضى کلمات که «ص» دارند روى حرف «ص» حرف «س» به صورت کوچک گذاشته مى‌شود علت اين امر چيست؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در قرآن در بعضى کلمات که «ص» دارند روى حرف «ص» حرف «س» به صورت کوچک گذاشته مى‌شود علت اين امر چيست؟

- 1. {وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ} (بقره،245) «خداوند که (روزى بندگان را) محدود يا گسترده مى‌سازد.»

2. {وَ زادَكُمْ فِى الْخَلْقِ بَصْطَةً} (اعراف،69) «و شما را از جهت خلقت جسمانى گسترش و قدرت داد.»

در دو آيه‌ى بالا روى حرف «صاد» در کلمه‌ى «يبصط» و «بصطة» حرف «س» مى‌گذارند.

و معنايش اين است که قرائت با صاد صحيح است ولى قرائت به سين مشهورتر است.

1. {أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ} (طور،37) «آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست يا بر همه چيزِ عالم سيطره دارند؟»

2. {لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ} (غاشيه،22) «تو سلطه‌گر به آنان نيستى که (بر ايمان) مجبور‌شان کنى.»

در اين دو آيه‌ى زير حرف «صاد» در کلمه‌ى «مصيطرون» و «بمصيطر» حرف «س» مى‌گذارند؛ و معناى آن اين است که قرائت با سين صحيح است ولى قرائت به صاد قوى‌تر است.

پاورقى:

(1) ر. ک: حلية القرآن سطح (2) سيد محسن موسوى، ص 149، نشر سازمان تبليغات اسلامى.

 

ويژگى‌هاى خط عثمان طه چيست؟ و چرا اين خط معروف شد؟

-------------------------------------------------------------

- ويژگى‌هاى خط عثمان طه چيست؟ و چرا اين خط معروف شد؟

- عثمان طه، خطّاط مشهور معاصر، اهل سوريه است که قرآن را به خط زيباى نسخ نوشته، که به تصديق اهل فن، از نظر خوشنويسى، استحکام دست، قلم، چشم‌نوازى و يک دستى، در ميان قرآن‌هاى خوش نوشته‌ى قديم و جديد نظير ندارد. نخستين چاپ آن در حدود سال 1400 قمرى از سوى «الدار الشاميه للمعارف» با همکارى مؤسسه‌ى علوم قرآن و با تأييد و همکارى علمى چند کشور اسلامى در دمشق انتشار يافت. هر صفحه‌ى آن پانزده سطر و با اول يک آيه آغاز شده و به آخر يک آيه ختم مى‌گردد، و هر جزء از سى جزء قرآن در حدود بيست صفحه نوشته شده و مجموع قرآن در 604 صفحه تدوين شده است. (1)

و تاکنون خطى جايگزينى با اين تفاصيل، پيدا نشده است لذا مورد استقبال قرّاء قرآن قرار گرفته است.

پاورقى:

(1) دانشنامه‌ى قرآن و قرآن‌پژوهى، بهاء‌الدّين خرّمشاهى، ج 2، ص 1438، انتشارات دوستان.

 

خط استاندارد قرآن کريم کدام است و چه ويژگى‌هايى نسبت به ساير خط‌ها دارد؟

-------------------------------------------------------------

- خط استاندارد قرآن کريم کدام است و چه ويژگى‌هايى نسبت به ساير خط‌ها دارد؟

- قرآن کريم از صدر اول، به خصوص از ناحيه‌ى کتابت و زيبايى خط، با گذشت زمان سير تکاملى داشته است.

خطاطان تا اواخر قرن سوم هجرى مصحف‌ها را با خط کوفى مى‌نوشتند، در اوايل قرن چهارم، خط زيباى نسخ جاى خط کوفى را گرفت. و در قرن هفتم هجرى قمرى خط نسخ عربى به حدّ اعلاى کمال خود رسيد.

در سال 1342 هجرى قمرى کشور مصر قرآنى را با خط نسخ چاپ کرد که مورد اقبال جهان اسلام قرار گرفت، و در سال 1370 هجرى قمرى به بعد نيز چاپ‌هاى ديگرى از قرآن توسط برخى از کشورهاى اسلامى صورت گرفت.

همچنين قرآن ديگرى از خطاطى سورى به نام «عثمان طه» رواج يافت، که به شيوه‌ى خط نسخ مى‌باشد.

بنابراين، قرآن کريم غالباً بر اساس خط نسخ کتابت شده، گرچه ممکن است در کتابت قرآن از خط‌هاى ديگرى مانند نستعليق و... بهره گرفته باشند.

پاورقى:

(1) ر. ک: علوم قرآنى، آيت‌الله محمد هادى معرفت، ص 175 - 180، مؤسسه‌ى فرهنگى انتشاراتى «التمهيد».

 

چرا در آيه‌ى 88 سوره‌ى انبياء حرف «نون» کلمه‌ى «ننجى» جداگانه و به صورت «نـن‌ـجى» نوشته شده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا در آيه‌ى 88 سوره‌ى انبياء حرف «نون» کلمه‌ى «ننجى» جداگانه و به صورت «نـن‌ـجى» نوشته شده است؟

- تذکر چند نکته در اين باره به جا است:

1 - نگارش قرآن به خط عثمانى (در بعضى کلمات) با رسم‌الخط کنونى و رايج عربى متفاوت است.

2 - در خود نگارش قرآنى برخى از کلمات مشابه، گاه حتى در يک سوره نيز متفاوت نوشته شده‌اند. مثلاً: نعمت در آيه‌ى {وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ}، در سوره‌ى ابراهيم آيه‌ى 34 نعمت و در سوره‌ى نحل آيه‌ى 18 نعمة نوشته شده است که دومى موافق رسم‌الخط صحيح عربى است.

هم‌چنين «قال يبنؤم» در سوره‌ى طه آيه‌ى 94 بدون همزه‌ى وصل و با واو نوشته شده است، اما در سوره‌ى اعراف آيه‌ى 150 «قال ابن‌اُم» مطابق رسم‌الخط صحيح عربى نوشته شده است. يا «و يمْح اللّه» در سوره‌ى شورى آيه‌ى 24 بدون واو و در سوره‌ى رعد آيه‌ى 39 مطابق رسم‌الخط صحيح عربى: «يمحوا اللّه» نوشته شده است. گرچه در همين آيه نيز الف زائده بر واو اصل کلمه آمده که بر خلاف رسم‌الخط صحيح عربى است.

هم‌چنين در سوره‌ى مؤمنون آيه‌ى 24 «فقال الملؤا» نوشته شده است در حالى که در همين سوره آيه‌ى 33 به صورت رسم‌الخط صحيح عربى «و قال الملأ» نوشته شده است.

هم‌چنان‌که «ننجى» در آيه‌ى 88 سوره‌ى انبياء به صورت «نـن‌ـجى» و در آيه‌ى 103 سوره‌ى يونس به صورت «ننج المؤمنين» نوشته شده است.

قرآن‌هايى که عثمان طه نوشته است؛ چون برگرفته و هماهنگ با نگارش مصاحف عثمانى است اين نکات را رعايت کرده است و همانند آن مصاحف قرآن را نگارش کرده است. اما خوش‌نويسان ديگر کلمات را يکسان‌سازى کرده و کلمه‌ى «ننجى» را در همه جا به يک صورت نوشتند. (1)

افزون بر آن گفته شده است که چون «ن» دوم ننجى اخفا مى‌شود. نويسندگان پيشين اخفا را هم در لفظ و هم در کتابت نشان دادند و «ن» را حذف کردند و به خاطر اين‌که معلوم باشد که «ن» در اين‌جا حذف شده «ن» جداگانه نوشته شده است، اما اين نکته در همه جا مراعات نشده است.

پاورقى:

(1) ر. ک: التمهيد، ج 1، ص 365-397، جامعه مدرسين.

 

در مورد برخى از کلمات قرآن که در صدر اسلام به صورت غلط املايى نوشته شده‌اند، تکليف چيست؟

-------------------------------------------------------------

- در مورد برخى از کلمات قرآن که در صدر اسلام به صورت غلط املايى نوشته شده‌اند، تکليف چيست؟

- وضع خط، براى رساندن مفهوم و تعبير معنايى است که آن معنا به وسيله‌ى همان لفظ که بدان تکلم مى‌شود، اراده مى‌شود. در واقع کتابت و نوشتن نماينده‌ى لفظى است که بيان کننده‌ى معنا و مفهوم مورد نظر است؛ بنابراين لازم است که کتابت به طور کامل با لفظى که بدان تکلم مى‌شود، مطابقت داشته باشد و عين آنچه گفته مى‌شود نوشته شود تا خط بدون هيچ کاستى و زيادى مقياس براى لفظ باشد.

از طرف ديگر، روش‌هاى انشاء و روش نوشتن و کتابت، با اين قاعده کاملاً منطبق نيست؛ ولى مادام که اين مواردِ اختلاف مصطلح است و همگان طبق آن عمل مى‌کنند، اشکالى به وجود نمى‌آيد و در بيان مقصود خللى رخ نمى‌دهد.

ولى رسم‌الخط مصحف عثمانى، بر خلاف مصطلحات عمومى است و داراى غلط‌هاى املايى و تناقض‌هاى فراوان، در نحوه‌ى نوشتن کلمات مى‌باشد، به طورى که اگر قرآن از طريق شنيدن و تواتر در قرائت ضبط نمى‌شد و مسلمانان اين روش را از پيشينيان خود به ارث نمى‌گرفتند و با دقت و توجه تمام به حفظ آن نمى‌کوشيدند، قرائت صحيح بسيارى از کلمات، محال بود. علت اين امر هم، عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش‌هاى کتابت، در آن زمان بوده است.

البته وجود غلط‌هاى املايى در مصحف، در اساس و کرامت قرآن خللى ايجاد نمى‌کند؛

1. زيرا واقعِ قرآن آن است که خوانده مى‌شود، نه آنچه نوشته شده است، کتابت به هر روشى باشد، مادام که قرائت صحيح و درست به نحوى که در زمان پيامبر گرامى و صحابه او متداول بوده، باقى باشد، موجب هيچ ضرر و زيانى نخواهد شد.

ترديدى نيست که مسلمانان از صدر اول تا امروز، نص قرآن را به طور صحيح، حفظ کرده‌اند.

2. تخطئه‌ى کتابت قرآن، ايرادى به نويسندگان ابتدايى از نظر جهل و يا سهل‌انگارى آنان است و به خود کتاب ايرادى وارد نيست {لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ} (فصلت،42) «که هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت رو، به سراغ آن نمى‌آيد، چرا که از سوى خداوند حکيم و شايسته‌ى ستايش نازل شده است.» (1)

3. غلط‌هاى املايى در مصحف همچنان باقى بود و تغيير داده نشد و مسلمانان از عدم تغيير اين غلط‌ها به سلامت کتاب و عدم تحريف آن در طى قرن‌ها، استناد مى‌کردند، غلط‌هاى املايى شأنى و تأثيرى ندارد و تصحيح آنها سزاوار بود، ولى براى حفظ حرمت نويسندگان پيشين به آنها دست نزدند.

بنابراين، وجود برخى غلط‌هاى املايى در خواندن و معناى قرآن مشکلى ايجاد نمى‌کند و ما وظيفه داريم که قرآن را بر اساس قرائت و تلاوت مشهور بخوانيم. (2)

پاورقى:

(1) ر. ک: تفسير نمونه، آيت‌اللّه مکارم شيرازى و ديگران، ج 20، ص 295-300، دارالکتب الاسلامية، تهران.

(2) ر. ک: تاريخ قرآن، آيت‌اللّه معرفت، ص 122-127، انتشارات سمت، تهران.

 

با توجه به فرمايش حضرت على و امام صادق (عليهما السلام) که فرموده‌اند حرف «سين» بسم اللّه بايد به صورت دندانه‌دار باشد، لطفاً اين مطلب را در پاسخ‌هاى خود مراعات کنيد؟

-------------------------------------------------------------

- با توجه به فرمايش حضرت على و امام صادق (عليهما السلام) که فرموده‌اند حرف «سين» بسم اللّه بايد به صورت دندانه‌دار باشد، لطفاً اين مطلب را در پاسخ‌هاى خود مراعات کنيد؟

- شايان ذکر است در ذيل حديث، «بسم اللّه الرحمن الرحيم را با بهترين خط خود بنويس و باء آن را مکش تا سين آن را برآورى». مرحوم شيخ محمد باقر کمره‌اى مترجم اصول کافى تعليقه‌اى را از مرحوم علامه مجلسى؛ و ايشان از فاضل استرآبادى به اين عبارت نقل کرده‌اند: استحباب برآوردن سين پيش از کشيدن باء ممکن است مخصوص به خط کوفى باشد.(1)

بر اساس اين تعليقه، مراد حضرت صادق (ع) نگارش صحيح بسم اللّه به خط کوفى بوده است که در زمان حضرت رايج بوده، نه خطوط ديگر، از جمله نسخ و نستعليق که در حال حاضر مرسوم است.

پاورقى:

(1) اصول کافى، کلينى، ترجمه: محمد باقر کمره‌اى، ج 6، ص 594، انتشارات اسوه.

 

چرا حرف الف در خط عثمان طه به سرقت رفته و به جاى آن علامت صداى کشيده گذاشته شده است؟ (با توجه به اين‌که الف در مثل اسم فاعل، جمع مکسر، جمع مؤنث سالم، ناى متکلم مع الغير و جز اينها، جزء کلمه است و نقش ايفا مى‌کند) آيا احتمال داده نمى‌شود در آينده اين بلا بر سر ديگر حروف نيز بيايد؟ آيا قاعده‌ى «العلامة لاتغير و لاتحذف» دروغ است؟ اگر اشکال ندارد شما هم بعد از اين بنويسيد: «دفتر تبليغـَت اسلـَمى و َحد پـَسخ به سؤالـَت»

-------------------------------------------------------------

- چرا حرف الف در خط عثمان طه به سرقت رفته و به جاى آن علامت صداى کشيده گذاشته شده است؟ (با توجه به اين‌که الف در مثل اسم فاعل، جمع مکسر، جمع مؤنث سالم، ناى متکلم مع الغير و جز اينها، جزء کلمه است و نقش ايفا مى‌کند) آيا احتمال داده نمى‌شود در آينده اين بلا بر سر ديگر حروف نيز بيايد؟ آيا قاعده‌ى «العلامة لاتغير و لاتحذف» دروغ است؟ اگر اشکال ندارد شما هم بعد از اين بنويسيد: «دفتر تبليغـَت اسلـَمى و َحد پـَسخ به سؤالـَت»

- ابتدا بايد توجه داشت که قرآن با کتابت، بر پيامبر نازل نشده است؛ بلکه قرائت آن بر پيامبر فرود آمده است. (1) و اين الفاظ با قرائت نازل شده که پيامبر آن را براى مردم قرائت فرمود. ممکن است در هر زمان و مکانى به صورتى متفاوت بر صفحه‌ى کاغذ تحرير شود. در صدر اسلام قرآن را با خط کوفى مى‌نوشتند. خط کوفى از خط سريانى متولد شد و در خط سريانى مرسوم نبوده الف وسط کلمه را بنويسند و آن را مى‌انداختند. قرآن نيز چون ابتدا با خط کوفى نگاشته مى‌شد، الف‌هاى وسط کلمه، مانند «سماوات» از آنها اسقاط مى‌شد «سمَوَت». بعدها که علامت‌هاى مشخص کننده ايجاد و ابداع شد، الف را صرفاً با علامت الف کوتاه در بالاى کلمه مشخص مى‌کردند. (2) ضعف‌هاى رسم‌الخط اوليه‌ى قرآن به همين جا ختم نمى‌شد، بلکه مشکلات ديگرى نيز داشت؛ براى مثال کلمه در آن رسم الخط به گونه‌اى نوشته مى‌شد که ممکن است به چند شکل خوانده شود؛ مثلاً نون آخر کلمه را به شکلى مى‌نوشتند که با «ر» فرقى نداشت و نيز شکل «و» و «ى» يکسان بود. چه بسا «م» آخر کلمه را به شکل «و» و «د» را به شکل کاف کوفى مى‌نوشتند. گاهى «ى» را از کلمه جدا مى‌کردند؛ مانند «يسْتَحى‌ى» و «نُحى‌ى» و جز اينها که برخى از اين رسم‌الخط‌ها هنوز هم در رسم‌الخط قرآنى موجود است. (3) از اين بالاتر، گاه به علت ناتوانى برخى نويسندگان و کاتبان قرآن يک کلمه در دو جاى قرآن به دو گونه نوشته مى‌شد که به همان شکل باقى مانده است؛ براى مثال «بَسْطَة» و در آيه‌ى 247 سوره‌ى بقره با سين و در آيه‌ى 69 سوره‌ى اعراف با صاد نوشته شده است.

کلمه‌ى «سمعوا» در سوره‌ى حج با الف و در سوره‌ى سباء بدون الف نوشته شده است؛ همين طور کلمه‌ى «عَتَوا» که در همه جا با الف و در سوره‌ى فرقان بدون الف است. در برخى موارد نيز الف زيادى گذاشته شده است. (4)

با وجود اين مشکلات در رسم‌الخط، قرائت اوليه‌ى قرآن هم‌چنان سينه به سينه باقى مانده است و اين از اين‌رو است که قرائت قرآن بر اساس نوشته نبوده است، بلکه قاريان قرآن قرائت را از استاد خود و به صورت شفاهى اخذ مى‌کردند و اين‌گونه مشکلات و نارسايى‌هاى مربوط به رسم‌الخط هيچ‌گاه نمى‌تواند موجب از بين رفتن يک قرائت شود. (5)

البته برخى قاريان در دهه‌ها و سده‌هاى بعد از نزول قرآن بر اثر برخى نارسايى‌هاى کتابت قرآن دچار برخى اختلافات در قرائت شدند، ولى هيچ‌گاه اين اختلافات نتوانست در جايگاه قرائت مشهورى که سينه به سينه از پيامبر (ص) گرفته شده بود و مردم به آن التزام داشتند، قرار گيرد و شهرتى به سان آن به دست آورد. (6)

کاتبان قرآن و از جمله عثمان طه، قرآن را در طول تاريخ اسلام، مطابق با همان رسم‌الخط گذشته نوشته‌اند و تلاش کرده‌اند رسم‌الخط را به همان شکل - هر چند کاستى‌هايى داشته باشد - حفظ کنند تا هيچ‌گونه دست‌خوردگى و تصرف از سوى هيچ‌کس و به هيچ بهانه‌اى رخ ندهد.

اگر منظور از «قاعدة العلامة لا تغير و لا تحذف» در حوزه‌ى قرائت قرآن باشد، قطعاً چنين است؛ زيرا هيچ قارى مجاز نيست به دلخواه خويش در قرائت سماعى قرآن تغيير دهد، هر چند در حدّ تغيير يک حرکت که به اختلاف معنا نيز نينجامد، باشد و اساساً بايد دانست که قرائت قرآن - چنان‌که اشاره شد - بايد از قاريان گذشته گرفته شود؛ يعنى سماعى است و قارى نمى‌تواند قرائتى نو پديد آورد.

پاورقى:

(1) براى آگاهى بيشتر ر. ک: روش‌شناسى تفسير قرآن، على اکبر بابايى و همکاران، ص 70، پژوهشکده‌ى حوزه و دانشگاه و انتشارات سمت، چ اول، تهران، 1379.

(2) ر. ک: علوم قرآنى، محمد هادى معرفت، ص 188، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهيد، چ اول، قم، 1378.

(3) همان، ص 184-185.

(4) براى آگاهى بيشتر ر. ک: همان، ص 158-160.

(5) براى آگاهى بيشتر ر. ک: همان، ص 246-247.

(6) ر. ک: همان.

 

آيا اختلاف قرائتى که در قرآن موجود است، دليل بر تحريف قرآن است؟ (مثلاً ننشزها را ننشرها نيز خوانده‌اند و يا بالعکس)؛ چرا که وجود اختلاف قرائت در قرآن ذهن را متمايل مى‌کند به اين‌که قرآن هم مى‌تواند دستخوش تغيير واقع شود؟

-------------------------------------------------------------

- آيا اختلاف قرائتى که در قرآن موجود است، دليل بر تحريف قرآن است؟ (مثلاً ننشزها را ننشرها نيز خوانده‌اند و يا بالعکس)؛ چرا که وجود اختلاف قرائت در قرآن ذهن را متمايل مى‌کند به اين‌که قرآن هم مى‌تواند دستخوش تغيير واقع شود؟

- 1- خير، اختلاف قرائات نه از ديدگاه شيعيان و نه از ديدگاه اهل سنّت موجب تحريف قرآن نيست و دلايل متعددى بر آن دلالت دارد؛ از جمله:

1. اخبار و اختلاف قرائات آحاد است و قرآن با تواتر اثبات مى‌شود نه با خبر واحد.

2. خبرهاى واحد که قرائت‌هاى مختلف را گزارش مى‌کنند، دليل بر تحريف نيستند؛ زيرا قرآن و قرائت‌هاى ياد شده در حقيقت متمايزند؛ به عبارت ديگر، حقيقت قرآن سواى قرائت‌هاست و قرائت‌ها نمى‌تواند در نص قرآنى تأثير گذار باشد.

توضيح اين‌که: قرآن کريم سخن خداوند و آخرين کتاب آسمانى است و از صدر اسلام تاکنون مورد اهتمام جدى مسلمانان بوده است. پيامبر گرامى اسلام نسبت به قرائت حفظ و جمع‌آورى آن، سفارش‌هاى اکيد داشته، مسلمانان آن را محور اساس دين خود تلقى کرده و قرائت آن را از وظايف روزمره‌ى دينى خود دانستند. متن قرآن در طول تاريخ اسلام، سينه به سينه و دست به دست، از نسلى به نسل بعد منتقل مى‌شده و به اين دليل، همواره قاريان و حافظان فراوانى از صدر اسلام تا کنون، در بين مسلمانان وجود داشته، از ارج و منزلت والايى برخوردار بوده‌اند. از امور ياد شده و بررسى مصاحف بر جاى مانده از گذشته‌هاى دور، به اين نتيجه مى‌رسيم که قرآن با همان الفاظ و قرائت رسول خدا در طول تاريخ رواج داشته است و عواملى از قبيل ابتدايى بودن خط در زمان کتابت قرآن و خالى بودن از نقطه و اعراب و اختلاف لهجه‌هاى قبايل عرب و احياناً اجتهادات شخص و مسايل‌اش، خللى در قرائت رايج ايجاد نکرده و تنها برخى قرائت‌هاى شخصى و نادر اشتباهاتى به وجود آورده که مورد اعتناى جامعه اسلامى نبوده است. عثمان هم براى عدم رواج اين قرائت‌هاى «شاذ» و حفظ قرائت رايج، پس از مشورت با اميرالمؤمنين على به جمع‌آورى مصاحف و تکثير نسخه واحد مورد پذيرش مسلمانان، اقدام کرد و همين پذيرش عمومى خود دليل بر هماهنگى نسخه‌ى تکثير شده با قرائت رايج مردم است. مطابقت قرآن موجود که سينه به سينه توسط انبوهى از جمعيت مسلمان نقل شده و فوق تواتر است، با قرائت عاصم نيز از آن جهت است که قرائت عاصم با قرائت مشهور ثبت شده در قرآن موجود، موافق بوده است، نه اين‌که قرآن موجود طبق قرائت عاصم نوشته شده باشد.

در نتيجه در موارد اختلاف قرائت، قرائت صحيح تنها همين قرائت کنونى است که با اعراب و حروف فعلى قرآن کريم موافق است. (1)

در پايان دو نکته را يادآور مى‌شويم:

الف - بسيارى از دانشمندان اهل سنّت با استناد به روايات «سبعه احرف» اختلاف قرائت‌ها را جايز مى‌شمارند و آن را به وحى مستند مى‌کنند؛ بنابراين، از ديدگاه کسانى که قائل به احاديث سبعه احرف هستند، اساساً بحث تحريف در مسأله‌ى اختلاف قرائات جايى ندارد.

ب - اختلاف قرائات بسيار است (حدود يک چهارم قرآن)، ولى جز موارد اندک (حدود سى مورد) بقيه اختلاف قرائت‌ها در معنا تأثيرى ندارد. سى مورد ياد شده نيز در برابر قرائت موجود در قرآن کنونى، از جايگاه رفيعى برخوردار نيستند و چنان‌که پيش‌تر نيز گذشت، قرائت‌هاى متفاوت با قرائت کنونى و رايج توان برابر با آن را ندارد و به باور برخى از دانشمندان علوم قرآن، همه‌ى آنها در مرتبه‌ى پايين‌ترى قرار دارند. (2)

پاورقى:

(1) ر. ک: مصونيت قرآن از تحريف، محمد هادى معرفت، ترجمه‌ى محمد شهرابى، ص 215 - 217، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى / التمهيد فى علوم القرآن، محمد هادى معرفت، ج 2، ص 79، انتشارات جامعه مدرسين / الاء الرحمن فى تفسير القرآن، محمد جواد بلاغى، ج 1، ص 29، بيروت، داراحيأ التراث العربى / اطيب البيان، سيد عبدالحسين طيب، ج 1، ص 31 و 32، کتابفروشى اسلامى، تهران / روش‌شناسى تفسير قرآن، على اکبر بابايى و...، ص 74 - 75، پژوهشکده‌ى حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانى دانشگاه‌ها (سمت)، ج اول، قم 1379.

(2) ر. ک: التمهيد فى علوم القرآن، ج 1 و 2.

 

چرا لام در کلمه‌ى «الليل» در قرآن‌هاى به خط عثمان طه افتاده است؟

-------------------------------------------------------------

- چرا لام در کلمه‌ى «الليل» در قرآن‌هاى به خط عثمان طه افتاده است؟

- رسم‌الخط عثمان طه بر اساس رسم‌الخط مصاحف عثمانى است که در سده‌ى اول هجرى نگاشته شده است. اين رسم‌الخط به خاطر ابتدايى بودن خط و يا ناوارد بودن کاتبان، نارسايى‌هايى داشته است که در طول تاريخ براى حفظ مصحف از هر گونه تغيير، همچنان به شکل اوليه باقى مانده و قرآن‌پژوهان اين مسأله را دليلى بر سلامت قرآن از تغيير و تحريف دانسته‌اند.

افزون بر اين، رسم‌الخط برخى واژه‌ها در گذر زمان تغيير کرده و تکامل يافته و در دوران معاصر به گونه‌اى ديگر نگاشته شده است؛ براى مثال، «اليل» به صورت «اللّيل»، «الذان» (نساء،16) به صورت «اللذان»، «فأُو» (بقره،226) به صورت «فاؤا»، «أبنؤا» (مائده،18) به صورت «أبنأ»، «الّتى» (نسأ،23) به صورت «الاتى» نوشته مى‌شود و بسيارى موارد ديگر.

به گفتة برخى قرآن‌پژوهان اين‌گونه نارسايى‌ها در رسم الخط عثمانى و نيز اختلاف رسم‌الخط عثمانى و رسم الخط معاصر بالغ بر هزاران مورد است. بيشتر دانشمندان مسلمان در حفظ رسم‌الخط عثمانى به دليل حفظ قرآن از هر گونه تغيير، اصرار مى‌ورزند و در مقابل برخى نيز بازنويسى قرآن را بر اساس رسم‌الخط معاصر بر مبناى قرائت مشهور قرآن، پيشنهاد کرده‌اند. (1)

در هر صورت، بايد توجه داشت که اختلاف در رسم الخط و يا نقصان آن هيچ ضررى براى کتاب خدا ندارد؛ چرا که ملاک تلاوت قرآن نسل در نسل قرائت قرأ بوده و قرائت مشهور آن توسط عموم مردم سينه به سينه به ما منتقل شده است و بر فرض واژه‌اى به شکل نادرستى نوشته شده باشد، قارى آن را به شکل صحيح قرائت مى‌کند و اساساً محور رسم‌الخط نيست، بلکه قرائت مستند و صحيح است.

پاورقى:

(1) براى آگاهى بيشتر ر. ک: علوم قرآنى، محمدهادى معرفت، ص 154-169، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهيد، چ اول، قم، 1378 / آموزش علوم قرآن (ترجمة التمهيد فى علوم القرآن، محمدهادى معرفت، مترجم: ابومحمد وکيلى، ج 1، ص 449-479، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، چ اول، قم 1371 ش.

 

فرق بين باسمه تعالى و بسمه تعالى چيست؟ و چرا در بسم‌الله بدون الف آمده است؟ آيا کدام صحيح است؟

-------------------------------------------------------------

- فرق بين باسمه تعالى و بسمه تعالى چيست؟ و چرا در بسم‌الله بدون الف آمده است؟ آيا کدام صحيح است؟

- در نوشته‌هاى ادبى آمده است که همزه‌ى اسم با هر پيشوندى که بر سر آن آيد بايد حفظ شود. اين قاعده تنها در بسم‌الله الرحمن الرحيم استثناء شده است. بنابراين «باسمه تعالى» صحيح مى‌باشد و «بسمه تعالى» غلط مشهور است.

آشنایی با قرآن بخش 4

86) طارق [ستاره‌ى ظاهر‌شونده]

در آيه‌ى نخست به آسمان و ستاره‌هاى درخشان و ظاهر شونده، قسم ياد شده است.

محور سخن در اين سوره، معاد است و با بيان قدرت كامل خدا بر تحقق آن در آينده استدلال مى‌كند و با بيان اصل خلقت انسان، او را در جهت تربيت معنوى و روى آوردن به فطرت توحيدى سوق مى‌دهد.

اين سوره در اوائل بعثت در مكّه و بعد از سوره‌ى «بلد» نازل شده و داراى 17 آيه مى‌باشد.

 

87) اعلى [برتر]

-------------------------------------------------------------

87) اعلى [برتر]

در آيه‌ى اول خدا را با صفت «برتر» بيان كرده است و به تسبيح او، كه آفريدگار و مدبر جهان است فرمان داده است.

در اين سوره، حيات برتر و جاودانه‌ى آخرت و «فلاح‌» در سايه‌ى «تزكيه‌» و «ذكر» و «نماز» مطرح شده و همه در رابطه با توحيد الهى است.

پيامبر اين سوره را دوست داشت و در نماز جمعه و عيد فطر و قربان آن را مى‌خواند و ذكر سجده را از آيه‌ى اول اين سوره الهام گرفته است.

بعد از سوره‌ى تكوير و در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و داراى 19 آيه مى‌باشد.

 

88) غاشيه [فرا‌گيرنده]

-------------------------------------------------------------

88) غاشيه [فرا‌گيرنده]

يكى از نام‌هاى روز قيامت است كه در آيه‌ى اول بيان شده است. فراگيرنده و احاطه‌كننده‌ى مردم، از نظر هراس و وحشت، از نظر محاسبه و بررسى اعمال و...

در اين سوره، مردم از نظر شقاوت و سعادت اخروى به دو بخش تقسيم شده‌اند و كيفر و پاداش هر يك در بهشت و جهنم بيان شده است و ربوبيت‌خداوند يادآورى مى‌شود و در نهايت، بازگشت همه‌ى انسان‌ها براى حساب در نزد پروردگار مطرح شده است.

بعد از سوره‌ى ذاريات در مكّه نازل شده است و 26 آيه دارد.

 

89) فجر [سپيده دم]

-------------------------------------------------------------

89) فجر [سپيده دم]

در آيه‌ى اول، خداوند به فجر قسم خورده است. به اين انفجار نور در خيمه‌ى ظلمت‌شب. جالب است كه بدانيم سوره‌ى «فجر» بعد از سوره‌ى «ليل‌» نازل شده است همچنان كه در طبيعت هم سپيده‌ى‌دم فجر، پس از «شب‌»، فرا مى‌رسد.

اين سوره را در روايات سوره‌ى حسين بن على دانسته‌اند و به خواندن آن توصيه كرده‌اند. (امام صادق (ع): «اقرؤا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم فانها سورة الحسين بن على (ع)» (تفسير برهان، ج 4، ص 457)

اين هم جالب است. چرا كه قيام كربلاى حسين، خود انفجارى فجرى از ايمان و جهاد بود در ظلمت‌شب جور و شرك بنى اميه و همچنان‌كه با فجر و آغاز روز، حركت و حيات مردم، شروع مى‌شود، با خون حسين و يارانش در عاشورا، اسلام جانى تازه گرفت و حياتى مجدد يافت. در مفهوم «فجر» در تفاسير، مصداق‌هاى گوناگونى ذكر شده است.

در اين سوره، از وابستگى به دنيا كه در نتيجه‌ى طغيان و كفران نعمت پديد مى‌آيد نكوهش شده و وعده‌ى عذاب شديد در دنيا و آخرت داده شده است و در پايان، باز هم گريزى به معاد و تأكيدى روى رجعت انسان به سوى پروردگار آمده است.

چهلمين سوره‌اى است كه در سال دوم يا سوم بعثت در مكّه نازل شده و 30 آيه دارد.

 

90) بلد [شهر]

-------------------------------------------------------------

90) بلد [شهر]

منظور، شهر مكّه، زادگاه و وطن پيامبر است كه در اولين آيه‌ى اين سوره، خداوند به آن سوگند ياد كرده است.

سوره، خلقت انسان را در رنج و سختى (به عنوان كوره‌اى از حوادث در جهت‌ساخته و پرداخته شدن انسان) بيان مى‌كند و نيز اشاره‌اى به اين‌كه بر كارهايش نظارت مى‌شود و بنابراين بايد در آزادى اسيران، اطعام گرسنگان و سفارش به صبر و رحمت بكوشد. «صبر بر طاعت‌» و «صبر از معصيت‌» و «صبر بر مصيبت‌» در اين سوره به طور ضمنى آمده است.

بعد از سوره‌ى «ق‌» در سال 3 بعثت در مكّه نازل شده است و داراى 20 آيه مى‌باشد.

 

91) شمس [خورشيد]

-------------------------------------------------------------

91) شمس [خورشيد]

نخستين آيه، مشتمل بر سوگند به خورشيد و فروغش مى‌باشد.

پس از چندين سوگند متوالى، پيام سوره اين است كه: «فلاح‌» در سايه‌ى تزكيه‌ى نفس و زيان و تباهى، در اثر پوشاندن و گمراه ساختن نفس مى‌باشد.

داستان ثمود در رابطه با «ناقه صالح‌» شاهدى بر سخن فوق است كه در سوره آمده است.

بعد از سوره‌ى قدر (و به نقل برخى بعد از سوره‌ى حج) در سال دوم بعثت در مكّه نازل شده و 16 آيه دارد.

 

92) ليل [شب]

-------------------------------------------------------------

92) ليل [شب]

خداوند، به شب، هنگامى كه جهان و انسان‌ها را فرا مى‌گيرد سوگند خورده است. (آيه‌ى 1)

شب و روز، خلقت و تلاش انسان‌ها، هدايت الهى، انذار و تبشير و قيامت و پاداش... از مطالب اين سوره است و توجه خاصى به انفاق اموال در اين سوره مى‌باشد.

قبل از سوره‌ى فجر و بعد از سوره‌ى «اعلى‌» نازل شده است. به اين ترتيب نگاه كنيد:

شب - فجر - ضحى و نور - انشراح... اين ترتيب نزولى چند سوره‌اى است كه پياپى آمده، آيا در نظام طبيعت هم چنين نيست؟!

از سوره‌هاى مكّى است و 22 آيه دارد.

 

93) ضحى [نور و روشنائى]

-------------------------------------------------------------

93) ضحى [نور و روشنائى]

خداوند به روشنائى روز و فراگيرى شب قسم ياد كرده كه پيامبر را رها نكرده است (آيات 1 - 3).

مى‌دانيم كه مدتى وحى از پيامبر قطع شد و اين بهانه‌اى براى عيب‌جوئى مشركين بود كه خداوند با فرستادن اين آيات در جهت تقويت روحى و تأييد پيامبر رحمت‌خود نازل كرد. سيزدهمين سوره است كه بعد از سوره‌ى قلم و قبل از «مزمل‌» در مكّه و اوائل بعثت نازل شده و 11 آيه دارد.

 

94) انشراح [گشاده شدن وسيع شدن]

-------------------------------------------------------------

94) انشراح [گشاده شدن وسيع شدن]

شرح صدر و فراخى سينه، كنايه از ظرفيت زياد، براى دريافت‌حقائق و تحمل سختى‌هاى راه دعوت است. در آيه‌ى اول خداوند، عطاى چنين شرح صدرى را به پيامبر بيان مى‌كند و او را دعوت به كار مستمر و پيگير مى‌نمايد و نويد مى‌دهد كه: با هر سختى، آسانى است.

نابرده رنج، گنج ميسر نمى‌شود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

اين سوره بعد از «ضحى‌» نازل شده و مكّى است (و بعضى گفته‌اند مدنى است). بعضى اين سوره را با سوره‌ى قبلى‌اش، مجموعاً يك سوره حساب كرده‌اند.

سوره‌ى {الم نشرح‌} داراى 8 آيه مى‌باشد.

نام ديگر اين سوره، «شرح‌» است.

 

95) تين [انجير]

-------------------------------------------------------------

95) تين [انجير]

در اين سوره به انجير و زيتون و طور سينا قسم خورده شده است.

تين و زيتون، نام دو ميوه است يا به درخت اين دو ميوه قسم خورده شده و به قول بعضى‌ها نام دو كوهى است كه دمشق و بيت‌المقدس بر آن استوار گشته و رمز سوگند ياد كردن به اين دو كوه و به طور سينا آن است كه اين سه جا، خاستگاه و محل بعثت بسيارى از پيامبران بوده است. در كنار اين سه قسم به مكّه هم سوگند ياد شده كه محل بعثت پيامبر اسلام است.

بعد از همه‌ى اينها، سخن از انسان و آفرينش او و ايمان و عمل صالحش مى‌باشد و اين‌كه در اثر بى‌تقوائى، انسان به پست‌ترين جايگاه‌ها هم سقوط مى‌كند مگر مؤمنان صالح.

در سال سوم بعثت در مكّه نازل شده (بعد از سوره‌ى بروج) و 7 آيه دارد.

 

96) علق [خون بسته، زالو، كرم]

-------------------------------------------------------------

96) علق [خون بسته، زالو، كرم]

در آيه‌ى دوم، مبدأ خلقت انسان از «علق‌» مى‌داند، كرمى زالو شكل، اسپرماتوزوئيد.

بعضى هم علق را از ريشه‌ى تعلق و وابستگى گرفته‌اند و گفته‌اند انسان از وابستگى و تعلقات خلق شده است.

اولين سوره‌اى است كه در غار حرا هنگام بعثت پيامبر بر او نازل شده است و سخن از خواندن و آفرينش انسان و تسليم او و طغيانش به ميان آمده است. اين سوره مكّى است و 19 آيه دارد.

 

97) قدر [اندازه، سنجش، ارزش]

-------------------------------------------------------------

97) قدر [اندازه، سنجش، ارزش]

در اين سوره، از شب ارزش آفرينى و اندازه‌گيرى و مقدرات انسان سخن به ميان آمده است. شبى كه از هزار ماه برتر است (در بعضى روايات شيعه، اين هزار ماه به مدت حكومت ظالمانه بنى اميه تفسير شده كه هزار ماه طول كشيده است (به نقل الميزان، ج 20، ص 474))

و در يكى از شب‌هاى ماه رمضان (21 يا 23) قرار دارد و شبى است كه قرآن در آن بر قلب پيامبر نازل گشته است. شب اتصال مطلق ميان زمين و ملكوت اعلا است و فرود آمدن فرشته‌ها از آسمان و شب سلامتى است.

اين سوره، در حدود سال 4 بعثت، بعد از سوره‌ى «عبس‌» در مكّه نازل شده و 5 آيه دارد و سوره‌اى است بسيار مبارك و با فضيلت.

 

98) بينه [دليل روشن و حجت آشكار]

-------------------------------------------------------------

98) بينه [دليل روشن و حجت آشكار]

اين سوره، بيانگر رسالت عام پيامبر نسبت به همه‌ى مشركين و يهود و نصارى است و دعوت او را از همه‌ى بشريت به آئين حق باز مى‌گويد و صلاح جامعه‌ى انسانى را در سايه‌ى اعتقاد و عمل مى‌داند.

گرايش مشركين و اهل كتاب را به ايمان توحيدى در سايه‌ى آمدن «بينه‌» مى‌داند و خود محمّد (ص) نمونه و مصداقى از اين حجت آشكار براى انديشه‌ها و پيروان اديان ديگر است (امام باقر فرموده است: «البينه محمد رسول الله «ص‌» (الميزان، ج 20، ص 482) به نقل از تفسير القمى)

به نام «لم يكن‌» هم مشهور است و اين نام از آغاز سوره اقتباس شده است. از نام‌هاى ديگر اين سوره «اهل‌الكتاب‌» «قيامت‌»، «بريه‌» و «انفكاك‌» است.

بعد از سوره‌ى طلاق نازل شده و از سوره‌هاى مدنى است و 8 آيه دارد.

 

99) زلزال [لرزش و زلزله]

-------------------------------------------------------------

99) زلزال [لرزش و زلزله]

در آيه‌ى اول وقوع زمين‌لرزه‌ى مهيب را هنگام ظهور قيامت بيان مى‌كند. زلزله‌اى كه در پى آن برانگيختن مردم براى روز دادرسى عمومى در محشر و پاداش خوبى‌ها و كيفر بدى‌ها است.

نام ديگر سوره «زلزله‌» است. 8 آيه دارد و بعد از سوره‌ى نساء در مدينه نازل شده است.

 

100) عاديات [دوندگان]

-------------------------------------------------------------

100) عاديات [دوندگان]

عاديات، اسب‌هاى تيزتك و تندرو مى‌باشد كه هنگام دويدن، همهمه‌ى صدايش به گوش مى‌رسد. خداوند در نخستين آيه به چنين اسب‌ها و اسب‌سواران چابك كه از سم اسبان آتش مى‌پرد و سحرگاهان بر سر دشمن هجوم مى‌آورند، سوگند مى‌خورد و برخى نكات تربيتى و انسان‌شناسى و كفران انسان نسبت به نعمت‌ها و مال‌دوستى شديد انسان در پى آن مطرح مى‌شود و با اشاره‌اى به رستاخيز و قيامت، پايان مى‌گيرد.

لحن آيات مى‌رساند كه بايد در مدينه و پس از تشريع حكم جهاد با دشمن، آيات نازل شده باشد. در روايات آمده كه اين سوره درباره‌ى على (ع) و گروه پارتيزانى او كه در جنگ «ذات‌السلاسل‌» به دشمن شبيخون زدند، نازل شده است كه گروه‌هاى اعزامى سابق ناموفق بودند ولى اين گروه توانستند ضربه‌ى خود را بزنند.

اين سوره مدنى است و 11 آيه دارد و پس از سوره‌ى «عصر» نازل گشته است.

 

101) قارعه [كوبنده]

-------------------------------------------------------------

101) قارعه [كوبنده]

از نام‌هاى قيامت است كه در سه آيه‌ى اول آمده است.

قيامت، كوبنده‌ى دل‌ها است با ترس و كوبنده‌ى دشمنان خدا است، با عذاب.

در اين سوره از قيامت و حالت‌خوشى و ناراحتى نيكوكاران و بدكاران سخن گفته شده است.

بعد از سوره‌ى ايلاف، در مكّه در اوائل بعثت نازل شده و 11 آيه دارد.

 

102) تكاثر [افتخار به زيادى ثروت و عزت]

-------------------------------------------------------------

102) تكاثر [افتخار به زيادى ثروت و عزت]

در دو آيه‌ى اول از تكاثر نكوهش شده يعنى افزون‌طلبى در ثروت و قدرت و افتخار كردن به كثرت اموال و قوم و قبيله و عزت اجتماعى. مشركين براى اثبات عظمت‌خود از جهت نفرات، حتى مرده‌هاى خود را هم در گورستان به حساب مى‌آوردند. چه بازيچه و مشغوليتى!... در بعضى تفاسير به قومى از يهود تفسير شده و در بعضى به دو قبيله از قريش و در بعضى هم به دو گروه از انصار.

اين سوره بعد از سوره‌ى كوثر نازل شده و 9 آيه دارد و از سوره‌هاى مكّى است.

 

103) عصر [زمان، بعد از ظهر، فشار و ...]

-------------------------------------------------------------

103) عصر [زمان، بعد از ظهر، فشار و ...]

در اولين آيه، خداوند به عصر قسم ياد كرده است.

مفسّرين، عصر را به معانى گوناگونى بيان كرده‌اند، از قبيل: عصر نبوت، عصر نزول قرآن، عصر قيامت، عصر دولت مهدى، نماز عصر، روزگار و معانى ديگر...

در جواب اين سه قسم، سوره به بيان خلاصه‌اى از معارف قرآن اشاره مى‌كند و آن عبارت است از: «ايمان‌»، «عمل صالح‌»، «حق‌»، «صبر». در بيانى خلاصه و مختصر، مفاهيم بلند و فراوانى بيان شده است.

اين سوره، مكّى است و با 3 آيه در سال اول بعثت بعد از سوره‌ى انشراح نازل شده است.

 

104) همزه [عيب‌جو و طعنه‌زن]

-------------------------------------------------------------

104) همزه [عيب‌جو و طعنه‌زن]

در اين سوره از كسانى كه از ديگران عيب‌جوئى كرده و با حركات چشم و ابر و مسخره‌شان مى‌كنند و به ثروت‌هاى جمع شده خود مغرورند نكوهش شده است و وعده‌ى آتش به آنها داده شده و آيات تنذيرى اين سوره مربوط به آغاز دعوت و دوران درگيرى با اشراف است.

بعد از سوره‌ى قيامت نازل شده و از سوره‌هاى مكى است و 9 آيه دارد.

 

105) فيل

-------------------------------------------------------------

105) فيل

در اين سوره داستان فيل سواران ابرهه را كه براى ويران كردن خانه‌ى توحيد، كعبه، هجوم آورده بودند و با قدرت خداوند نابود شدند به طور خلاصه بيان كرده است.

خود اين واقعه كه قبل از اسلام رخ داده بود مبدأ تاريخ شد و آن سال به «عام‌الفيل‌» مشهور گشت. بنا به نقل مورخين، در همان سال هم پيامبر متولد شد و 40 سال بعد از آن ماجرا به رسالت مبعوث گشت.

اين تاريخچه و يادآورى آن در قرآن، هشدارى است به كسانى كه از در جنگ و ستيز با خدا و آئين او وارد مى‌شوند.

اين سوره هم بعد از «كافرون‌» در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و 5 آيه دارد.

بعضى اين سوره را با سوره‌ى بعدى يكى دانسته‌اند چون مطالب‌شان به هم مربوط است.

 

106) ايلاف [الفت دادن]

-------------------------------------------------------------

106) ايلاف [الفت دادن]

نام ديگر سوره «قريش‌» است. در رابطه با سوره‌ى قبلى كه دشمنان حبشى مهاجم به كعبه نابود شدند، اين كار به خاطر تجمع خاطر و انس و الفت و ايمنى «قريش‌» در كوچ‌هاى تابستانى و زمستانى انجام گرفت و در مقابل از آنان انتظار است كه خدا را پرستش كنند.

سوره‌ى مكّى است و به جهت پيوستگى مطالبش با سوره‌ى فيل، بعضى‌ها اين دو را يك سوره حساب كرده‌اند.

5 آيه دارد و در سال 3 بعثت، بعد از سوره‌ى «تين‌» نازل شده است.

 

107) ماعون [ظرف غذا]

-------------------------------------------------------------

107) ماعون [ظرف غذا]

در آخرين آيه از نمازگزاران سهل‌انگار و رياكار كه از اطعام و سير كردن گرسنگان با ظرف‌هاى پر از غذا جلوگيرى مى‌كنند نكوهش شده است و اينها همه در رديف تكذيب‌كنندگان دين محسوب شده‌اند به اين مناسبت، اين سوره بنام سوره‌ى «دين‌» هم گفته شده است.

نقل شده كه نزول سوره درباره‌ى ابوجهل و كفار قريش بوده است.

اين سوره بعد از تكاثر و قبل از «فيل‌» و در مكّه در سال 2 بعثت نازل شده و 7 آيه دارد.

 

108) كوثر [خير فراوان]

-------------------------------------------------------------

108) كوثر [خير فراوان]

در اين‌كه منظور از كوثر، نهرى است در بهشت، يا حوضى در محشر، يا ذريه و فرزندان زياد، يا علماى امت، يا نبوت و قرآن، يا علم و حكمت‌يا... نظريه‌هاى گوناگونى وجود دارد.

منظور هر كدام باشد، اين خير كثير را خداوند به پيامبر اعطا كرده است (آيه‌ى 1)

اين سوره يك سطرى كه 3 آيه دارد و از اعجازهاى قرآن است در جواب عيب‌جوئى‌هاى مشركين نازل شده كه به خاطر نداشتن فرزند پسر، پيامبر را مقطوع‌النسل و «ابتر» مى‌گفتند.

بعد از «عصر» يا «عاديات‌» در مكّه نازل شده است. سال اول بعثت. بعضى هم گفته‌اند كه در «صلح حديبيه‌» نازل شده است.

 

109) كافرون [كافرها]

-------------------------------------------------------------

109) كافرون [كافرها]

در اين سوره، خداوند به پيامبر فرمان برائت از خدايان مشركين و عقايد باطل آنها را مى‌دهد. چرا كه ميان توحيد و شرك، هرگز سازشى نيست.

نزول اين سوره در پى آن بود كه بعضى از مشركين، از پيامبر مى‌خواستند كه مدتى بت‌هاى آن را عبادت كنند تا آنها هم خداى محمّد را بپرستند. سوره، مسلمانان را از سازش بر سر اصول اعتقادى و مبانى بنيادى مكتب بر حذر مى‌دارد. به نام سوره‌ى «عبادات‌» هم گفته شده است.

6 آيه دارد و بعد از سوره‌ى ماعون (يا: فيل) در اوائل بعثت در مكّه نازل شده است.

 

110) نصر [يارى]

-------------------------------------------------------------

110) نصر [يارى]

در اين سوره، از نصر و يارى خدا و پيروزى و فتح بزرگ است كه از سوى خدا فرا رسيده است و مردم فوج‌فوج به دين خدا مى‌گروند.

گفته‌اند كه در ايام «حجة‌الوداع‌» سال آخر عمر پيامبر در «منا» نازل شده و آخرين سوره‌اى است كه به نحو كامل و يك‌جا آمده است. بعد از سوره‌ى توبه و 3 آيه دارد.

نام ديگرش «توديع‌» است. چرا كه به عنوان آخرين سوره‌ها وداعى با پيامبر و پيامبر با امّت محسوب مى‌شود و در آن اشاره‌اى به وفات رسول گرامى اسلام شده است.

 

111) تبت [شكسته باد]

-------------------------------------------------------------

111) تبت [شكسته باد]

ابولهب و همسر آتش‌افروز و هيزم‌كش او از سر دمداران مشركين مخالف پيامبر بودند و آن حضرت را آزار مى‌دادند. در اين سوره (آيه‌ى 1) نفرين شده كه شكسته باد دستان ابولهب و خودش نابود باد.

نام ديگر سوره، «مسد» است. يعنى ريسمانى بافته شده از ليف خرما. در مورد همسر ابولهب در آخرين آيه مى‌گويد كه در گردن زنش در حالت عذاب ريسمانى از اين نوع خواهد بود. سوره‌ى لهب هم گفته شده است.

بعد از سوره‌ى «فاتحه‌» و به قولى بعد از «مدثر» در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و 6 آيه دارد.

 

112) اخلاص [خالص كردن]

-------------------------------------------------------------

112) اخلاص [خالص كردن]

سوره‌ى «اخلاص‌» يا «توحيد» يا «قل هو الله‌» وحدانيت و اوصاف خداوند را بيان مى‌كند و بسيار فضيليت دارد معادل يك سوم قرآن است. به نام سوره‌ى «اساس‌» هم ياد شده است.

سوره در جواب درخواست گروهى از يهود كه از پيامبر، اوصاف خداوند را پرسيده بودند، نازل شده است.

«قل هو الله‌» نسب نامه‌ى خدا است.

در مورد اين سوره، امير‌المؤمنين فرموده است كه: «قل هو الله‌»، نسب نامه‌ى خدا است.

اين سوره بعد از «ناس‌» در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و 4 آيه دارد.

 

113) فلق [صبح]

-------------------------------------------------------------

113) فلق [صبح]

در اين سوره فرمان به پيامبر است كه به خدائى كه آفريدگار فلق و سپيده دم است از شر همه‌ى پديده‌ها و شر ظلمت فراگير و جادوگران و حسودان، پناه ببرد. بعد از سوره‌ى فيل و قبل از ناس در مكّه نازل شده و 5 آيه دارد.

 

114) ناس [مردم]

-------------------------------------------------------------

114) ناس [مردم]

در اين سوره هم مثل سوره‌ى قبلى، خداوند به پيامبر فرمان داده كه به پروردگار مردم، فرمانرواى مردم و معبود مردم از شر وسوسه‌گران از جن و انس پناه ببرد.

اين سوره و سوره‌ى فلق را «معوذتين‌» هم گفته‌اند. زيرا كه در آغاز هر دو، مسأله‌ى تعويذ و پناه بردن به خدا از شرور حسودان و افسون‌گران و جادوگران مطرح شده كه دشمنان از طريق جادو و افسون قصد صدمه رساندن به پيامبر را داشتند.

بعضى هم اين دو سوره را از سوره‌هاى مدنى دانسته‌اند كه با هم نازل گشته‌اند.

سوره‌ى «ناس‌» بعد از سوره‌ى «فلق‌» و قبل از «قل هو اللّه‌» نازل شده و 6 آيه دارد.

با آرزو و اميد اين‌كه با شناخت بهتر و بيشتر قرآن و عمل كردن به اين كتاب آسمانى سعادت و فلاح را به دست آوريم، با نقل چند بيت از اشعار «اقبال لاهورى‌» اين نوشته را به پايان مى‌بريم:

نقش قرآن چون كه بر عالم نشست *** نقش‌هاى پاپ و كاهن را شكست

فاش گويم آنچه در دل مضمر است *** اين كتابى نيست، چيزى ديگر است

چون‌كه در جان رفت جان ديگر شود *** جان چو ديگر شد، جهان ديگر شود

آشنایی با قرآن بخش 3

از آيه‌ى 27 به بعد از «مؤمن آل فرعون‌» ياد مى‌كند.

مردى كه در بطن نظام طاغوتى فرعون، مخفيانه به دعوت موسى گرويده بود و به نفع او در مجامع دولتى تبليغ مى‌كرد و از موسى در مقابل توطئه‌هاى خائنانه‌ى فرعون و وابستگانش دفاع مى‌نمود.

نام ديگر سوره، «غافر» است. يعنى بخشنده‌ى گناه و خطاپوش در آيه‌ى 3 با اين صفت از خدا ياد شده است. نام ديگر سوره «طول‌» است‌يعنى نعمت پايدار و در همين آيه از خداوند با عنوان صاحب نعمت (ذى الطول) ياد شده است.

از مطالب ديگر اين سوره، درگيرى هواداران حق و باطل است، قدرت مطلقه‌ى خدا در قيامت، رمز سرنگونى قدرت‌هاى باطل و جبار پيشين، دعوت موسى، تقسيم‌بندى مردم در رابطه با اعمال‌شان در قيامت و... مى‌باشد.

اين سوره‌ى مكّى كه داراى 85 آيه مى‌باشد در سال‌هاى قبل از هجرت نازل شده است.

 

41) فصلت [بخش‌بخش و فصل‌فصل شده]

-------------------------------------------------------------

41) فصلت [بخش‌بخش و فصل‌فصل شده]

در آيه‌ى 2 مى‌گويد: «اين قرآن كتابى است كه آياتش براى مردمى كه علم و آگاهى دارند، بخش‌بخش نازل شده است.»

اين سوره به نام «مصابيح‌» هم ياد شده زيرا در آيه‌ى 12 از زينت كردن و آراستن آسمان توسط ستاره‌ها كه چراغ‌هائى هستند سخن به ميان آمده است.

اين سوره را بعضى هم به نام «حم. سجده‌» مى‌شناسند.

قرآن، رسالت، خدا، آخرت وحى، توحيد، از مسائل ديگر اين سوره مى‌باشد. سوره‌ى فصلت، تجلى قدرت مطلقه‌ى خداوند است، هم در دنيا و در رابطه با هلاك كردن مكذبين و ظالمين و هم در آخرت و هنگام حسابرسى اعمال بندگان.

54 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكّه نازل گشته است.

 

42) شورى [مشورت و هم‌فكرى و نظرخواهى]

-------------------------------------------------------------

42) شورى [مشورت و هم‌فكرى و نظرخواهى]

در آيه‌ى 38 اصل اجتماعى شورا در امور اجرائى از صفات مؤمنانى به حساب آمده كه اهل تقوا و نماز و انفاق و هميارى هنگام ستمديدگى مى‌باشند.

محور اين سوره وحى و محتواى پيام‌هاى آن است و حالت پذيرش يا انكار مردم نسبت به آن و برخى از نشانه‌هاى خدا و نيز نتايج اعمال و راه مستقيم الهى بيان شده است و باز، نقبى به آخرت و سراى ابدى در آن جهان و همچنين بيان بعضى از نعمت‌هاى الهى.

اين سوره‌ى مكّى كه 53 آيه دارد يك سال قبل از هجرت نازل شده است.

 

43) زخرف [زينت و زيور]

-------------------------------------------------------------

43) زخرف [زينت و زيور]

در آيه‌ى 33 تا 35 در بيان بى‌ارزشى جلوه‌هاى مادى و فريبنده‌ى دنيا مى‌خوانيم: «اگر به خاطر اين نبود كه مردم امّتى يك‌پارچه و هم‌سان باشند، خداوند براى كافران خانه‌هائى با سقف‌هاى نقره‌گون و بالاخانه‌ها و درها و تخت‌ها و زيورها و... قرار مى‌داد.»

با بيان اين معنى، خداوند ارزش را به آخرت و آنچه باقى است مى‌دهد و نوعى جدل و بحث در مورد معتقدات بى‌اساس مشركين انجام گرفته و از اتكاء آنان به انديشه‌هاى خرافى كه ميراث نياكان است انتقاد شده است تا زمينه‌ى قلبى براى ايمان آماده گردد.

در بخشى ديگر از شيوه‌ى استخفاى فرعون و معيارهاى غلط آنان در ارزشيابى ياد شده و به عنوان نمونه از دعوت عيسى ياد شده است.

از جمله مسائل ديگر اين سوره، تصحيح اعتقادات خرافى، جدال توحيدى، آيات قيامت، فرستادن انبياء، به خصوص ابراهيم و موسى و عيسى مى‌باشد.

اين سوره مكّى است. داراى 89 آيه بوده و حدود سال‌هاى 5 و 6 بعثت نازل شده است.

 

44) دخان [دود]

-------------------------------------------------------------

44) دخان [دود]

در آيه‌ى 10 مى‌گويد: «منتظر روزى باش كه آسمان دودى فرا‌گيرنده مردم را فراهم مى‌آورد و عذابى دردناك است.»

بعضى اين دود را از علائم رستاخيز و پيش درآمد قيامت دانسته‌اند، برخى گفته‌اند در قيامت، به عنوان عذاب، دودى كه چشم و گوش منافقان را پر مى‌كند ظاهر خواهد شد.

بعضى هم اين را تحقق يافته مى‌دانند و مى‌گويند در اثر تكذيب و روگردانى مردم از دعوت پيامبر قحط‌سالى و تنگ‌دستى چنان كرد كه مردم وقتى با چشم‌هاى ناتوان به آسمان نگاه مى‌كردند، آن را پر شده از دود مى‌ديدند. در هر صورت سوره‌ى متضمن بيم دادن كسانى است كه در قرآن و دعوت حقّ شك دارند و آنان را نسبت به عذاب دنيا و آخرت هشدار مى‌دهد.

و داستان موسى و سر‌انجام فرعون را نمونه‌اى از عذاب دنيوى و كيفرهاى گوناگون جهنم را نمونه‌اى از عذاب دنيوى و كيفرهاى گوناگون جهنم را نمونه‌اى از عذاب آخرت بيان مى‌كند و پاداش متقين را هم بيان مى‌كند.

اين سوره 59 آيه دارد و در سال 4 بعثت در مكّه نازل گرديده است. توصيه شده كه اين سوره در نمازهاى واجب و مستحب خوانده شود.

 

45) جاثيه [به زانو افتاده]

-------------------------------------------------------------

45) جاثيه [به زانو افتاده]

اين‌كه در قيامت، هر امتى به زانو در مى‌آيد و براى رسيدگى به حساب‌شان حاضر مى‌شوند در آيه‌ى 28 ذكر شده است. مظهرى است از سلطه‌ى كامله‌ى خداوند در قيامت.

سوره با بيان مطالب توحيدى و شريعت پيامبر و لزوم توجه به آيات و نشانه‌هاى الهى شروع شده و با بيان تهديد‌آميز نسبت به مستكبران اعراض‌گر از آيات خدا و هوا‌پرست و گمراه ادامه مى‌يابد و با بيان ثبت اعمال و بازبينى آن در قيامت و كيفرهاى اخروى پايان مى‌گيرد.

از نام‌هاى ديگر سوره، «شريعت‌» و «دهر» است.

از سوره‌هاى مكّى است و مشتمل بر 37 آيه بوده و در سال 8 بعثت نازل شده است.

 

46) احقاف [نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن]

-------------------------------------------------------------

46) احقاف [نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن]

در آيه‌ى 21 مى‌خوانيم: «حضرت هود، قوم خودش (عاد) را در سرزمين احقاف، از عذاب خدا بيم داد.» احقاف در قسمت جنوبى عربستان بوده و الآن آثارى از آن باقى نمانده است.

هلاكت قوم هود و اقوامى ديگر در پيرامون مكّه و نيز ايمان آوردن گروهى از جن، همچنين مطالبى درباره‌ى معاد، توحيد و نبوت، از مسائل ديگر اين سوره است و در پيام پايانى سوره، فرمان صبر و بردبارى به پيامبر مى‌دهد اين سوره با 35 آيه در مكّه نازل شده است.

 

47) محمد (ص) [نام پيامبر بزرگ اسلام]

-------------------------------------------------------------

47) محمد (ص) [نام پيامبر بزرگ اسلام]

نام «محمّد» (ص) در دومين آيه اين سوره آمده است.

سوره، توصيفى است از كافران و روش‌ها و عملكردهاى آنان و نيز توصيفى است از مؤمنان و اعمال نيك و صفات پاك‌شان. از نعمت‌هاى نازله بر مؤمنين و عقوبت‌هاى وارده بر كافران سخن مى‌گويد. مقايسه‌اى است ميان اين دو جناح حق و باطل در دنيا و آخرت و بيانگر اين است كه مقابله و مخالفت آگاهانه‌ى كفار با پيامبر و دين خدا فقط به زيان خودشان خواهد بود.

نام ديگر اين سوره «قتال‌» است. چرا كه عنصر بارز جنگ با كفار و فرمان موضع‌گيرى قاطع در برابرشان از پيشانى اين سوره‌ى انقلابى آشكار است، همچنان‌كه از لحن آيات هم پيدا است اين سوره در مدينه و در دوره‌ى قدرت و آمادگى رزمى مسلمين نازل شده است و 38 آيه دارد.

 

48) فتح [پيروزى]

-------------------------------------------------------------

48) فتح [پيروزى]

در آيه‌ى اول از پيروزى بزرگى كه به يارى خدا نصيب پيامبر شد، ياد شده است. فتحى كه در «صلح حديبيه‌» فراهم آمد. پيامبر همراه 1400 نفر به جنگ مشركين بيرون آمد. اميدى به بازگشت پيروزمندانه و به سلامت نبود ولى سرانجام با قراردادن آتش بس 10 ساله، بدون درگيرى به مدينه بازگشتند.

همين قرارداد، پيروزى‌هاى بزرگ ديگرى به دنبال داشت، مانند فتح خيبر در سال هفتم هجرى و فتح مكّه به همراه 12 هزار سرباز مسلمان در سال 8 هجرى و مسلمان شدن تعداد زيادى از مشركين در اين فاصله. (به فتح مكّه در آيه‌ى 27 اين سوره اشاره شده است) اينها است آن «فتح مبين‌» كه سوره به آن نام، مشهور گشته است. سوره بيشتر مربوط است به امور داخلى مسلمين در ارتباط با بيعت مردم و سخنان عافيت‌طلبان و جوسازان و همچنين اشاره به خلق و خوى جاهلى مردم در گذشته و راه مبنى بر تقوا كه پيامبر آورده در آخرين آيه ضمن بيان رسالت محمد، به خصوصيات اصحابش اشاره مى‌كند از جمله به: {اشداء على الكفار رحماء بينهم‌} ياران پيامبر (ص) نسبت به كفار شديد و سخت‌گيرند امّا نسبت به يكديگر مهربان مى‌باشند.

اين سوره در سال 6 هجرى در مدينه پس از قرار داد صلح حديبيه نازل شده و داراى 29 آيه مى‌باشد.

 

49) حجرات [حجره‌ها و اطاق‌ها]

-------------------------------------------------------------

49) حجرات [حجره‌ها و اطاق‌ها]

در آيه‌ى 4 نكوهشى از آن دسته بى‌خردانى شده كه بدون رعايت نكات اخلاقى از بيرون و پشت پنجره با فرياد، پيامبر را صدا مى‌كردند.

اين سوره مشتمل است بر نكاتى از ادب و اخلاق مسلمان در رابطه با خدا و پيامبر و جلو نيفتادن از آنها و سفارش به اصلاح بين مسلمانان و هم‌نوعان و برخى نظامات اجتماعى و كلاً سوره‌اى است اخلاقى، كه از تمسخر و استهزاء، سوء ظن، تجسس و غيبت نهى مى‌كند و از همه‌ى مردم، كسى را برتر مى‌داند كه با تقوا است {ان اكرمكم عند اللّه اتقاكم‌} (آيه‌ى 13)

اين سوره كه 18 آيه دارد، مدنى است و در سال 7 هجرى نازل شده است.

 

50) ق [از حروف رمز اوائل سوره‌ها]

-------------------------------------------------------------

50) ق [از حروف رمز اوائل سوره‌ها]

بستر كلى اين سوره، معاد و احوالات مردم در قيامت است و در كنار اين مسأله، از خلقت انسان تا مرگش و پس از مرگ و بعضى از پديده‌هاى آفرينش و نعمت‌هاى خدا سخن به ميان آمده است و يادى از بعضى اقوام تكذيب‌كننده كه گرفتار عذاب خدا شدند.

45 آيه دارد و در سال پنجم بعثت در مكّه نازل شده است و دعوت سوره به تحمل و استقامت و صبر در برابر حرف‌هاى مشركين است.

 

51) ذاريات [پراكنده كنندگان]

-------------------------------------------------------------

51) ذاريات [پراكنده كنندگان]

سوگند به فرشتگان داراى اين صفت يا بادهائى كه گرد و خاك را يا ابرها را مى‌پراكنند در نخستين آيه آمده است. اشاره‌اى است به تدبير عمومى خدا در جهان از طريق فرشتگان يا بادها.

سوره، بيان كننده‌ى معاد و نقش تربيتى و سازندگى آن در عمل دنيائى انسان و صفات متقين و داستان‌هائى از ابراهيم و موسى و قوم عاد و ثمود و قوم نوح است و بيان زوجيت عمومى در جهان خلقت و بيان فلسفه‌ى آفرينش جن و انس كه «عبادت‌» است (آيه‌ى 56) و در پايان هشدارى به ستمگران و كافران.

چهل و هفتمين سوره‌اى است كه در سال 7 بعثت در مكّه نازل شده است و 60 آيه دارد.

 

52) طور [نام يك كوه]

-------------------------------------------------------------

52) طور [نام يك كوه]

در اولين آيه به كوه مقدّس طور در سينا كه محل مناجات موسى (ع) با خداوند بوده، سوگند ياد شده است.

سوره، يادآور قيامت و بهشت و جهنم و بيانگر نعمت‌هاى بى‌پايان بهشتيان و عذاب‌هاى گوناگون مكذبين و كفار در دوزخ است و نيز احتياج و مجادله‌اى با مشركين و ترديدشان در ايمان آوردن و نقد تفكر الحادى و مشركانه و در پايان باز هم دعوت به صبر.

اين سوره با 49 آيه در سال 4 بعثت در مكّه نازل گرديد. در احاديث، زياد خواندن آن سبب خلاصى از زندان بيان شده است.

 

53) نجم [ستاره]

-------------------------------------------------------------

53) نجم [ستاره]

در آغاز سوره، به ستاره‌ى آن هنگام كه فرود آمده و غروب كند سوگند ياد شده است.

هدف كلى سوره تأكيد بر سه ركن «ربوبيت‌» «نبوت‌» و «معاد» است و اعلام وحى، توبيخ مشركين از اعراض، مردم شناسى، توحيد و تنذير، از موضوعات ديگر اين سوره است. كلاً سوره تشويق به پذيرش دعوت است و انتقاد از روى‌گردانى از قرآن و پيامبر.

برخى هم مراد از «نجم‌» را ستاره‌ى فروزان قرآن دانسته‌اند كه براى بشر فرود آمده است. اين سوره با 62 آيه، مكّى است.

 

54) قمر [ماه]

-------------------------------------------------------------

54) قمر [ماه]

آيه‌ى اول، به «شق القمر» و دو پاره شدن ماه، بنا به درخواست مشركين از پيامبر اسلام به عنوان معجزه و نشانه‌اى از قدرت خدا اشاره كرده است.

اين سوره به طور كلى به انذار و بيم دادن مكذبين بهانه‌جو پرداخته است و از هلاكت امّت‌هاى تكذيب‌كننده‌ى گذشته همچون قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و آل فرعون، شاهد آورده است و در پايان از عاقبت جهنمى مجرمين و فرجام خوش متقين ياد مى‌كند.

با 55 آيه در سال 4 بعثت نازل شده و از سوره‌هاى مكّى است.

 

55) رحمن [بخشنده]

-------------------------------------------------------------

55) رحمن [بخشنده]

نام خداوند است كه به عنوان آموزگار قرآن و آفريدگار بشر و آموزنده‌ى بيان، ذكر شده است. (آيه‌ى اول)

سوره‌ى رحمان در خطابى به جن و انس از آفرينش جهان و از نعمت‌هاى فراوان و گوناگون خدا در دنيا و بهشت و نيز از عقوبت‌هاى اهل دوزخ سخن گفته است و با تكرار 31 بار آيه‌ى {فباى آلاء ربكما تكذبان‌} در اين سوره‌ى نسبتاً كوچك مى‌پرسد كه به كدام يك از نعمت‌هاى پروردگارت تكذيب مى‌كنيد؟!

و اين سوره در زبان ائمه به «عروس قرآن‌» معروف بوده است.

78 آيه دارد. اين سوره را بعضى مكّى و بعضى مدنى دانسته‌اند.

 

56) واقعه [پيش آمد، حادثه]

-------------------------------------------------------------

56) واقعه [پيش آمد، حادثه]

يكى از نام‌هاى رستاخيز و قيامت است، حادثه‌اى كه بى‌شك واقع خواهد شد و در آغاز سوره از وقوع آن و مشخصات و آثارش خبر مى‌دهد و تا پايان سوره از حالات اهل بهشت و جهنم در آخرت ياد مى‌كند.

در بخشى از سوره هم به اهميّت «قرآن كريم‌» كه فرود آمده از نزد خداوند است اشاره مى‌كند. در اين سوره مردم به سه دسته تقسيم شده‌اند: اصحاب يمين، اصحاب شمال و سابقون.

96 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكّه فرود آمده است. به خواندن اين سوره بسيار دستور داده شده است.

 

57) حديد [آهن]

-------------------------------------------------------------

57) حديد [آهن]

در آيه‌ى 25 از آهن به عنوان مظهر قدرت و منفعت، در كنار نازل كردن كتاب و ميزان (سمبل مكتب و عدالت اجتماعى) ياد مى‌كند. حديد، به اسلحه، به امام، به حضرت قائم (ع) هم تأويل شده است. (مرآة الانوار، ص 124)

هدف اصلى سوره، تشويق به انفاق در راه خدا است كه از ايمان و تقوا سرچشمه مى‌گيرد. اخلاص و زهد و موعظه و معارفى از مبدأ و معاد از مطالب ديگر اين سوره است. در حديثى آمده كه: چون خداوند مى‌دانست كه در آخرالزمان افرادى عميق و ژرف‌انديش پديد خواهند آمد سوره‌ى قل هو الله احد و آياتى از اين سوره را (از اول تا آيه‌ى 6) نازل كرد. (الميزان، ج 19، ص 168)

اين سوره مدنى است. با 28 آيه در سال پنجم هجرى نازل شده است.

 

58) مجادله [گفتگو و جدل]

-------------------------------------------------------------

58) مجادله [گفتگو و جدل]

در آيه‌ى اول، سخن از مجادله و گفتگوئى است كه ميان پيامبر با زنى كه شوهرش او را «ظهار» كرده بود واقع شده است. ظهار، نوعى تحريم زن بود كه در جاهليت، رواج داشت.

در اين سوره، صفاتى از مؤمنان در رفتارهاى‌شان و همچنين صفات مخالفان اسلام بيان شده است و از نجوا و در گوشى صحبت كردن نكوهش شده و وعده‌ى عذاب براى كسانى بيان شده كه با دشمنان خدا طرح دوستى مى‌ريزند و عنوان «حزب‌الشيطان‌» به آنها مى‌دهد و در پايان هم مشخصات «حزب الله‌» مطرح است.

اين سوره كه داراى 22 آيه است در سال 9 هجرى در مدينه نازل شده است.

 

59) حشر [بيرون آمدن، بر انگيخته شدن]

-------------------------------------------------------------

59) حشر [بيرون آمدن، بر انگيخته شدن]

در آيه‌ى 2 بيان مى‌كند كه خداوند، براى اولين بار، كسانى را از اهل كتاب (يهود و نصارى) كه كفر ورزيدند،(از قلعه‌هايشان) بيرون مى‌آورد.

يهودى‌ها مى‌پنداشتند كه با داشتن حصارها و قلعه‌ها هرگز مغلوب نخواهند شد ولى به دست پيامبر و مؤمنين شكست‌خوردند و از پايگاه‌ها و قلعه‌هايشان بيرون رانده شدند و اين در سايه‌ى پيمان شكنى يهود بنى نضير بود كه منافقانه نقش ستون پنجم را در داخل مدينه بازى مى‌كردند. به همين جهت‌سوره به نام «بنى نضير» هم گفته شده است.

اين سوره مدنى است و در سال 4 هجرى نازل شده است و 24 آيه دارد.

 

60) ممتحنه [زن امتحان شده]

-------------------------------------------------------------

60) ممتحنه [زن امتحان شده]

در آيه‌ى 10 مى‌خوانيم: «زنان مؤمنى را كه به سوى شما هجرت كرده‌اند بيازمائيد. اگر واقعاً ايمان آورده بودند، آنان را دوباره پيش مشركين بر نگردانيد. زيرا بر آنان حرام مى‌باشند...».

در اين سوره، مرز دوستى‌ها و دشمنى‌ها و سياست‌خارجى مؤمنين در رابطه با دشمن، برخى از مسائل تربيتى و همچنين يادى از قيامت، بيان شده است.

احكام هجرت و بيعت و ايمان زنان مسلمان از مسائل ديگر اين سوره مى‌باشد. اين سوره كه با 13 آيه در سال 10 هجرى در مدينه نازل شده دو نام ديگر هم دارد كه عبارت‌اند از: «امتحان‌»، «مراة‌» (زن) آيات 1 تا 9 به مناسبت جاسوسى شخصى به نفع مشركين و دادن گزارش نظامى از تصميم مسلمين به جنگ با مشركين نازل شده و به همين جهت آيات از داشتن رابطه‌ى دوستانه با مشركين نهى كرده است.

 

61) صف [رديف و صف]

-------------------------------------------------------------

61) صف [رديف و صف]

خداوند پيكار‌گرانى را كه در راه او همچون صفى فولادين و بنيانى استوار مى‌جنگند دوست مى‌دارد. اين مطلب در آيه‌ى 4 از اين سوره بيان شده است.

اين سوره، تشويق و تحريك مسلمين به مبارزه با دشمن و معرفى اسلام به عنوان فروغى الهى و فروزان مى‌باشد و نويد غلبه و حاكميت اين آئين را بر اديان ديگر مى‌دهد.

نام ديگر اين سوره، «حواريين‌» است. به مناسبت اين‌كه در آخرين آيه‌اش دعوت عيساى مسيح از «حواريين‌» براى نصرت دين خدا بيان شده است.

كلاً محور آيات اين سوره بر دو موضوع «عقيده‌» و «جهاد» است. اين سوره كه 14 آيه دارد در سال دوم هجرت در مدينه نازل شده است.

 

62) جمعه

-------------------------------------------------------------

62) جمعه

جمعه روز بزرگ و عيد هفتگى اسلامى است. روز «جمع‌» شدن مردم در مساجد و مجالس دينى است، روز برپائى نماز پر‌شكوه جمعه (اين عبادت سياسى - اجتماعى) و اقامه‌ى اين شعار است.

در اين سوره، پس از توصيف خدا و بيان فلسفه‌ى بعثت و رسالت و اشاره به قوم يهود در رابطه با دين، دعوت به «نماز جمعه‌» مى‌كند. (آيه‌ى 9)

در ركعت اول نماز جمعه اين سوره خوانده مى‌شود و جمعه و نماز جمعه در فرهنگ اسلام، نقش به سزائى در تربيت و تهذيب و تعليم و تحكيم پايه‌هاى جامعه اسلامى دارد.

سوره‌ى جمعه 11 آيه دارد و در سال 2 هجرى در مدينه نازل شده است.

 

63) منافقون [دو چهره‌ها]

-------------------------------------------------------------

63) منافقون [دو چهره‌ها]

در اين سوره، به تشريح اخلاق و شيوه‌هاى منافقين و خصوصيت‌هاى روانى آنان، همچنين توطئه‌ها و دروغ‌پردازى‌هاى‌شان پرداخته و مسلمانان را از آنها به عنوان «دشمنانى سر سخت‌» بر حذر داشته است.

اين سوره هم در نماز جمعه خوانده مى‌شود تا در اثر يادآورى نقش منافقانه‌ى دشمنان، مسلمين هميشه آگاهى خود را حفظ كنند. سوره درباره‌ى عبد‌الله بن ابى (از سران منافقين) نازل شده است.

11 آيه دارد و در سال 3 هجرى در مدينه نازل شده است و بعضى گفته‌اند كه اين سوره در يكى از شب‌هاى جنگ تبوك فرود آمده است.

 

64) تغابن [گول‌خوردگى و حسرت و خسران]

-------------------------------------------------------------

64) تغابن [گول‌خوردگى و حسرت و خسران]

«روز تغابن‌» يكى از نام‌هاى روز قيامت است كه در آيه‌ى 9 آمده است. چرا كه در قيامت، انسان‌ها از اين‌كه براى حيات ابدى آن جهان، چندان كارى نكرده و عمل صالحى ذخيره نكرده‌اند و يا گناه و معصيت و فساد به همراه آورده‌اند، احساس ضرر و خسران مى‌كنند و حسرت و افسوس مى‌خورند.

در آيه‌ى 9 از رستاخيز با اين نام ياد مى‌كند و كلاً در اين سوره، تشويق فراوانى به انفاق مى‌كند تا انسان مفتون «اموال و اولاد» نگردد و در قيامت، مغبون و زيان‌كار به حساب نيايد.

با 18 آيه از سوره‌هاى مدنى قرآن محسوب مى‌گردد.

 

65) طلاق [رها ساختن و طلاق دادن زن]

-------------------------------------------------------------

65) طلاق [رها ساختن و طلاق دادن زن]

در اين سوره، احكام و مسائلى كلى در مورد طلاق و عده‌ى زنان مطلقه و مسائل و احكام خانواده و... بيان مى‌شود.

به همين جهت، اين سوره نام ديگرى هم دارد و آن نساء (زنان) است. در كنار مسائل فوق، موعظه‌ها و اندرزهائى و بشارت‌هائى هم داده شده است و يادى از هلاكت اقوامى به جهت‌سر‌پيچى از فرمان خداوند.

اين سوره در حدود سال‌هاى 7 - 9 هجرت در مدينه نازل شده و 12 آيه دارد.

 

66) تحريم [حرام و ممنوع ساختن]

-------------------------------------------------------------

66) تحريم [حرام و ممنوع ساختن]

در آيه‌ى اول سوره، خداوند از پيامبرش گله و شِكوه مى‌كند كه چرا براى جلب رضايت بعضى از همسرانش، آنچه را كه خدا بر او حلال كرده بر خود حرام مى‌كند.

اين خطاب آميخته به عتاب و سرزنش در واقع سرزنش بعضى از آن زنان پيغمبر است كه با رفتارشان باعث چنين عكس‌العملى از سوى پيامبر شدند. نقل شده كه موضوع، مربوط به روابط خانوادگى بوده است.

بعد از ادامه‌ى مطلب در چند آيه بعدى، با ذكرى از قيامت و عذاب دوزخ و دعوت به توبه، فرمان جهاد با كفار و منافقين و سخت‌گيرى با آنان مى‌دهد و در پايان به عنوان نمونه‌اى از همسران ناشايسته از زن نوح و لوط ياد كرده و زن فرعون و حضرت مريم را به عنوان الگوهاى تعهد و ايمان و عمل و عفت معرفى مى‌كند.

سوره‌ى تحريم مدنى است و در سال 10 هجرى نازل شده و 12 آيه دارد.

 

67) ملك [فرمانروائى]

-------------------------------------------------------------

67) ملك [فرمانروائى]

فرمانروائى و حكومت در دست خداى توانا است. با اين فراز، سوره شروع مى‌شود. از خداوند و خلقت زمين و آسمان و حيوانات، سخن مى‌گويد و از روز قيامت و پاداش و كيفر و نعمت و نقمت‌خدا ياد مى‌كند. هدف كلى سوره، بيان ربوبيت و تدبير عام خداوند نسبت به عالم است.

اين سوره، بعد از سوره‌ى طور در سال 7 بعثت در مكّه نازل شده است و 30 آيه دارد. به خواندن اين سوره، زياد سفارش شده است به سوره‌ى «تبارك‌» هم معروف است.

 

68) قلم

-------------------------------------------------------------

68) قلم

در آيه‌هاى اول سوره، خدا به «قلم‌» و «آنچه مى‌نويسند» سوگند ياد كرده است.

سوگند به قلم و نوشته، از دين پيامبرى كه «امى‌» و درس ناخوانده است و در ميان قوم خود از سوى مخالفين به جنون و ديوانگى متهم شده، اعجاز ديگرى از آيات قرآنى است.

بعد از سوره‌ى «علق‌» نازل شده و بعضى گفته‌اند كه دومين سوره‌ى نازله است.

اين سوره، ضمن دفع اتهام جنون از پيامبر و تأكيد روى رسالت او، فرمان اعراض از آنان را مى‌دهد. بعد از مقدارى بيان آخرت و بهشت و كيفرها، فرمان صبر و استقامت مى‌دهد. آيه‌ى معروف {و ان يكاد ...} كه براى دفع نظرهاى بد است در آخر اين سوره مى‌باشد.

52 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكّه نازل شده است.

 

69) حاقه [آنچه سزاوار و مسلم و حق است]

-------------------------------------------------------------

69) حاقه [آنچه سزاوار و مسلم و حق است]

«حاقه‌» يكى از نام‌هاى قيامت است. قاطع و كوبنده و حتمى و بى‌كم‌ترين ترديد و اساساً خود قيامت، حق است و بدون معاد، زندگى و آفرينش و حيات، پوچ و لغو خواهد بود.

اين كلمه در سه آيه‌ى اول سوره تكرار شده و سپس به توصيف قيامت و امّت‌هاى گذشته و باز هم قيامت و وحى نبوى پرداخته است.

در روايات آمده كه اين سوره درباره‌ى على (ع) نازل شده. او هم حقى بود كه تكذيب‌كنندگان و مخالفينى داشت.

اين سوره‌ى آهنگين و پر طنين با 52 آيه در سال‌هاى 3 يا 4 بعثت در مكّه نازل شده است.

 

70) معارج [نردبان‌ها، رتبه‌هاى بالا برنده]

-------------------------------------------------------------

70) معارج [نردبان‌ها، رتبه‌هاى بالا برنده]

در آيه‌ى 3 و 4، از خدا با نام «صاحب معارج‌» ياد شده است كه فرشتگان و روح به سوى او بالا مى‌روند. آرى خداوند، براى معراج و تعالى وجودى انسان‌ها برنامه‌هاى تربيتى فراوانى (در تكوين و تشريع) قرار داده است.

محور اصلى سوره، روى قيامت و معاد است و اين اصل اعتقادى دگرگون‌ساز و تربيت‌كننده به عنوان عاملى جهت كنترل و تقوا معرفى شده است.

44 آيه دارد و در اوائل بعثت در مكّه نازل شده است.

 

71) نوح [از پيامبران بزرگ]

-------------------------------------------------------------

71) نوح [از پيامبران بزرگ]

داستان نوح با قومش به عنوان تجربه‌اى از تجارب دعوت الهى در روى زمين و موضع‌گيرى‌هاى مخالفان و درگيرى حق و باطل در اين سوره بيان شده است. استقامت نوح در راه دعوت، الهام‌بخش صبر است و هلاكت قوم نوح، هشدارى براى مكذبين.

اين سوره، بعد از سوره‌ى نحل در مكّه و در سال 4 بعثت نازل شده است داراى 28 آيه مى‌باشد.

 

72) جن [موجودى نامرئى با ويژگى‌هائى عجيب]

-------------------------------------------------------------

72) جن [موجودى نامرئى با ويژگى‌هائى عجيب]

خداوند، انواع گوناگون آفريده و بنده دارد. يكى هم جن است. در اين سوره، درباره‌ى گروهى از آنان و عكس‌العمل‌شان در برابر شنيدن آيات قرآن و دعوت محمّد و دسته‌هاى مؤمن و كافر و مسلم و قاسط از آنان صحبت‌شده است و مبين توحيد ربوبى است.

اين سوره، به روى انسان درى از «آن جهان‌» مى‌گشايد و او را به قلمرو بى‌كرانه آفرينش خدا مى‌كشد. تا بدانند كه جز خودشان، ديگرانى هم هستند كه خد‌اشناس و عاقل و مطيع سنّت‌هاى الهى‌اند.

اين سوره حدوداً در سال 6 بعثت نازل شده است. آن هنگام كه پيامبر براى دعوت قبيله‌ى ثقيف به «طائف‌» رفته بود و آنها ضمن رد دعوت، پيامبر را آزار دادند و در بازگشت، خدا اين آيات را فرستاد.

و برخى هم گفته‌اند كه پس از وفات خديجه و ابوطالب و يكى دو سال به هجرت مانده، نازل شده است.

سوره‌ى جن 28 آيه دارد و مكّى است.

 

73) مزمل [گليم به خود پيچيده]

-------------------------------------------------------------

73) مزمل [گليم به خود پيچيده]

آيه‌ى اول را كه مى‌خوانيم، با اين تعبير به پيامبر خطاب شده، آن هنگام كه در اول بعثت، مشركان در «دار الندوة‌» دعوتش را نپذيرفتند و در فكر توطئه بر ضد او بودند. پيامبر غمگين و آزرده به خانه رفت و خوابيد.

اما سروش خدائى اين‌گونه نوازشش داد و او را به «برخاستن‌» و عبادت شبانه و كمك‌گيرى از نيايش و تلاوت قرآن و مقاومت در برابر حرف‌ها و مخالفت‌هاى‌شان دعوت كرد و از آن حضرت، در برابر برخوردهاى سرد و بى‌مهرى‌هاى اهل مكّه حمايت نمود در آيه‌ى آخر، دستورى مبنى بر نيايش شبانه و تلاوت قرآن به پيامبر مى‌دهد.

اين سوره با 20 آيه در مكّه نازل شده است. (اوائل بعثت)

 

74) مدثر [جامه به خود پيچيده]

-------------------------------------------------------------

74) مدثر [جامه به خود پيچيده]

وقتى كه در غار حرا با نزول آيه‌ى {اقرء ...} محمّد (ص) به رسالت مبعوث شد، به خانه آمد و از شعله‌هاى «وحى‌» مشتعل بود. جامعه به خود پيچيده و خوابيد. اين سوره نازل شده و او را به «قيام‌» و «انذار» و «تكبير» فرا خواند. (آيات اول سوره)

جزو اولين سوره‌ها است (به قول برخى: دومين سوره و بعد از «مزمل‌» يا «اقرء...») و از رسالت و قيامت و مشركين و فرشتگان و تنذير سخن مى‌گويد و از عواملى همچون ترك نماز و اطعام مساكين و نيز از فرو رفتن در بطالت‌ها و تكذيب قيامت كه سبب جهنمى شدن است‌ياد مى‌كند. 56 آيه دارد و مكّى است.

 

75) قيامت [برخاستن]

-------------------------------------------------------------

75) قيامت [برخاستن]

قيامت، نام رستاخيز عمومى و معاد است. روزى كه همه از گورها برمى‌خيزند و به سوى محشر و سرنوشت ابدى خويش در بهشت‌يا دوزخ رهسپار مى‌شوند. در اولين آيه به قيامت‌سوگند ياد شده است و به بشر، آن روز را يادآورى مى‌كند.

در آيات بعد، علائم به روز آن رستاخيز و نيز حالات بشر هنگام جان دادن ذكر شده و با طرح موضوع عبث نبودن خلقت، استدلال بر فلسفه‌ى معاد شده است. 40 آيه دارد و در مكّه در سال 3 بعثت نازل شده است.

 

76) دهر [روزگار، دوران]

-------------------------------------------------------------

76) دهر [روزگار، دوران]

در آيه‌ى اول اشاره به «روزگارى‌» مى‌كند كه بر «انسان‌» گذشته و او چيزى نبود كه ياد شود. از آن پس اشاره به خلقت انسان و قرار گرفتن او بر سر دو راهى «شكر» و «كفران‌» مى‌نمايد.

از آن‌جا كه محور اين سوره، انسان است و عملش و اخلاصش و ايثارش و عاقبت كارش در قيامت و نعمت‌هاى خوب براى نيكان، نام ديگر اين سوره «انسان‌» است.

اين سوره به نام «هل اتى‌» هم مشهور است. چون كه با اين كلمه آغاز شده است.

اين سوره در مدينه نازل شده و بنا به روايات در ستايش از على و فاطمه (ع) است كه به خاطر نذرشان، سه روز روزه گرفتند و هنگام افطار، غذاى ساده‌ى خويش را به مسكين و يتيم و اسير، ايثار كردند (آيه‌ى 8) و خود با آب افطار نمودند. در آيات بعد، از نعمت‌هاى خداوند براى اهل بهشت و پاداش نيكى‌ها در آخرت ياد شده و فرمان صبر و مقاومت داده است.

داراى 31 آيه است و بعد از «الرحمن‌» نازل شده است.

 

77) مرسلات [فرستاده شده‌ها]

-------------------------------------------------------------

77) مرسلات [فرستاده شده‌ها]

منظور از مرسلات (كه در نخستين آيه خداوند به آنها قسم ياد كرده است) يا فرشتگانى است كه پياپى براى فرود آوردن وحى الهى به پيامبران فرستاده مى‌شوند، يا تند بادهائى است كه فرستاده مى‌شوند. علائمى از به روز قيامت و توصيفى از محشر بيان شده است.

تأكيد اصلى اين سوره روى قيامت است و مكرراً تكذيب‌كنندگان بيم داده مى‌شوند آيه‌ى {ويل يومئذ للمكذبين} در اين سوره 10 بار تكرار شده است و صحنه‌هائى از دنيا و آخرت و حقائق هستى در آن بيان شده است.

در سال دوم بعثت در مكّه در غارى در «منا» نازل شده است (بعد از سوره‌ى همزه) و 50 آيه دارد.

 

78) نبا [خبر]

-------------------------------------------------------------

78) نبا [خبر]

خبر مهم و بزرگ قيامت كه مردم درباره‌اش از يكديگر «سؤال‌» مى‌كنند، در آيات اول سوره بيان شده است. در بعضى روايات، اين نبا به على (ع) تأويل شده است. (الميزان، ج 20، ص 261)

نام ديگر سوره، «عم‌» است‌يعنى «از چه؟» زيرا سوره با اين كلمه آغاز مى‌شود و نام سومش، «تساؤل‌» مى‌باشد، يعنى «از هم پرسيدن‌». به نام «معصرات‌» هم ذكر شده است (كه در آيه‌ى 14 آمده)

محور اساسى اين سوره، ضرورت و حتميت قيامت و استدلال بر آن و توصيف آن مى‌باشد. چون خبر از نظامى متقن و استوار مى‌دهد به عنوان نمونه‌اى از آن، برخى از نظام‌هاى طبيعت در مورد شب و روز و كوه و گياه و زمين و... را بيان مى‌كند و آن روز حق را كه تخلف‌ناپذير است و مايه‌ى حسرت و ندامت كافران به يادها مى‌آورد.

بعد از سوره‌ى معارج در سال دوم بعثت در مكّه نازل شده و داراى 40 آيه مى‌باشد.

 

79) نازعات [آنها كه از روى قوت مى‌كشند]

-------------------------------------------------------------

79) نازعات [آنها كه از روى قوت مى‌كشند]

خداوند در نخستين آيه به نازعات قسم خورده است. نازعات، فرشتگانى هستند كه جان مردم را مى‌گيرند يا روح كافران را به شدت قبض مى‌كنند يا ستاره‌هايى هستند كه از افقى غايب شده و در افق ديگر پيدا مى‌شوند.

در هر صورت خداوند به فرشتگان به عنوان واسطه‌هايى در تدبير امور جهان سوگند ياد كرده و اهميّت نقش آنها را بازگو مى‌كند. بخشى از نبوت موسى و دعوت او از فرعون طغيان‌گر به سوى تزكيه و هدايت نقل شده. (آيه‌ى 15 به بعد)

و در ادامه، اين سوره هم بر اساس آخرت و قيامت و اثبات آن و حالت مردم در بهشت و دوزخ مى‌باشد و در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و 46 آيه دارد. نزول اين سوره بعد از سوره‌ى «نباء» است.

 

80) عبس [چهره در هم كشيد]

-------------------------------------------------------------

80) عبس [چهره در هم كشيد]

سوره، عتاب و ملامت است از اين‌كه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين مؤمن مقدم بدارند.

در حضور پيامبر جمعى از بزرگان قريش در مكّه جمع بودند كه نابينائى به نام «ابن ام مكتوم‌» وارد شد. با ورود او يك نفر به جهت ناراحتى از ورودش، چهره در هم كشيد و عبوس شد (آن يك نفر يا پيامبر بود يا مردى از بنى اميه: بنا به اختلاف روايات) خداوند از اين نحوه برخورد، انتقاد كرده و متذكر برخى نكات اخلاقى و تربيتى مى‌شود.

سوره با يادى از مراحل خلقت انسان و نعمت‌هاى خدا و حيات در زمين و سپس قيامت و چهره‌هاى خندان و اندوهگين در آخرت ادامه و پايان مى‌يابد نام ديگرش سوره‌ى «اعمى‌» (نابينا) است.

بعد از سوره‌ى نجم در سال دوم بعثت و در مكّه نازل شده و داراى 42 آيه مى‌باشد.

 

81) تكوير [در هم پيچيده شدن]

-------------------------------------------------------------

81) تكوير [در هم پيچيده شدن]

در هم پيچيده شدن خورشيد و تمام شدن نور آن به منزله پايان نظام اين جهان و از علائم قيامت است كه در آيه‌ى اول به آن اشاره شده است. سپس درباره‌ى انكشاف اعمال انسان در آن روز مطلبى دارد.

سوره‌ى تكوير (يا: كورت) بيشتر در مورد معاد است و در قسمتى هم حمايت و تأييدى از پيامبر نموده و اتهامات را از او دفع مى‌كند.

بعد از سوره‌ى «تبت‌» در سال اول بعثت در مكّه نازل شده و 29 آيه دارد.

 

82) انفطار [شكافته شدن]

-------------------------------------------------------------

82) انفطار [شكافته شدن]

اين سوره هم در مورد قيامت و سر‌انجام نيكان و بدان در بهشت و دوزخ مى‌باشد و شكافته شدن آسمان به معناى در هم ريختن اين نظام قائم، باز هم پيش درآمدى بر رستاخيز و از جمله شرائط متصل به قيامت است و از ثبت و ضبط دقيق اعمال هر انسان مطالبى دارد كه توسط دو فرشته انجام مى‌گيرد.

اين سوره، با 19 آيه بعد از «نازعات‌» در سال 3 بعثت در مكّه نازل شده است.

 

83) مطففين [كم‌فروشان]

-------------------------------------------------------------

83) مطففين [كم‌فروشان]

در آيه‌ى اول اين سوره، نكوهش و هشدارى به كم‌فروشان آمده است و براى اصلاح اقتصادى در جامعه از زشتى اين كار و بيان عقوبت‌هاى سخت اخروى براى آنان و براى تكذيب‌كنندگان و فاجران سخنانى گفته شده است و ستايشى هم از ابرار و صالحان.

اين، آخرين سوره‌اى است كه در مكّه نازل شده و در واقع در سفر هجرت پيامبر قبل از رسيدن به مدينه نازل گشته است و گوياى كم‌فروشى و اختلال در وزن و كِيلى است كه مردم مدينه گرفتارش بودند و 36 آيه دارد. به نام سوره‌ى «تطفيف‌» هم نقل شده است.

 

84) انشقاق [دو شقه شدن و شكاف برداشتن]

-------------------------------------------------------------

84) انشقاق [دو شقه شدن و شكاف برداشتن]

باز هم از علائم ظهور قيامت در هم ريختن و پاره شدن نظام جهان بالا بيان شده است (آيه‌ى 1) آن‌چنان‌كه در سوره‌هاى تكوير و انفطار بيان شد.

اين سوره هم مانند سوره‌هاى كوچك مكّى، تكيه‌اش روى مبدأ و معاد است و سير انسان را به سوى خدا و سرنوشت ابدى‌اش در آخرت و حساب و كتاب بيان مى‌كند.

بعد از سوره‌ى انفطار در مكّه نازل شده و 25 آيه دارد.

 

85) بروج [برج‌ها]

-------------------------------------------------------------

85) بروج [برج‌ها]

در اولين آيه به آسمانى كه داراى برج‌ها است‌سوگند ياد شده است. برج‌هاى آسمان، جايگاه و خط سير ستارگان در آسمان است. بعضى هم آن را برج‌هاى دوازده‌گانه‌ى فلكى دانسته‌اند و در بعضى احاديث، دوازده برج به دوازده امام تأويل شده است.

در اين سوره هشدار و تهديدى است نسبت به كسانى كه مؤمنين را تنها به جرم مؤمن بودن، آزار مى‌دادند و اين را به عنوان آزمايشى از سختى‌ها و مشكلات در پيش پاى مؤمنان در راه ايمان و اعتقاد مى‌داند.

داستان «اصحاب اخدود» كه در آتش سوختند (به جرم ايمان) و نيز سپاه فرعون و ثمود و نمونه‌اى از مؤمنانى كه در راه ايمان، بر شدائد فرعونى صبر و مقاومت كردند بيان شده است تا امّت محمّد (ص) هم از استقامت آنان درس صبر بياموزند و نويد پيروزى به مسلمين داده شده است.

 

اين سوره را سوره‌ى پيامبران نيز گفته‌اند. بعد از سوره‌ى شمس و در اوائل بعثت در مكّه نازل شده و 22 آيه دارد.

آشنایی با قرآن بخش 2

در آيه‌ى 2 سخن از اين است كه اگر مشركين از راه كج و انحرافى خويش باز گردند و حق را بپذيرند به نفع آنها است.

اين سوره به خصوص در 40 آيه‌ى اول، اعلام جنگ با مشركين و منافقين و اولتيماتوم با آنها است و (آخرين حرف‌ها) را با آنها مى‌زند. و به خاطر همين لحن حاد، بدون «بسم الله الرحمن الرحيم‌» شروع مى‌شود.

از آخرين سوره‌هاى نازل شده در سال هشتم هجرى و به روايتى در سال نهم در مدينه است و از نظر ترسيم خط مشى حكومت اسلامى با قبايل و گروه‌ها و جناح‌هاى مخالف و روش سياسى اسلام در روابط و عمل‌ها اهميّت‌خاصى دارد.

روحيه‌ى شهادت‌طلبى مسلمين و رسيدن به «احدى الحسنيين‌» در آيه‌ى 52 مطرح شده است و در آيه‌ى 107، ماجراى مسجد ضرار و توطئه‌ى منافقين بيان گرديده است.

نام ديگر اين سوره «برائت‌» است. بنا به اعلان برائت و بيزارى نسبت به مشركين پيمان‌شكن و به همين جهت هم در اول سوره، بسم الله... نيست زيرا بسم الله نشان امان و رأفت است و سوره‌ى برائت، بر داشتن امان است و در آن شمشير است. (1)

در اين سوره مفصّلاً درباره‌ى منافقين بحث‌شده است و مشت آنان را در رابطه با مسائل مبارزاتى و اقتصادى باز كرده است و به همين جهت نام ديگرش «فاضحه‌» يعنى رسوا‌كننده است. داراى 129 آيه است.

پاورقى:

(1) از على (ع) به نقل مرحوم طبرسى.

 

10) يونس [نام يكى از پيامبران]

-------------------------------------------------------------

10) يونس [نام يكى از پيامبران]

در اين سوره كه 109 آيه دارد و در مكّه نازل شده، علاوه بر يادى از يونس پيامبر، مسائلى در مورد توحيد و رسالت انبياء و سرگذشت امّت‌هاى گذشته به ميان آمده است. كه قوت قلبى براى مسلمين است و عبرتى است براى مخالفان عنود و سركش. به خصوص سرگذشت هلاكت‌بار فرعون و سپاه او و غرق شدن‌شان.

 

11) هود [نام يكى از پيامبران]

-------------------------------------------------------------

11) هود [نام يكى از پيامبران]

علاوه بر يادى كه از هود - پيامبر قوم عاد - در آيات 50 تا 60 شده است، اين سوره مشتمل بر معارف الهى و احكام و عبادات و آغاز و فرجام خلقت مى‌باشد و از آيه‌ى 25 تا 45 سرگذشت مفصّل نوح پيامبر و همچنين سرگذشت صالح و لوط و شعيب و موسى نقل شده است.

اين سوره 123 آيه دارد و در سال 9 بعثت در مكه نازل شده است. پيامبر فرموده: سوره‌ى هود مرا پير كرد. اين به خاطر آيه‌ى 112 است كه خدا دستور به استقامت مى‌دهد.

 

12) يوسف [نام يكى از پيغمبران]

-------------------------------------------------------------

12) يوسف [نام يكى از پيغمبران]

اين سوره كه 111 آيه دارد و در سال يازدهم بعثت در مكّه، پس از سوره‌ى هود نازل شده سرگذشت عبرت‌آموز يوسف، پسر يعقوب پيامبر را به تفصيل، بيان مى‌كند و در آيات آخر، يادى مجدد از دعوت انبياء و موضع‌گيرى مخالفان و پيروزى و نصرت نهائى خداوند به عمل مى‌آيد تا مؤمنين، به راه خويش دل‌گرم‌تر شوند. در بعضى احاديث آمده كه چون در اين سوره فتنه‌گرى زليخا و غير او آمده به زنان ياد ندهيد و به جاى آن سوره‌ى «نور» يادشان دهيد كه سرشار از مواعظ و احكام حجاب است. (از على (ع)، تفسير البرهان، ج 2، ص 242)

 

13) رعد [غرش آسمان و ابر]

-------------------------------------------------------------

13) رعد [غرش آسمان و ابر]

در آيات 12 و 13 سخنانى درباره‌ى رعد و برق و صاعقه، آمده و از اين پديده‌هاى طبيعى به عنوان مظهرى از قدرت و رحمت‌خداوند ياد شده است. اينها هم در مسير كلى سوره كه از توحيد و خلقت و بعثت و راه و بى‌راهه و... بحث مى‌كند مى‌باشد.

از آيه‌ى 14 به بعد محور سخن، حالت‌پذيرى حق يا انكار آن است و نتايج‌خوب حق‌پذيرى و پاى‌بندى به تعهدات در مقابل خداوند را بيان مى‌كند و اين‌كه پيروزى نهائى از آن طرفداران دين خدا است.

اين سوره كه 43 آيه دارد در اواخر سال 6 هجرى در مدينه بعد از سوره‌ى محمد نازل شده است.

 

14) ابراهيم [نام يكى از انبياء]

-------------------------------------------------------------

14) ابراهيم [نام يكى از انبياء]

در آيات 37 تا 42 اين سوره، از دعوت و دعاى اين بينان‌گذار توحيد، ابراهيم بت‌شكن ياد مى‌كند و در آيات ديگر، مطالبى از رسالت و توحيد و توصيف آخرت بيان شده است. در اين سوره اشاره‌اى هم به سرگذشت اقوام بنى‌اسرائيل و عاد و ثمود دارد و سرنوشت‌شوم تكذيب‌كنندگان را يادآورى مى‌كند. بعد از سوره‌ى نوح، در مكّه، قبل از هجرت نازل شده است، به استثناى بعضى آيات و 52 آيه دارد.

 

15) حجر [نام سرزمين قوم ثمود]

-------------------------------------------------------------

15) حجر [نام سرزمين قوم ثمود]

حجر، نام سرزمينى بين مدينه و شام بود كه قوم ثمود آن‌جا مى‌زيستند و خداوند حضرت «صالح‌» را براى هدايت مردم آن فرستاد. در آيه‌ى 80 خداوند از تكذيب اين قوم نسبت به پيامبران و سرانجام شوم‌شان كه دچار عذاب شدند ياد مى‌كند.

داستان‌هاى تنذيرى و سرگذشت اقوام ديگر در رابطه با نبوت از مطالب ديگر اين سوره است. در چند آيه هم از خلقت اوليه‌ى آدم و دشمنى ابليس با انسان و برنامه‌هاى اغواگرانه‌اش بحث‌شده است.

پنجاه و چهارمين سوره‌اى است كه قبل از هجرت، در سال چهارم بعثت در مكّه نازل شده و 99 آيه دارد.

 

16) نحل [زنبور عسل]

-------------------------------------------------------------

16) نحل [زنبور عسل]

زنبور‌عسل و خانه‌سازى آن در كوه و كوخ و تهيه‌ى عسل از ميوه‌ها و گل‌ها و شفابخش بودن عسل در آيه‌ى 68 و 69 اين سوره بيان شده و الهام خدائى به زنبور در اين تدبيرها و نقشه‌ها ذكر شده است.

نعمت‌هاى فراوان زمينى و آسمانى خدا از قبيل دريا و كشتى، ماهى‌ها، جواهرات دريائى، روشنائى ستارگان، باران و چهارپايان و همچنين از مسأله‌ى وحى، بعثت، قيامت، بطلان عقايد مشركين، كيفر اقوام و... از ديگر موضوعات اين سوره است. به همين جهت نام ديگرش «نعم‌» (نعمت‌ها) است. در اين سوره همچنين به بعضى از عادات و رسوم جاهلى هم اشاره و از آنها مذمت‌شده است.

اين سوره در مكّه بعد از سوره‌ى كهف (و قسمتى هم در مدينه) نازل شده و 128 آيه دارد.

 

17) اسراء [حركت‌شبانه]

-------------------------------------------------------------

17) اسراء [حركت‌شبانه]

آغاز سوره اشاره به حركت و سير شبانه‌ى پيامبر از مكّه تا مسجد‌الاقصى به قدرت الهى شده است. اين حركت، مقدمه‌ى معراج بزرگ پيامبر به آسمان‌ها بود و رمزى از حركت صعودى انسان در مسير تكامل. نام ديگر اين سوره «سبحان‌» است.

سرگذشت بنى‌اسرائيل و ضعف و قوت و پيروزى و شكست آنان، به عنوان مايه‌ى عبرتى براى مسلمانان در اين سوره بيان شده است. به همين علت نام ديگر اين سوره «بنى‌اسرائيل‌» است. در اين سوره چند نكته‌ى اخلاقى (اخلاق خانواده و اجتماع) هم مطرح شده است. بهانه‌گيرى‌هاى مشركين در نپذيرفتن دعوت قرآن در بخش پايانى سوره بيان گشته است.

سوره‌ى اسراء 111 آيه دارد و در مكّه در حدود سال 8 بعثت نازل شده است.

 

18) كهف [غار]

-------------------------------------------------------------

18) كهف [غار]

داستان اصحاب كهف، آن غارنشينان يكتاپرستى كه از نظام شرك‌آلود «دقيانوس‌» به غار پناهنده شدند و پس از 309 سال خواب در آن غار پس از تغيير نظام و زوال دقيانوس به شهر برگشتند. به آيات 9 تا 26 رجوع كنيد. داستان ذولقرنين و مسافرت موسى با خضر از فرازهاى مهم ديگر اين سوره است و در هر سه داستان شگفت اين سوره، قدرت اعجازگر خدائى مشهود است. تباهىِ كار كافران و پاداش بزرگ صالحان در بهشت از مطالب پايانى اين سوره است.

داراى 110 آيه است و در مكّه قبل از هجرت نازل شده است. در حديث است: هر كه آيه‌ى آخر اين سوره را هنگام خواب بخواند در هر ساعتى كه بخواهد بيدار مى‌شود. و در حديثى ديگر آمده: «هر كس هر شب جمعه اين سوره را بخواند مرگش شهادت خواهد بود و در قيامت با شهدا برانگيخته خواهد شد. (تفسير برهان، ج 2، ص 455)

 

19) مريم [مادر حضرت عيسى]

-------------------------------------------------------------

19) مريم [مادر حضرت عيسى]

در اين سوره داستان مريم و ولادت عيسى (ع) و يادى از انبياء ديگر و آياتى مربوط به دين و آخرت و توحيد و شركت بيان شده است. وقتى كه جعفر بن ابيطالب قسمتى از آن را خواند گيرائى و جذبه‌ى اين سوره حتى پادشاه مسيحى حبشه را هم تحت تأثير قرار داد. در پايان سوره، باز هم اشاره‌اى شده به نهايت امر متقين و مجرمين كه بهشت و جهنم است.

در مكّه و قبل از هجرت و بعد از سوره‌ى فاطر نازل شده و داراى 98 آيه مى‌باشد.

 

20) طه [رمزى است‌خطاب به پيامبر اسلام]

-------------------------------------------------------------

20) طه [رمزى است‌خطاب به پيامبر اسلام]

در اين سوره، خطاب به پيامبر اكرم، داستان شگفت موسى و برخوردش را با فرعون و جادوگران و شيوه‌ى انحرافى سامرى را در حركت ارتجاعى او در جامعه به سوى شرك و نجات قوم بنى‌اسرائيل از چنگ نظام فرعونى را بيان كرده تا دل‌گرمى پيامبر و آموزش مسلمين فراهم آيد. در قسمت آخر سوره از فرمان سجده بر آدم و اغواى ابليس و هبوط و خروج آدم از بهشت‌ياد شده است.

از سوره‌هاى مكّى است و 135 آيه دارد و به نام سوره‌ى «حكيم‌» هم ياد شده است و نام ديگرش هم سوره‌ى «كليم‌» است.

 

21) انبياء [پيامبران]

-------------------------------------------------------------

21) انبياء [پيامبران]

در ابتداى سوره اساس دعوت پيامبران، فرجام پيروان و مخالفان، موضع‌گيرى خصمانه‌ى مشركين با آئين توحيدى بيان شده و در خلال سوره، يادى از سرگذشت ابراهيم، لوط، اسحاق، يعقوب، نوح، داود، سليمان، ايوب، اسماعيل، ادريس، يونس، زكريا و يحيى به ميان آمده است.

و نيز از قيامت و معاد كه در كنار توحيد، سر لوحه‌ى دعوت همه‌ى انبياء است در پايان سوره ياد شده است. در واقع، اين سوره با بيان اين معارف اتمام حجتى است براى هر دو گروه موافق و مخالف و هشدار اين‌كه در محكمه‌ى قيامت به حساب‌ها رسيدگى خواهد شد.

شصت‌و‌دومين سوره‌اى است كه در سال 6 بعثت در مكّه فرود آمده و داراى 112 آيه مى‌باشد.

 

22) حج

-------------------------------------------------------------

22) حج

[قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است]

از آيه‌ى 26 تا 37 از ساختن كعبه و فوائد و آثار فريضه‌ى اجتماعى - سياسى - عبادى حج و اعمال اين عبادت، سخن به ميان آمده است و قبل از آن از هيبت و عظمت بر پا شدن قيامت در 10 آيه سخن گفته شده است.

مبدأ و معاد و جدال و جهاد با مشركين از مطالب مهم ديگر اين سوره مى‌باشد و در چند جا هم از قدرت مطلقه‌ى خدا در دنيا و آخرت ياد مى‌شود.

در سال 3 هجرى در مدينه بعد از سوره‌ى نور نازل شده و 78 آيه دارد.

 

23) مؤمنون [ايمان آوردگان]

-------------------------------------------------------------

23) مؤمنون [ايمان آوردگان]

در 11 آيه‌ى اول صفات و ويژگى‌هاى مؤمنين را از قبيل: خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، حفظ عفت، امانت‌دارى، بيان مى‌كند و سپس به خلقت انسان و نعمت‌هاى خدا و دعوت انبياء و معاد مى‌پردازد. عكس‌العمل اقوام در برابر دعوت نوح و موسى و عيسى و كلاً انبياء الهى در اين آيات آمده است.

118 آيه دارد و از سوره‌هاى مكّى قبل از هجرت است.

 

24) نور

-------------------------------------------------------------

24) نور

خداوند نور آسمان‌ها و زمين و تجلى‌بخش هستى است.

آيه‌ى 35 و بعد از آن مطالعه شود كه آيه‌ى معروف {الله نور السموات...} است. داستان «افك‌» هم در آيه‌ى 11 بيان شده است.

اين سوره از سوره‌هاى مدنى است و مشتمل بر آيات حدود الهى و نمونه‌هاى ديگرى از تشريع و قانون‌گذارى و حجاب و مسائل تربيتى و آداب و اخلاق معاشرت و ورود به خانه‌ها و كنترل چشم از گناه و رعايت عفت و ترك خودآرائى و خودنمائى زنان در خارج از خانه مى‌باشد. پيام سوره، گردن نهادن به دين خدا و اطاعت از فرستاده او است.

اين سوره 64 آيه دارد و در حدود سال 10 هجرى نازل گشته است.

در حديث است كه «با تلاوت اين سوره، عفت‌خانواده و اولاد خود را حفظ كنيد».

نيز: به زنان اين سوره را بياموزيد كه داراى موعظه است.

 

25) فرقان [جدا كننده]

-------------------------------------------------------------

25) فرقان [جدا كننده]

فرقان يكى از نام‌هاى قرآن است. به اين اعتبار كه اين كتاب، جدا‌كننده‌ى حق از باطل و هدايت از گمراهى است. به آيه‌ى اول رجوع شود.

اين سوره كلاً در تقويت روحى پيامبر در تبليغ مكتب و استقامت در روياروئى با مشركين و عناد و لجاجت آنها است. طرح كردن قيامت و حسرت‌هاى مردم در آن روز، براى بيدار كردن وجدان بشرى از غفلت است. در اين سوره از نعمت‌هاى خورشيد، شب و روز، باد و دريا و... ياد شده و از آيه‌ى 63 به بعد صفات متعددى براى «عباد الرحمن‌» آمده است. در مكّه نازل شده و 77 آيه دارد.

 

26) شعراء [شاعران]

-------------------------------------------------------------

26) شعراء [شاعران]

در 4 آيه‌ى آخر اين سوره، سخن از شاعران بيهوده‌گوى بى‌تعهد و عمل و نيز ستايشى از شاعران مؤمن و عمل‌كننده و يادآوران خدا و پيروزمندان بعد از ستمديدگى، به ميان آمده است. اين شيوه‌اى است براى محتوا و جهت دادن به يك نهادى كه در جامعه وجود داشت و استفاده از سنگر شعر در راه تعهد و ايمان است.

اين سوره هم مانند بيشتر سوره‌هاى مكّى در رابطه با عقيده و توحيد و نبوت و معاد و بهشت و دوزخ مطالبى دارد و از سرگذشت موسى و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب ياد مى‌كند و در نهايت به اسلام و پيامبر اشاره دارد.

227 آيه دارد و در حدود سال 4 بعثت در مكّه نازل شده است. نام ديگر سوره «جامعه‌» است.

 

27) نمل [مورچه]

-------------------------------------------------------------

27) نمل [مورچه]

در آيه‌ى 18 عبور سليمان را همراه با سپاه جن و انس و پرندگان كه مسخر فرمان او بودند از وادى مورچگان بيان مى‌كند و توجه مردم را به عظمت آفرينش در مورچه معطوف مى‌كند. به خاطر داستان سليمان، اين سوره به نام «سليمان‌» هم نقل شده است.

در اين سوره هم به خاطر تدبر و عبرت از تاريخ، سرگذشت تعدادى از انبياء و موضع‌گيرى مشركين مكّه و مشركان سابق را در امت‌هاى گذشته به ياد مى‌آورد و فرجام كار مؤمنان و مخالفان را تصوير مى‌كند.

اين سوره كه 93 آيه دارد، قبل از هجرت، در سال هشتم بعثت در مكّه نازل شده است.

 

28) قصص [قصه]

-------------------------------------------------------------

28) قصص [قصه]

در اين سوره، قصه‌هائى از ولادت موسى تا نبوتش و مبارزه‌اش با فرعون و نجات بنى‌اسرائيل از استضعاف و نيز زراندوزى قارون و سرنوشت تلخش بيان شده است. اين سوره كه قبل از هجرت در مكّه نازل شده (حدود سال 11 بعثت) در دوره‌ى سختى و شدت و رنج مسلمانان، مقايسه‌اى است با شدائد بنى‌اسرائيل در چنگ فرعون و نويدى است براى پيروزى و وراثت زمين و امامت تاريخ و شكست طاغوت‌ها.

داستان موسى و فرعون در اين‌جا نقش سمبوليك خود را در نشان دادن مبارزه‌ى دائمى حق و باطل و پيروزى نهائى حق، به خوبى ايفا مى‌كند.

كلمه‌ى «قصص‌» در آيه‌ى 25 آمده، آن‌جا كه دختر شعيب، پيش پدر از كمك موسى به آنها در كشيدن آب از چاه براى گوسفندان شعيب، تعريف كرده و آن قصه را بازگو مى‌كند. از آيه‌ى 76 به بعد از روش زراندوزى و تكبر قارون انتقاد شده و سرنوشت مذلت‌بار و فرو رفتن او را در زمين بيان مى‌كند.

اين سوره 88 آيه دارد.

 

29) عنكبوت

-------------------------------------------------------------

29) عنكبوت

با تشبيه كردن كافران در عقايد الحادى خودشان به عنكبوت كه سست‌ترين خانه‌ها را دارد و تار و پودش در برابر بادها در هم مى‌ريزد، سستى بناى انديشه‌هاى مشركان و ماده‌گرايان را بازگو مى‌كند كه حباب انديشه‌هاى‌شان بر روى سرابى خيالى و پوچ استوار شده است. آيه‌ى 41 اين حقيقت را گفته است.

اين سوره‌ى مكّى كه قبل از هجرت بعد از سوره‌ى روم نازل شده، كلاً درگيرى ايمان‌آوردندگان را با فتنه‌انگيزى‌ها و كارشكنى‌ها و اغواهاى مخالفان بيان مى‌كند و نمونه‌هايى چند از زندگى ابراهيم و انبياء ديگر و فداكارى‌هاى‌شان در راه خدا مى‌آورد و مؤمنان را به ياد تكاليف و تعهدات و صبر در اين راه مى‌اندازد. مشتمل بر 68 آيه.

 

30) روم [نام كشورى است]

-------------------------------------------------------------

30) روم [نام كشورى است]

در آغاز سوره از پيروزى روم پس از شكست‌خوردنش از ايران خبر مى‌دهد. اين پيش‌گوئى و حادثه‌ى مربوط به صدر اسلام است و در واقع نويد پيروزى امّت مسلمان را پس از شكست دو ابَر قدرت آن روز جهان مى‌دهد و تقويتى است براى مسلمين آن روز كه مورد آزار مشركين مكّه قرار داشتند و آينده‌اى تابناك را در افق حيات بشرى نشان مى‌دهد. در چندين آيه‌ى متوالى آيات و نشانه‌هاى الهى را با ذكر مصداق از مخلوقات و پديده‌هاى زمينى و آسمانى بيان كرده، سپس انسان‌ها را متوجه فطرت خدا آشناى خودشان مى‌كند: آيه‌ى 30 و 42 و در نهايت، باز گريزى است به مسأله‌ى مهم يعنى معاد و حيات جاودان پس از مرگ.

هفتاد‌و‌نهمين سوره‌اى است كه با 60 آيه در مكّه و قبل از هجرت نازل شده است.

 

31) لقمان

-------------------------------------------------------------

31) لقمان

سوره به نام لقمان حكيم است و در آيات 12 تا 20 موعظه‌هاى حكيمانه‌اى را از لقمان به پسرش بيان كرده است كه درباره‌ى خدا و دين و برخورد انسانى با مردم و ميانه‌روى در رفتار است.

در مجموع، اين سوره، پيام توحيد و حكمت و معرفت و معاد را بيان مى‌كند و فطرت بشرى آدميان را مورد خطاب قرار مى‌دهد تا از طريق توجه به نعمت‌هاى الهى به شناخت و اطاعت او گردن نهاده و به سعادت ابدى برسد.

در مكّه و نزديكى‌هاى هجرت نازل شده است و داراى 34 آيه مى‌باشد.

 

32) سجده [سجده كردن]

-------------------------------------------------------------

32) سجده [سجده كردن]

در آيه‌ى 15 اين سوره، از نشانه‌هاى بارز مؤمن، اين را مى‌گويد كه هنگام يادآورى آيات و نشانه‌هاى خدا به علامت تعظيم و سپاس به خاك افتاده و در پيشگاه او سجده كرده و خدا را مى‌ستايد. «مضاجع‌» نام ديگر اين سوره است. هنگام تلاوت آيه‌ى سجده واجب است كه سجده نمائيم.

هدف كلى سوره اقامه‌ى دليلى است در مورد مبدأ و معاد و زدودن شك از دل‌ها و در رابطه با نبوت و قرآن، اشاره‌هائى هم به مؤمنان و فاسقان دارد و از پاداش و عذاب، سخن مى‌گويد و سرگذشت موسى و قوم او به عنوان يك نمونه مطرح مى‌شود.

اين سوره 30 آيه دارد و در مكّه در اوائل بعثت پيامبر نازل شده است.

 

33) احزاب [حزب‌ها و گروه‌ها]

-------------------------------------------------------------

33) احزاب [حزب‌ها و گروه‌ها]

حزب‌ها و قبائل مشرك عرب، براى ريشه‌كن كردن اسلام و نابودى مسلمين دست به دست داده و ائتلاف نمودند و مدينه را محاصره كردند و جنگ خندق پيش آمد.

واكنش روانى و عكس‌العمل مسلمانان در برابر اين محاصره‌ى نظامى و نقش تخريبى ستون پنجم (يهود داخل مدينه) و سر انجام كار، از مسائلى است كه در خلال آيات 9 تا 27 ذكر شده و بسى آموزنده است. به همين جهت هم شروع سوره با فرمان خدا مبنى بر اطاعت نكردن از كافران و منافقان است.

در قسمت‌هاى بعدى رابطه‌ى پيامبر را با مؤمنين و منافقين و همچنين همسران و نيز تذكر نكات اخلاقى و تربيتى را در بر دارد و اين‌كه آنها الگوى مردم‌اند و نيك و بدشان تأثير فراوان دارد و بر خوبى‌ها و فسادهاى‌شان، پاداش يا عذاب دو برابر خواهد بود. از آيه‌ى 36 به بعد به ماجراى ازدواج پيامبر با زن پسر خوانده‌اش - زيد - اشاره شده و در آيه‌ى 40 خاتم انبياء بودنِ حضرت محمد (ص) بيان شده است و در اواخر سوره عليه منافقين افشاگرى مى‌كند. در حديثى بيان شده كه در اين سوره، رسوائى‌هاى مردان و زنان قريش بيان شده است.

اين سوره 73 آيه دارد و در سال 6 هجرى در مدينه نازل شده است.

 

34) سبا

-------------------------------------------------------------

34) سبا

نام قومى است كه هم‌زمان با سليمان مى‌زيستند و حاكم‌شان يك زن (بلقيس) بود. از آيه‌ى 15 به بعد بخشى از داستان آنان را در رابطه با سليمان بيان مى‌كند و نيز داستان داود را نقل مى‌نمايد. در اين سوره آياتى هم از توحيد و رسالت و آخرت (اين سه پايه‌ى دعوت همه‌ى انبياء) آمده است. رسالت جهانى پيامبر اسلام در آيه‌ى 28 آمده و در كل، حمايت از رسول‌اللّه در دعوت الهى‌اش مى‌باشد.

هشتاد و سومين سوره‌اى است كه در مكّه و قبل از هجرت نازل شده و 54 آيه دارد.

 

35) فاطر [شكافنده، پديد‌آورنده]

-------------------------------------------------------------

35) فاطر [شكافنده، پديد‌آورنده]

در اولين آيه، با اين صفت از خدا ستايش شده، خدائى كه آسمان‌ها و زمين را با شكافتن پرده‌ى عدم، به وجود آورد.

نام ديگر سوره «ملائكه‌» است. باز در همين آيه اول از فرشتگان به عنوان رسولانى كه حامل فرمان خدا و مجرى اوامر او در جهان هستند ياد شده است.

اين سوره، شامل قدرت و حكمت و نعمت‌هاى بزرگ آسمانى و زمينى خداوند، در رابطه با توحيد و ربوبيت او است و اين‌كه خلقت انسان و آمد و رفت‌شب و روز و تسخير ماه و خورشيد و آب‌ها و ماهى‌هاى درياها همه در جهت‌شكر انسان و حركت او به سوى صاحب نعمت و شناختن و اطاعت او است.

54 آيه دارد و در مكّه نازل شده است. به استثناى چند آيه كه مدنى است.

 

36) يس [از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر]

-------------------------------------------------------------

36) يس [از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر]

در اين سوره كه با پيامبر سخن گفته شده، پايه‌هاى سه‌گانه‌ى دين (توحيد، نبوت، معاد) مطرح شده و نيز حالت مردم را در قبول و رد دعوت‌ها و سر‌انجام مجرمين و متقين را در قيامت بيان كرده است.

و از رويش گياه در زمين مرده، روئيدن باغ‌ها و ميوه‌ها، زوجيت عمومى در مخلوقات، شب و روز و ماه و خورشيد حركت كشتى‌ها در دريا و ... به عنوان «آيه‌» و نشانه بر خدا ياد شده است.

اين سوره «قلب قرآن‌» هم ناميده شده است و همچنين به «ريحانة‌القرآن‌» هم معروف است پنجاه‌و‌نهمين سوره‌اى است كه در مكّه نازل شده است و 83 آيه دارد.

 

37) صافات [به صف كشيده‌ها]

-------------------------------------------------------------

37) صافات [به صف كشيده‌ها]

در آيه‌ى اول، خداوند به فرشتگان به صفت كشيده شده، يا به صفوف منظم پيكار‌گران و مجاهدان، يا پرندگان منظم و به صف كشيده در پرواز، يا صفوف نمازگزاران، سوگند ياد كرده است. (بنا به تفسيرهاى گوناگون در كلمه‌ى صافات)

روح كلى سوره، بيان توحيد و رد عقايد مشركين به خصوص در زمينه‌ى خويشاوندى خدا با جن يا مخلوقات ديگر مى‌باشد. مسأله‌ى معاد و پاداش‌هاى بهشت و كيفرهاى جهنم موضوع ديگر اين سوره است. به داستان نوح و امتحان ابراهيم به وسيله‌ى فرمان ذبح اسماعيل و همچنين داستان لوط و يونس هم اشاره‌اى شده است.

اين سوره كه 182 آيه دارد، در اوائل بعثت در مكّه نازل گشته است.

 

38) ص [از حروف مقطع رمز]

-------------------------------------------------------------

38) ص [از حروف مقطع رمز]

محور سوره دعوت پيامبر به توحيد و اخلاص در عبوديت است. از اين رهگذر موضع موافقين و مخالفين و روياروئى جبهه‌ى حق و باطل و سر‌انجام دو گروه است. قيامت و مسأله‌ى خلقت انسان و امر خدا به سجود بر آدم و سر باز زدن ابليس و دشمنى‌هاى ابليس با بنى‌آدم در جهت اغواء و گم‌راه كردن و اين‌كه فقط مخلصين از دام شيطان مى‌رهند، از مسائل ديگر اين سوره است.

اين سوره كه 88 آيه دارد، حدود سال‌هاى 4 و 5 بعثت پيامبر در مكّه نازل شده است.

 

39) زمر [جمع زمره: گروه‌ها و دسته‌ها]

-------------------------------------------------------------

39) زمر [جمع زمره: گروه‌ها و دسته‌ها]

از آيه‌ى 70 تا آخر سوره بيان مى‌كند كه در قيامت كه روز كيفر و پاداش كافران و متقين است، گروه‌گروه، مردم به سوى سرنوشت و جايگاه ابدى خودشان (دوزخ يا بهشت) سوق داده مى‌شوند. نام ديگر سوره «غرف‌» (غرفه‌ها) است. به اين مناسبت كه در آيه‌ى 20 از غرفه‌هاى چند طبقه‌ى متقين در بهشت‌ياد شده است.

در اين سوره، در مورد اخلاص دين براى خدا و بيدار ساختن قلوب براى پذيرش حق و مقايسه‌ى حال و سرنوشت مؤمنين و مشركين در دنيا و آخرت، مطالبى بيان شده است و در مجموع، سوره، سوره‌ى پاداش‌ها و كيفرها و نتايج اخروى اعمال ما در دنيا است.

اين سوره مكّى است و 75 آيه دارد.

 

40) مؤمن [ايمان آورنده

آشنایی با قرآن بخش 1

-------------------------------------------------------------

پيشگفتار / آگاهى‌هاى كلى و مقدماتى

پيامبر اسلام (ص) مى‌فرمايد: اگر در زندگى، خواستار «سعادت‌»، و در مرگ، طالب «شهادت‌» هستيد، اگر نجات در روز حسرت، و سايه‌سار در گرماى محشر را مى‌خواهيد، و اگر هدايت را در روز سرگردانى و حيرت قيامت مى‌خواهيد، قرآن بياموزيد، زيرا كه آن: كلام خدا و ايمنى از شيطان است و مايه‌ى برترى در ميزان. (1)

و نيز پيامبر اسلام (ص) مى‌فرمايد: «بهترين شما كسانى هستند كه قرآن را فراگيرند و به ديگران هم بياموزند» (2)

امام صادق (ع) مى‌فرمايد: «خداوند قرآن را براى زمان خاص يا مردم خاص قرار نداده است. بلكه قرآن، تا روز قيامت در هر زمان، تازه و نزد هر قومى شاداب است.» (3)

 

«قرآن بايد در تمام شئون زندگى ما حاضر باشد» (امام خمينى)

 

پاورقى:

(1) «ان اردتم عيش السعداء و موت الشهداء و النجاة يوم الحسرة و الظل يوم الحرور و الهدى يوم الضلالة فادرسوا القرآن فانه كلام الرحمن و حرز من الشيطان و رجحان فى الميزان» (بحارالانوار ج 92 ص 19).

(2) «خياركم من تعلم القرآن و علمه» (وسائل، ج 4، ص 825)

(3) «ان الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامه» (بحارالانوار، ج 2، ص 280)

 

1) وظيفه‌ى ما در قبال قرآن

-------------------------------------------------------------

1) وظيفه‌ى ما در قبال قرآن

مسلمان بودن و بيگانگى با قرآن، سازگار نيست.

اعتقاد به اسلام و ناآشنائى نسبت به كلام‌الله مجيد، زشت و نكوهيده و ننگ است و...

بنده‌ى خدا بودن و با پيامبر خدا انس نداشتن، عجيب و باور نكردنى است. ادعاى دوستى خدا كردن ولى كلام دوست را نخواندن و نفهميدن، قابل قبول نيست. با اين حساب، وظيفه‌ى يك مسلمان، نسبت به قرآن كريم، آن است كه اين كتاب آسمانى را كه مجموعه‌ى پيام‌هاى الهى و وحى خداوند به پيامبر و حاوى دين او است در مرتبه‌ى اول بتواند درست بخواند، از آن پس، معنى آيات و مفهوم سوره‌ها را درك كند و در مرحله‌ى سوم به دستورات قرآن عمل كند و در عمل هم اخلاص داشته باشد... و در راه تحقق بخشيدن به اهداف آن و اجراى قوانينش در سايه‌ى يك حكومت و نظام اسلامى بكوشد.

«خواندن‌»، «فهميدن‌»، «عمل كردن‌»، «پياده كردن در جامعه‌»...

گرچه شناخت تفصيلى قرآن و آشنائى با درياى مواج حقايق آن و چشيدن و سيراب‌شدن از كوثر زلال و گواراى معارفش در علم تفسير و كتب مفصّل ميسر است ولى به دست آوردن شناختى كلى و اجمالى نسبت به كل اين كتاب مبارك و محتواى سوره‌هاى آن، حداقل كارى است كه براى هر مسلمان ضرورى است. و... هدف از تنظيم اين نوشته، بيشتر كسب همين شناخت اجمالى براى علاقه‌مندان، به خصوص جوانان عزيز و دانش‌آموزان گران‌قدر مى‌باشد.

شناخت اين‌كه: قرآن چيست؟ و چه هدف و نقشى دارد و به چه كار مى‌آيد؟ و چه مطالبى در آن است؟...

در اين‌جا بد نيست كه چند جمله از امام خمينى (اطال الله عمره‌) كه عرفان مجسم است و حيات‌بخش مسلمين و آبروبخش اسلام در اين قرن و اين جهان و آشنا به معارف اين پيام آسمانى، نقل كنيم:

«قرآن، غنى‌ترين كتاب‌هاى عالم است در تعليم و تربيت.» (18/9/60)

«قرآن و اسلام، مهجور و مظلوم است. براى اين‌كه مهجوريت قرآن و مهجوريت اسلام به اين است كه مسائل مهم قرآنى و مسائل مهم اسلامى يا به كلى مهجور است يا بر خلاف آنها بسيارى از دولت‌هاى اسلامى قيام كردند...» (21/11/60)

«قرآن، بايد در تمام شئون زندگى ما حاضر باشد.» (21/11/60)

«قرآن كريم، فشرده‌اى از تمام خلقت، و تمام چيزهائى است كه در بعثت بايد انجام بگيرد. قرآن كريم، يك سفره‌اى است كه خداى تبارك و تعالى به وسيله‌ى پيغمبر اكرم در بين بشر گسترده است كه تمام بشر از آن، هر يك به مقدار استعداد خودش استفاده مى‌كند.» (11/3/60)

«بايد همگان افكار خودشان را متوجه كنند به اين كتاب بزرگ، تا اين‌كه با اين كتاب بزرگ را به طورى كه هست و به طورى‌كه ما مى‌توانيم از او استفاده كنيم همه استفاده كنند و قرآن آمده است براى استفاده‌ى همه‌ى طبقات، هر كس به مقدار استعداد خود.» (11/3/60)

اينك به چند بحث كلى به صورت خيلى فشرده پيرامون قرآن كريم اشاره مى‌كنيم تا برسيم به توضيح پيرامون تك‌تك سوره‌هاى قرآن:

 

2) تاريخچه و چگونگى نگارش و تدوين قرآن

-------------------------------------------------------------

2) تاريخچه و چگونگى نگارش و تدوين قرآن

قرآن كه معجزه‌ى جاويدان پيامبر اسلام است، كتاب شناخت و معرفت است.

كتاب انسان‌سازى و تربيت بشر است.

كتاب نور و روشنائى و حكمت است. كتاب انديشه و تفكر و تدبر و خداشناسى است.

قرآن كتاب ايمان و عمل صالح و جهاد و عدالت اجتماعى است.

كتاب بشارت و انذار، وعد و وعيد است.

كتاب تاريخ سازنده است. كتاب سازنده‌ى تاريخ است.

كتاب حكومت و سياست و قانون است.

كتاب هميشگى و همه‌جائى و همه‌جانبه و جامع است.

كتاب هدايت و راهنمايى است... و سخن خداوند است و پيام آسمانى او.

اين قرآن به تدريج در مدت 23 سال در شرايط گوناگون و طبق نياز نازل شد و احكام و مقررات و عقايد و معارف اسلام از طريق «وحى‌» به پيامبر رسيد و پيامبر هم آيات كتاب را به مردم ابلاغ كرد.

آيات قرآن كه نازل مى‌گرديد پيامبر آنها را بازگو مى‌كرد تا هم خودش آنها را حفظ كند و هم نويسندگان وحى، آنها را ثبت كرده و بنويسند. نويسندگان آيات قرآن به نام «كتاب وحى‌» معروف بودند كه بارزترين اين چهره‌ها، على بن ابيطالب (ع) بود.

نويسندگان وحى، آيات نازل شده را بر اساس امكانات آن دوران روى پوسته‌ى درختان، برگ درخت، پارچه و حرير پوست‌حيوانات، استخوان‌هاى پهن، سنگ و سفال، و احياناً كاغذ مى‌نوشتند.

اولين آياتى كه نازل شد آيات اول سوره‌ى «علق‌» بود كه در آغاز بعثت انجام گرفت. از آن پس براى مدتى طولانى نزول آيات قطع شد ولى مجدداً شروع گرديد. آنچه نازل مى‌شد در خانه‌ى پيامبر نگهدارى مى‌شد تا بعداً به صورت يك مجموعه درآيد. حافظه‌ى قوى عرب‌ها و نيز شوق فراوان مسلمين و همچنين مجذوب شدن افراد به زيبايى و فصاحت و بلاغت و گيرايى قرآن باعث‌شده بود كه آيات را زود حفظ كنند.

 

3) تقسيمات قرآن

-------------------------------------------------------------

3) تقسيمات قرآن

قرآن 114 سوره دارد و بيش از 6 هزار آيه و مجموع قرآن را هم به 30 جزء تقسيم كرده‌اند و هر جزء هم از چهار قسمت (به نام حزب) تشكيل شده است. و هر سوره هم از چند جمله و فراز - كه به نام «آيه‌» ناميده مى‌شود - تشكيل يافته است.

سوره‌ها (غير از سوره‌ى نهم، توبه) با «بسم‌الله‌» شروع شده است.

طولانى‌ترين سوره‌ها «بقره‌» است با 286 آيه و كوتاه‌ترين سوره‌ها «كوثر» است با سه آيه.

آيات به تدريج كه نازل مى‌شد به دنبال هم نوشته مى‌شد و تا وقتى كه «بسم الله‌» نمى‌آمد نويسندگان وحى، آيات را در دنباله‌ى آيات قبل به عنوان ادامه‌ى همان سوره مى‌نوشتند. اين جريان عادى و طبيعى قضيه بود.

غالباً ترتيب آيه‌هاى يك سوره بر حسب نزول بود. مگر در برخى از موارد كه شخص پيامبر (ص) از طريق دريافت وحى دستور مى‌داد كه اين آيات در فلان سوره يا قبل و بعد از فلان آيه نوشته شود، كه اين ترتيب غير عادى بود. وگرنه آياتى كه پشت‌سر هم (با فاصله‌ى زمانى يا بى‌فاصله) نازل مى‌شد كتاب وحى، آنها را به دنبال هم ثبت مى‌كردند تا شروع آيات ديگر با بسم الله الرحمن الرحيم كه مى‌فهميدند سوره‌ى جديدى است. اين را امام صادق (ع) فرموده است. (1) قرآنى را كه على (ع) بعداً تنظيم كرد بر اساس تاريخ نزول بود.

بسيارى از علما معتقدند كه چون تا آخرين روزهاى حيات پيامبر آيات به مناسبت‌هائى نازل مى‌شد، بنابراين در حال وفات پيامبر، گرچه كل آيات قرآن موجود و نوشته شده بود ولى به صورت يك مجموعه‌ى مدون و به صورت يك صحيفه و ميان دو جلد گردآورى نشده بود و اين كار بعد از آن حضرت انجام گرفت. خود پيامبر (ص) چنين مسؤليتى را به على (ع) واگذار كرده بود.

در زمان عثمان، چون اختلاف در نحوه‌ى قرائت قرآن پيش آمده بود، هيئتى به سرپرستى «زيد بن ثابت‌» مأموريت‌يافتند كه همه‌ى نسخه‌هاى رائج را جمع‌آورى كرده و بر اساس متواترترين و مشهورترين نوع قرائت، يك نسخه تدوين كنند و چنين نيز شد. نسخه‌هاى ديگر را از بين بردند و براى وحدت قرائت از روى آن نسخه عيناً چند نسخه برداشته شد كه به هر يك از شهرهاى: مكّه، بصره، كوفه، مصر، يمن، شام، بحرين و... فرستاده شد و يكى هم كه نسخه‌ى اصلى و مادر بود (معروف به «ام‌») در خود مدينه نگهدارى مى‌شد.

ترتيبى كه در قرآن‌هاى حاضر موجود است بر اساس تاريخ نزول آيات و سوره‌ها نيست. در كتابى مفصّل‌تر، تحقيقات فراوانى درباره‌ى تشخيص سير نزول آيه‌ها و سوره‌هاى قرآن برحسب زمان انجام گرفته و حتى فهرست‌سوره‌ها بر اساس تاريخ نزول ذكر شده است. ولى چون تفاوت‌هايى با هم دارند و در نتيجه‌ى تحقيقات، وحدت‌نظر نيست از اين جهت از نقل فهرست‌سوره‌ها بر آن اساس صرف‌نظر مى‌شود.

پاورقى:

(1) «كان يعرف انقضاء سورة بنزول بسم الله الرحمن الرحيم، ابتداء لاخرى» (مصباح الفقيه كتاب الصلوة ص 276)

 

4) اسامى قرآن

-------------------------------------------------------------

4) اسامى قرآن

از خود قرآن كريم در آيات شريفه با عناوين و اسامى گوناگونى ياد شده است. همچون: قرآن، فرقان، نور، كلام‌الله، ذكر، احسن‌الحديث، مثانى، تنزيل، بيان، بلاغ مبين، مجيد، كريم، كتاب، مبين و...

امام صادق (ع) فرموده است: قرآن، به كل اين كتاب آسمانى گفته مى‌شود ولى فرقان به آيات محكماتى كه عمل كردن به آنها واجب است. (1) دقت در معنى و مفهوم هر يك از اين اسامى، مطالب زيادى را براى ما روشن مى‌سازد.

پاورقى: (1) «القرآن جملة الكتاب و الفرقان المحكم الواجب العمل به» (تفسير برهان، ج 1، ص 269).

 

5) اسامى سوره‌هاى قرآن

-------------------------------------------------------------

5) اسامى سوره‌هاى قرآن

هر يك از 114 سوره‌ى قرآن اسمى دارد. بعضى سوره‌ها هم چندين نام دارد. به عنوان مثال، سوره‌ى حمد، بيست و چند نام دارد.

نام بعضى از سوره‌ها به اسم اشخاص است. مانند سوره‌هاى: يونس، هود، يوسف، ابراهيم، محمد، مريم، لقمان، نوح و... نام بعضى از سوره‌ها هم از حروف مقطعه اول سوره گرفته شده، مثل سوره‌هاى: طه، يس، ص، ق و... و اكثر سوره‌هاى ديگر به نام پديده‌هاى طبيعى، حيوانات، تيپ‌ها و گروه‌هاى اجتماعى، حوادث تاريخى و... مى‌باشد.

نام سوره‌ها يك چيز قطعى و اجتناب‌ناپذير نيست. اغلب به تناسب موضوع و مسأله‌اى است كه در سوره مطرح شده يا از موضوعات گوناگون يك سوره، چشم‌گيرتر بوده است.

روى همين جهت است كه بعضى از سوره‌ها چند اسم دارند. و به همين جهت هم بوده‌است كه در برخى از نسخه‌هاى قرآن، براى سوره‌ها نامى نمى‌نوشتند و يا اين‌كه مى‌گفتند: سوره‌اى كه در آن بقره يا آل‌عمران يا مريم ذكر شده است نه اين‌كه اسم اينها مشخصاً همين‌ها باشد. البته طبيعى است كه با گذشت زمان، آن مشخصه به عنوان نام سوره، معروفيت پيدا كرده باشد.

در اين نوشته سعى شده است توضيحى مختصر هم درباره‌ى نام سوره‌ها داده شود.

 

6) معناى «سوره‌»

-------------------------------------------------------------

6) معناى «سوره‌»

كلمه‌ى سوره، از ريشه‌ى لغوى «سور» گرفته شده است. سورة به معنى رفعت و منزلت است. باروى شهر را «سور» مى‌نامند.

«سوره بخشى از قرآن است، همانند شهرى كه حصار و ديواره‌اى، آن را از قسمت‌هاى ديگر جدا مى‌كند.» (1)

پاورقى:

(1) الاتقان سيوطى، ج 1 ص 52.

 

7) شناخت مكّى و مدنى

-------------------------------------------------------------

7) شناخت مكّى و مدنى

از جالب‌ترين مباحث‌شناخت قرآن، شناخت آيات و سوره‌هاى مكّى و مدنى است و نيز شناخت آياتى كه در مكّه درباره‌ى اهل مدينه نازل شده و در مدينه درباره‌ى اهل مكّه يا آياتى كه در جحفه، بيت‌المقدس، طائف، حديبيه و... نازل شده يا شناخت آيه‌هاى مدنى در سوره‌هاى مكّى يا آيات مكّى و سوره‌هاى مدنى.

سوره‌ها و آيه‌هاى مكّى به آنهايى گفته مى‌شود كه قبل از هجرت نازل شده باشد و سوره‌هاى مدنى به سوره‌هايى كه بعد از هجرت نازل شده اگرچه در مكّه باشد.

بعضى از علماء هم، ملاك مكّى يا مدنى بودن آيات و سوره‌ها را نزول آنها در مكّه يا مدينه (و اطراف هر يك) دانسته‌اند. نه قبل از هجرت و بعد از هجرت.

نزول اغلب سوره‌هاى كوتاه قرآن، دفعى و در يك نوبت و يك‌پارچه بوده است و همچنين بعضى از سوره‌هاى متوسط قرآن. حدود پنجاه و سه سوره از سوره‌هاى قرآن به اين صورت فرود آمده است.

ولى بيشتر سوره‌هاى بزرگ در چند نوبت و به مناسبت‌هاى گوناگون نازل شده و بعداً مجموعه‌ى آنها به صورت يك سوره در آمده است كه گاهى فاصله‌ى زمانى آيات نازله كه در يك سوره آمده، به چند سال هم مى‌رسد. در بعضى موارد در وسط آيات مدنى، آيه‌هاى مكّى گنجانده شده است.

 

در مورد ترتيب سوره‌ها به شكل كنونى در كلّ قرآن بسيارى آن را به دستور پيامبر (ص) مى‌دانند و برخى اين ترتيب را بر اساس نظر صحابه. همچنان‌كه گفته شد در اعتبار مكّى يا مدنى بودن، بعضى‌ها «زمان‌» را ملاك قرار داده‌اند و بعضى‌ها «مكان‌» را.

در هر صورت، به يكى از دو راه مى‌توان مكّى يا مدنى بودن آيه و سوره را معلوم كرد:

1- دليل نقلى: استفاده از احاديث ائمه (ع).

2- دليل مضمونى: دقت در محتوا و مضمون آيات و سوره‌ها.

گفته‌اند (1): آيات و سوره‌هاى «مكّى‌» معمولاً اين ويژگى‌ها را دارد: (با توجه به مضمون آنها)

1) دعوت به اصول عقائد، خدا، قيامت، بهشت، و جهنم و...

2) دعوت به اخلاق متعالى (در قبال فساد اخلاق دوره‌ى جاهلى).

3) كوتاه بودن آيات و سوره‌ها (با توجه به بعد ادبى و فصاحت و بلاغت بيشترى كه در سوره‌هاى كوچك است).

4) كثرت سوگند و سوره‌هائى كه با سوگند شروع مى‌شود.

5) بحث و مجادله با مشركين و ابطال نظريه‌ى آنان.

6) كثرت {يا ايها الناس...} و ندرت و كم بودن {يا ايها الذين آمنوا...} در اول آيات.

7) قصص انبياء و امّت‌ها و گروه‌هاى اجتماعى موافق و مخالف.

در مقابل، آيات مدنى معمولاً اين خصوصيات را دارد:

1) طولانى بودن آيات و سوره‌ها.

2) جدال با اهل كتاب (يهود و نصارى) و دعوت آنان به توحيد اسلام.

3) دعوت به جهاد و مسائل مربوطه.

4) بيان احكام و مقررات و قوانين اجتماعى مثل: نماز، روزه، زكات، خمس، حدود، قصاص، اهل ذمه، جزيه، احكام ارث و... قوانين ديگر.

مجدداً يادآورى مى‌شود كه اين ملاك‌ها، صورت غالب و اكثريت را بيان مى‌كند نه يك حكم كلى و غير قابل استثناء را.

پاورقى:

(1) آشنايى با علوم قرآن، داود عطار.

 

8) شأن نزول

-------------------------------------------------------------

8) شأن نزول

شأن نزول يعنى شناختن موقعيت و مناسبتى كه در آن، آيات نازل شده است. اين شناخت به ما كمك مى‌كند كه آيات و معارف آنها را بهتر و دقيق‌تر درك كنيم، انگيزه و حكمت تشريع بعضى از احكام را بدانيم و آياتى كه مفاهيم‌اش كلى است، مصداق‌هاى جزئى و خاصّ آنها را هم بشناسيم.

داناترين قرآن‌شناس به اين اسباب نزول امام على (ع) است كه خود فرموده است: «هيچ آيه‌اى نازل نشده مگر اين‌كه مى‌دانم كه درباره‌ى چه كسى و كجا و كى و به چه مناسبتى نازل شده. خداى من به من قلبى با ادراك و زبانى گويا بخشيده است.» (1)

و نيز فرموده است: «قرآن در سه بخش نازل شده است. يك سوم آن درباره‌ى ما و دشمنان ما است. يك سوم ديگر، سنّت‌ها و مثل‌ها است و يك سوم هم فريضه‌ها و احكام و قوانين است.» (2)

اين يك تقسيم‌بندى كلى نسبت به محتواى قرآن كريم است.

 

پاورقى:

(1) «ما نزلت آية الا و انا علمت فيمن انزلت و اين انزلت و على من نزلت ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا ناطقا» (تفسير برهان ج 1 ص 17).

(2) «نزل القرآن اثلاثا: ثلث فينا و فى عدونا، و ثلث‌سنن و امثال و ثلث فرائض و احكام» (تفسير برهان ج 1 ص 21)

 

9) تفسير قرآن

-------------------------------------------------------------

9) تفسير قرآن

تفسير به معناى روشن ساختن و پرده‌برداشتن از روى يك چيز است.

علم تفسير، يكى از علوم مهم اسلامى مربوط به قرآن است. علمى است كه براى ما كشف نقاب و پرده از چهره‌ى الفاظ و آيات قرآن مى‌كند و ما را به فهم مفاهيم واقعى قرآن و مراد خداى تعالى نزديك مى‌سازد.

تفسير يا در مورد الفاظ مشكل و غير مأنوس است كه موجب ابهام‌هائى در فهم معنى آيه يا آياتى مى‌شود يا اين‌كه مواردى به صورت مجمل و مختصر بيان شده كه احتياج به توضيح و تفصيل و تشريح دارد.

بزرگ‌ترين مفسّران قرآن، ائمه اهل بيت (ع) مى‌باشند كه خانه‌زاد قرآن و پرورش يافته‌ى مكتب وحى‌اند و از سرچشمه، آب نوشيده‌اند و علم‌شان خدائى است. در تفسير قرآن، شيوه‌هاى گوناگونى وجود دارد كه يكى از آنها تفسير متكى به احاديث است‌يعنى در فهم مراد از آيه به رواياتى كه از ائمه نقل شده اعتماد مى‌شود و شيوه‌ى ديگر و تفسير قرآن به قرآن است‌يعنى از كنار هم گذاشتن آيات مشابه و جمع‌بندى از آيات در زمينه‌ى خاصى به روشن كردن معناى آيه مى‌پردازند و با استناد به برخى آيات كليدى در فهم معارف قرآن و شاخص قرار دادن آنها مراد آيات ديگر را (حتى آيات متشابه را) به دست مى‌آورند و اين دقيق‌تر و عميق‌تر از صرف كنار هم گذاشتن آيات و نتيجه‌گيرى از جمع‌بندى آنها است كه مرحوم علامه طباطبايى در «الميزان‌» بر اين اساس تفسير كرده‌است و به عنوان نمونه، تفسير برهان و تفسير نورالثقلين از تفسيرهاى حديثى است و شيوه‌هاى ديگرى هم در تفسير قرآن وجود دارد.

 

10) تفسير به رأى

-------------------------------------------------------------

10) تفسير به رأى

طبق روايات زيادى، از «تفسير به رأى‌» نهى شده و به كسى كه تفسير به رأى كند وعده‌ى آتش دوزخ داده شده است.

تفسير به رأى آن است كه انسان، قرآن را بر اساس نظريات شخصى خود آن‌گونه كه مى‌پسندد، آن طور كه دلش مى‌خواهد و مورد نظرش است تفسير و معنى كند و قرآن را بر آراء شخصى خود تطبيق دهد و عقيده‌ى شخصى خود را به قرآن تحميل كند. يعنى به جاى آن‌كه شاگرد قرآن باشد و به پيام قرآن گوش دل بسپارد و هر چه از قرآن برمى‌آيد آن را بپذيرد (چه در زمينه‌ى عقائد، چه احكام و غيره...) بخواهد كه به زور معنائى را به قرآن نسبت دهد و مايل باشد كه از قرآن اين‌گونه مطلب به دست آيد. به تعبير علامه طباطبايى رسوبات ذهنى و پيش‌داورى‌هاى خود را در فهم معنى آيات، دخالت بدهد و دنباله‌روى و پيروى از قرآن را رها كند... اين‌گونه برخورد با قرآن، شيوه‌ى قلب‌هاى بيمار و انديشه‌هاى ناسالم است و سر از التقاط در خواهد آورد و حرام و ممنوع است.

 

11) محكم و متشابه

-------------------------------------------------------------

11) محكم و متشابه

در خود قرآن، در يك تقسيم‌بندى، آيات را به «محكمات‌» و «متشابهات‌» تقسيم مى‌كند و بيماردلان را دنباله‌ى روايات متشابه معرفى مى‌نمايد. (1)

محكمات، آياتى هستند كه از نظر لفظ و معنى، محكم و استوار و بدون ابهام و شبهه هستند و مراد از آيه‌، روشن است و آن را به معانى ديگر نمى‌توان حمل كرد. ولى متشابهات، آياتى هستند كه يا از نظر لفظ، يا از نظر معنى، ابهام‌ها و چند پهلوئى‌هائى دارند و قابليت تعبير به معانى گوناگون، تأويل و تفسير را دارند و براى فهم درست مقصود بايد از جائى ديگر دليل و شاهد بياوريم. البته براى محكم و متشابه، معانى ديگرى هم گفته‌اند كه بيان آنها چندان ضرورتى ندارد.

ائمه و اهل بيت عصمت (ع)، طبق بعضى از احاديث به مقصود واقعى آيات متشابه واقف‌اند چرا كه آنان مصداق اكمل «راسخين در علم‌» هستند.

 

12) ناسخ و منسوخ

-------------------------------------------------------------

12) ناسخ و منسوخ

گاهى در آيات قرآن، بيان حكم و قانونى شده است. سپس آيه‌اى نازل شده. حكم و دستورالعمل سابق را لغو، باطل يا متوقف كرده و قانونى ديگر بيان مى‌كند و در واقع سرآمدن مدت عمل به حكم سابق را اعلام مى‌كند معناى نسخ همين است، يعنى برداشتن يك حكم و عوض كردن يك تشريع. آيه‌اى را كه حكمش عوض شده «منسوخ‌» مى‌گويند و آيه‌اى را كه بعداً آمده «ناسخ‌» است. ممكن است در تنظيم قرآن به آيه‌ى ناسخى برخورد كنيم كه در نوشتن، پيش از منسوخ آمده باشد.

پس مى‌بينيم كه شناخت آيات ناسخ و منسوخ علاوه بر كمكى كه به فهم درست معانى آيات مى‌كند ما را از اشتباه در تفسير و برداشت غلط و انحرافى از اين كتاب آسمانى باز مى‌دارد. لذا دانستن آيات محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و عام و خاص، براى كسى كه تفسير قرآن مى‌كند ضرورى است. در نسخ، اين تغيير حكم، طبق شرائط زمانى و مقتضيات خاص مكلفين است كه بر اساس مصلحتى معين از طرف خداوند انجام مى‌گيرد.

مثال: فرضاً آياتى به مؤمنين دستور مى‌دهد كه در مقابل تعرض و آزار مشركين عفو اغماض و گذشت كنند (آيات مخصوص به دوران مكّه) و آياتى هم فرمان مقابله و مبارزه و جهاد در برابر مشركين مى‌دهد (از آيات دوره‌ى مدينه) آيات نوع دوم، نسخ‌كننده‌ى حكم آيات اولى است.

و اما اين كتاب:

نوشته‌ى حاضر، اطلاعات مفيد و مختصرى را پيرامون يكايك 114 سوره‌اى كه در قرآن است، ارائه مى‌دهد. از قبيل: نام‌هاى سوره‌ها، معنى و مناسبت اين نام‌ها براى سوره‌ها، اجمالى از محتوا و مطالب سوره، تعداد آيات، شأن نزول، محل نزول و سال نزول و... از اين قبيل اطلاعات.

اين كتاب، دو بار هم قبلاً چاپ شده است امّا در اين چاپ، اضافات و تجديد نظرهائى انجام گرفته. به علاوه بيشتر اين مقدمه در اين چاپ اضافه شده است. اميد است كه براى علاقه‌مندان به خصوص دانش‌آموزان و معلمان كلاس‌هاى قرآن و مربيان پرورشى و عموم كسانى كه در اين حد مى‌خواهند با قرآن و سوره‌هايش آشنا شوند مفيد قرار گيرد.

ان‌شاء‌الله

قم - شهريور 1362 - جواد محدثى

پاورقى:

(1) «هو الذى نزل عليك الكتاب، منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات ...» (آل عمران 7).

 

1) فاتحه [گشاينده]

-------------------------------------------------------------

1) فاتحه [گشاينده]

چون قرآن با اين سوره شروع مى‌شود و اين سوره آغازگر قرآن است، «فاتحه‌» ناميده مى‌شود. به خاطر حمد و ستايشى كه در اين سوره از خداوند به عمل آمده نام ديگرش سوره‌ى «حمد» است. و نيز به نام «شكر» و «وافيه‌» و «نور» هم از آن ياد مى‌شود. نام ديگرش «سبع‌المثانى‌» است و نيز «ام‌الكتاب‌». امام صادق (ع) فرموده است: «سوره‌اى كه اولش ستايش، وسطش اخلاص و آخرش نيايش است». (1)

اين سوره 7 آيه دارد و در سال سوم بعثت آمده و چهل و سومين سوره است كه در مكّه نازل شده است. بعضى هم اين سوره را اولين سوره دانسته‌اند.

پاورقى: (1) تفسير برهان، ج 1، ص 42.

 

2) بقره [گاو ماده]

-------------------------------------------------------------

2) بقره [گاو ماده]

در آيات 17 تا 73 اين سوره، داستان فرمان خدا به بنى اسرائيل، مبنى بر كشتن و ذبح كردن گاو بيان شده است.

اين سوره كلاً در مورد مؤمنين و مشركين و منافقين و خلقت آدم و بدعت‌هاى اهل كتاب و ماجراهاى موسى و بنى‌اسرائيل و بناى كعبه توسط حضرت ابراهيم و نعمت‌هاى خداوند و مسائل قصاص و وصيت و قتال با مشركين و نكاح و طلاق و ربا و مجادله‌ى ابراهيم با مشركين بر سر اعتقاد به توحيد و تغيير قبله و احكامى از حج و ارث و روزه و ... مى‌باشد. آية‌الكرسى، آيه‌ى 255 اين سوره است.

286 آيه دارد و بيشتر آياتش در مدينه و پس از هجرت نازل شده است.

 

3) آل عمران

-------------------------------------------------------------

3) آل عمران

عمران پدر حضرت مريم بود. خاندان عمران عبارت مى‌شود از عمران و همسرش و مريم و عيسى. در آيه‌ى 33 مى‌خوانيم: «خداوند، آدم و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد.»

در اين سوره كه 200 آيه دارد و در سال سوم هجرت در مدينه نازل شده است از توحيد و مقاومت در برابر دشمنان و مردم‌شناسى و در رابطه با جنگ بدر و احد و زندگى مسلمين در آن فراز و نشيب‌ها سخن مى‌گويد. در بخشى هم ولادت مريم و عيسى و نصارى و مجادله با اهل كتاب مطرح است و از شيوه‌هاى عمل مخالفان و مخالفت‌هاى يهوديان هم سخن به ميان آمده است و در كل، بشارتى براى اصحاب پيامبر است.

 

4) نساء [زنان]

-------------------------------------------------------------

4) نساء [زنان]

در قسمت‌هائى از اين سوره، مسائل و احكامى درباره‌ى ازدواج با زنان و حقوق آنان و روابط خانوادگى و حل اختلافات و مسأله‌ى ارث و طلاق و ... بيان شده است. از آيه‌ى 136 به بعد، تشريح روحيات منافقين است.

از موضوعات ديگر اين سوره، احكام نماز و جهاد و هجرت و شهادات و تجارت، حالات اهل كتاب و همچنين شئون جامعه‌ى اسلامى است كه بر ويرانه‌هاى سنّت‌هاى جاهلى بنا مى‌شود و دستورات اجتماعى اسلام در اين سوره ذكر شده است.

اين سوره در مدينه و پس از هجرت نازل شده است و 176 آيه دارد.

 

5) مائده [سفره و خوان غذا]

-------------------------------------------------------------

5) مائده [سفره و خوان غذا]

در آيه‌ى 112 تا 115 حواريون و پيروان عيسى (ع) از او درخواست مى‌كنند كه براى اطمينان بيشتر، خداوند از آسمان، خوان غذا فرود آورد و عيسى از خداوند مى‌خواهد كه: «پروردگارا! براى ما غذائى از آسمان نازل كن تا براى اول و آخر ما عيد باشد و نشانه‌اى از تو...».

نام ديگر سوره، «عقود» است. اين سوره داراى 120 آيه است و پس از هجرت، در مدينه جزء آخرين سوره‌هائى است كه نازل شده و عمدتاً تأكيد آياتش بر بناى اجتماعى اسلامى بر پايه‌ى بينش توحيدى و مبارزه با خرافات و شرك‌ها و تأسيس روابط صحيح اجتماعى و احكام حلال و حرام مى‌باشد. حرمت‌شراب و قمار در آيه‌ى 90 آمده است.

و از اين رهگذر، مسائلى از عهد و پيمان و حدود و قصاص و داستان‌هائى از هابيل و قابيل و از بنى‌اسرائيل نيز بيان شده است، كه در زمينه‌ى مسائل حقوقى و جزائى مى‌باشد. مطالب مربوط به غدير‌خم در آيات 3 و 67 بيان شده است.

 

6) انعام [احشام و چهارپايان]

-------------------------------------------------------------

6) انعام [احشام و چهارپايان]

در قسمت‌هائى از آيات 136 تا 144 و رسوم و سنّت‌هاى جاهلى را در‌باره‌ى گاو و گوسفند و شتر و بز و قربانى و گوشت آن بيان كرده و در اصلاح عقائد انحرافى آنان در مورد اين حيوانات كوشيده است.

تلاش هميشگى قرآن در اصلاح «عقيده‌»‌ى انسان به خصوص در مورد الوهيت و عبوديت، در اين سوره روشن است و در همين‌باره به مسائلى از قبيل توحيد و نبوت و معاد و احتجاج با مشركين و برخى وظائف شرعى پرداخته است.

اين سوره 165 آيه دارد و جز 6 آيه، بقيه در مكّه و قبل از هجرت نازل شده است و بنا به نقلى آيات 20، 23، 91، 93، 114، 140، 151، 152، 153 از اين سوره، مكّى است. اين سوره پس از سوره‌ى «حجر» نازل شده است.

 

7) اعراف [جائى است ميان بهشت و جهنم]

-------------------------------------------------------------

7) اعراف [جائى است ميان بهشت و جهنم]

در آيات 45 تا 48 از گروهى كه در قيامت، در اعراف خواهند بود ياد مى‌كند و از خطاب‌هاى آنان با اهل بهشت در رابطه با اعمال و پاداش‌ها سخن مى‌گويد. بنا به تفسيرى هم اين اصحاب اعراف، ممكن است ائمه باشند كه در حديث است كه: «نحن الاعراف‌» - ما اعراف‌ايم كه ياران خود را مى‌شناسيم و هر كس كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم وارد بهشت مى‌شود. (تفسير البرهان، ج 2، ص 17.)

اين سوره بيشتر روى سخن، با مشركين دارد و نيز مؤمنين و از سرنوشت انسان‌ها در طول تاريخ در رابطه با وفا به عهد خدائى و نيز فرجام كار انسان در آخرت و عذاب و پاداش و عرش و ساعت و قرآن و ... سخن مى‌گويد و از آيه‌ى 148 به بعد اشاره به رجعتى كه در قوم موسى به صورت گوساله‌پرستى پيدا شد مى‌كند. خطابِ «يا بنى آدم‌» چندين بار تكرار شده و لحن هشدار‌دهنده دارد. اين سوره در مكّه و قبل از هجرت نازل شده و 206 آيه دارد.

 

8) انفال [منابع و ثروت‌هاى عمومى در طبيعت]

-------------------------------------------------------------

8) انفال [منابع و ثروت‌هاى عمومى در طبيعت]

در نخستين آيه‌ى اين سوره، حكم ثروت‌هاى عمومى و اين‌كه از آنِ كيست و چگونه و در چه راهى مصرف مى‌شود بيان شده است. اين سوره به نام «بدر» هم گفته شده زيرا پس از هجرت به مدينه و وقوع جنگ بدر در ماه رمضان اين سوره در سال دوم هجرى نازل شده است و متضمن مسائلى مربوط به جهاد و غنائم و انفال و هجرت مى‌باشد و به تعبير امام باقر و امام صادق، سوره‌ى انفال، بريدن دماغ كفار است. كنايه از ضربه‌هايى كه بر آنان وارده شده است. نزول اين سوره پس از اولين حركت مسلحانه‌ى مسلمانان (جنگ بدر) در خور تأمل و دقت است. به جمع‌بندى نقاط قوت و ضعف و ارزيابى عمل مسلمين پرداخته و رهنمودهاى متناسبى مى‌دهد.

اين سوره 75 آيه دارد و نود و سومين سوره‌اى است كه نازل شده است.

 

9) توبه [بازگشت]

-------------------------------------------------------------

9) توبه [بازگشت

قرآن داراي چه فضايلي است؟

 

قرآن كريم كاملترين پيام آسماني است كه بر پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شده است، زيرا اين كتاب آخرين كتابي است كه منشور سعادت بشر را داراست، از اين رو بايد جامع‌ترين، غني‌ترين و پرمحتواترين كتاب آسماني باشد تا آن كه بتواند انسانها را در طول تاريخ براي تكامل رهنمون گردد. پيامبران و شرايع پيش از شريعت‌ پيامبر ما، براي مقطع خاصي از تاريخ بشر در نظر گرفته شده بودند و پس از پايان آن مقطع، لازم بود شريعت و كتاب كاملتري نازل شود تا انسانها را چند گام فراتر به سوي تكامل پيش برد. ولي وقتي كه نوبت به آخرين پيامبر الهي رسيد، از آن جا كه مراحل مقدماتي تكامل طي شده بود، قرآن كريم لازم شد تا با عمل به برنامه‌ها و دستورات اين كتاب آسماني از تمام ظرفيت‌ها و استعدادهاي بشري براي رسيدن به كمال نهايي بهره برداري گردد.

ادامه نوشته

تاریخچه مختصری از نقطه و علامت‌گذاری قرآن كریم

آگاهی از سیر تكاملی رسم الخط قرآن از زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله تا كنون بر هر معلّم قرآن لازم است، زیرا معلّم قرآن باید تلفّظ صحیح كلمات و آیات قرآن را یاد دهد و تلفّظ صحیح با شناخت علامت‌ها میّسر است. به علاوه، این علامت‌ها در بعضی از قرآن‌ها با قرآن‌های دیگر تفاوت دارند، آشنایی با كلیّه این علامت‌ها كه در قرآن‌های با رسم الخط‌های مختلف (عربی، فارسی، تركی و اردو) به كار برده شده‌اند نیز لازم می‌باشد، زیرا امروزه این قرآن‌ها در دسترس همه است و یك معلّم قرآن باید با كلیّه آن‌ها آشنا باشد.
در این جا مطالبی را بیان می‌كنیم كه به گونه‌ای با تدریس قرآن در ارتباط هستند. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به كتاب‌های المصاحف (نوشته‌ علامه سجستانی)، المحكم فی نقط المصاحف و المقنع فی معرفه مرسوم مصاحف اهل الامصار (نوشته ابو عمرو الدانی)، البُرهان فی علوم القرآن ج 1 (نوشته زَركشی)، الاتقان (نوشته جلال الدین سیوطی)، دلیل الحَیران علی مَورِدِ الظَّمْآن (نوشته ابراهیم بن احمد المارغنی)، مناهل العِرفان ج 1 (نوشته زَرقانی)، التّمهید فی عُلومِ القرآن ج 1 (نوشته آیه الله محمد هادی معرفت)، تاریخ قرآن (نوشته حجه الاسلام والمسلمین دكتر حجتی) و كتاب‌های دیگری در این زمینه مراجعه كنید.
در زمان بعثت پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و سلم با توجّه به محیط خاص جاهلیّت جزیره العرب، كتابت عرب مراحل اوّلیه خود را می‌گذرانید و بسیار ساده و ابتدایی و فاقد علامت‌ها و نشانه‌هایی بود كه امروزه برای نشان دادن حركات، سكون، تشدید، مدّ و تنوین و یا تشخیص حروف متشابه از آن‌ها استفاده می‌شود.
زمانی كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم به رسالت برگزیده شد، كاتبان وحی، قرآن را با همان رسم الخط رایج آن روز می‌نوشتند و با توجّه به بیان شیوای قرآن كه برای آن‌ها بسیار دلنشین بود و نزول تدریجی قرآن و این كه تلفّظ صحیح آیات را از زبان پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله و سلم می‌شنیدند، در قرائت قرآن، كمتر دچار لغزش می‌شدند و چنانچه در تلفّظِ صحیح كلمه‌ای شك می‌كردند از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم می‌پرسیدند.
پس از آن كه اسلام گسترش چشمگیر یافت و بسیاری از اقوام غیر عرب نیز به اسلام گرویدند، به علّت عدم آشنایی با زبان عربی نمی‌توانستند قرآن را صحیح بخوانند، حتی خود عرب‌ها بر اثر معاشرت با آن‌ها از مسیر فطری خود تا حدودی منحرف شدند و دگرگونی در سخنان آنان راه یافت تا آن جا كه به تدریج، اشتباه در بیان و سخنان فُصحای عرب نیز به چشم می‌خورد. این امر حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام را بر آن داشت تا برای حفظ و نگهداری قرآن كریم، قواعدی را پایه‌ریزی نماید و آن را به شاگرد خود ابو الاسود دُؤَلی آموزش دهد، آنگاه ابوالاسود تصمیم می‌گیرد برای صِحّت قرائتِ عموم مردم، قرآن را علامت گذاری نماید. او برای این كار یكی از برجسته‌ترین نویسندگان آن روز را به كار می‌گیرد و از او می‌خواهد تا قرآن را با رنگی متفاوت از رنگ متن طبق گفته‌های او علامت‌گذاری كند.
ابوالاسود از او می‌خواهد تا هنگام تلاوت قرآن، نگاه به حركت لب‌های او كند، اگر هنگام تلفّظ حرفی، لب‌های او حالت گشایش به خود گرفت یك نقطه با رنگ قرمز بالای آن حرف قرار دهد تا نشانگر مفتوح بودن آن حرف در حین تلفّظ باشد و اسم آن نقطه را «فتحه» نامید و اگر هنگام تلفّظ حرفی لب‌های او حالت شكستگی به خود گرفت یك نقطه با رنگ قرمز، زیر همان حرف قرار دهد تا نشانگر مكسور بودن آن حرف در حین تلفّظ باشد و اسم آن نقطه را «كسره» نامید و اگر هنگام تلفّظ حرفی، لب‌های او حالت به هم پیوستگی به خود گرفت یك نقطه به رنگ قرمز در جلو آن حرف قرار دهد تا نشانگر مضموم بودن آن حرف در حین تلفّظ باشد و اسم آن نقطه را «ضمّه» نامید.
ابوالاسود شمرده شمرده، آیات قرآن را می‌خواند و نویسنده، حروف و كلمات قرآن را به منظور نشان دادن اِعراب آن‌ها نقطه‌گذاری می‌كرد، و هر برگی از قرآن كه نقطه گذاری آن انجام می‌گرفت، ابوالاسود آن را بازبینی می‌كرد و به همین ترتیب، تمام قرآن نقطه گذاری شد و دیگران نیز از این روش در نگارش قرآن پیروی می‌كردند.
با پیروی از این روش، صحیح خواندنِ قرآن از نظر حركات تا اندازه‌ای تحقّق پیدا كرد ولی مشكل تشخیص حروف مُتشابه همچنان باقی بود، برای برطرف كردن این اِشكال، دو تن از شاگردان ابوالاسود به نامهای «یَحیَی بن یَعمُر» و «نَصر بن عاصِم» با استفاده از تجربه‌های استاد خود، حروف را نقطه‌گذاری نمودند تا حروف متشابه از یكدیگر تمیز داده شوند و برای این كه نقطه حركات با نقطه حروف اشتباه نشود، نقطه‌های حروف را همرنگ حروف «مشكی» و نقطه حركات را با همان رنگ قرمز می‌نوشتند.
پس از مدّتی از نقطه‌های زرد رنگ برای تشخیص الف، واو و یایی كه به صورت همزه خوانده می‌شدند و از نقطه سبز برای تمیز دادن همزه وصل در ابتدای كلمات استفاده نمودند.
این كارها تا اندازه زیادی توانست مشكل تشخیص حروف متشابه را برطرف نماید ولی مشكل به كار بردن رنگ‌های متفاوت برای منظورهای مختلف در كتابت، خلیل بن احمد فراهیدی را بر آن داشت تا نقطه‌هایی كه نماینگر حركات و همزه بود تغییر شكل دهد.
وی برای تشخیص حركت فتحه از الف، كسره از یاء و ضمه از واو كمك گرفت و آن‌ها را به صورت كوچكتر در بالا و زیر حروف قرارداد و برای همزه از قسمت بالای حرف عین «6» و برای علامت‌های سكون، تشدید، مدّ و ... شكل‌های دیگری را وضع نمود كه به یاری خداوند، جزئیات هر یك را به طور جداگانه در مبحث علامت‌ها بیان خواهیم كرد.
بعد از او نیز تحسیناتی در مورد رسم الخط قرآن انجام گرفت كه هر یك در سهولت قرائت و آموزش قرآن نقش به سزایی داشت و مورد استقبال اكثر مسلمین قرار گرفت. ولی با توجّه به گستردگی جهان اسلام و نبودن وسایل ارتباط جمعی و دوری علمای فن از همدیگر سبب شد كه در مشرق علامتی را برای یك معنی قرار دهند و در مغرب به خاطر آگاهی نداشتن از آن، شكل دیگری برای همان معنی قرار بدهند، و این امر بعث شد كه بعضی از علامت‌های قرآنی در نقاط مختلف با همدیگر تفاوت داشته باشند. لازم به یادآوری است كه اصل كلمات قرآنی و همچنین شیوه نگارش آن‌ها در همه كشورهای اسلامی یكسان است، تنها تفاوتی كه وجود دارد در شیوه علامت‌گذاری بعضی از اَشكال است كه برای سهولت در تلفّظ قرار داده است، از این رو بر كلیّه معلّمین محترم قرآن لازم است كه كلیّه این علامت‌ها را بشناسند تا هر قرآنی با هر رسم الخطی دیدند بتوانند به صورت صحیح بخوانند و تدریس كنند.
سعی ما بر این است كه علامت‌های موجود در قرآن‌های با رسم‌الخط‌های مختلف را ریشه‌یابی كنیم و شكل، اسم روش تلفّظ درست آن را روشن سازیم.

علوم قرآنی (آنچه یک قاری قرآن باید بداند)

 ونُنَزِّلُ مِنَ القُـرآن مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلمُوْمِنيـن

« وآنچه از قرآن نازل كرديم شفاي دل و رحمت است براي مومنان ... ؛ اسراء آيه ۸۲ »

  علـوم قرآنـي 

علوم قرآني يعني تمام دانستنيهايي كه با يكديگر سنخيت داشته و مرتبط با قرآن و موضوع در تمامي آنها قرآن است و زمينه ساز فهم بهتر كلام ا... مي باشد و نگاهي از بيرون به قرآن دارد. ولي علم تفسير نگاهي از درون به قرآن دارد و مجموعه اي از معارف قرآن است كه مستقيماً به محتوا و فهم آيات مي پردازد . 

 

تدوين علوم قرآني

تدوين جامع انواع علوم قرآني ، از قرن هشتم با تاليف كتاب البرهان في علوم القرآن اثر ابو عبدا... زركشي آغاز شد . و سپس جلال الدين سيوطي كتاب الاتقان في علوم القرآن را كه از جمله مهمترين منابع علوم قرآني است در قرن دهم هجري قمري تدوين نمود .

 

 اسمهاي قرآن

از ميان عناوين فراوان قرآن ، بطور مسلم چهار عنوان بصورت اسم در قرآن بكار رفته كه به ترتيب اهميت عبارتند از :

۰۱ قرآن ؛ اين عنوان پنجاه و هشت بار به همين صورت در قرآن بكار رفته است .

۰۲ كتاب؛ اين عنوان حدود صد بار براي قرآن بكار رفته است .

۰۳ ذكـر ؛ اين واژه بيست بار براي قرآن بكار رفته است .

۰۴ فرقان .

محمد عبدالعظيم زرقاني نويسنده كتاب مناهل العرفان في علوم القرآن ، « تنزيـل » را نيز بر اسامي فوق افزوده است.

سه عنوان كتاب ، ذكر و فرقان ميان قرآن و ديگر كتب آسماني مشترك است و تنها عنوان قرآن بصورت اسم خاص براي اين كتاب آسماني مطرح است .

 

 صفت هاي قرآن

        برخي از عناويني كه مستقيماً بصورت وصف ( در خود قرآن كريم ) براي قرآن بكار رفته است عبارتند از؛ مجيد،كريم ، حكيم، عظيم، عزيز، مبارك، مبين، متشابه، مثاني، عربي، غير ذي عوج، ذي الذكر، بشير، نذير، قيّم .

 

 مصحـف

يكي ديگر از نامهاي قرآن كريم ، مصحف است . اين نام در خود قرآن ذكر نشده ، اما برخي بر اين عقيده اند كه مشهورترين و رايج ترين نام در ميان مسلمانان ، پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) ، مصحف بوده است و در زمان حيات پيامبر(ص) نام رايج و مشخصي كه همه بر آن اتفاق نظر داشته باشند ، وجود نداشته است .

علت شيوع نام مصحف پس از رحلت پيامبر(ص) مسئله كتابت و تدوين قرآن بود . صحيفه به چيزي كه گسترده باشد اطلاق مي گردد . و از اين رو صفحه اي هم كه بر آن مي نويسند صحيفه گويند . و مصحف مجموعه اي از صحيفه هاي نوشته شده است كه بين دو جلد قرار گرفته باشد .

 

معناي قرآن

در معناي كلمة قرآن وجوه پنج گانه اي گفته شده كه عبارت است از :

۰۱ قرآن اسمي است جامد وغير مشتق كه خداوند بعنوان اسم خاص بر وحيي كه بر پيغمبرش نازل فرموده ، قرار داده است.

۰۲ قرآن اسمي است مشتق از قرينه ؛ كه  معناي آن  همانند بودن آياتش با يكديگر است .

۰۳ قرآن اسمي است مشتق از قرن ؛ چرا كه حروف ، آيات و سوره هاي آن مقرون به يكديگر است .

۰۴ قرآن كلمه اي است مهموز و مشتق از قرء به معناي جمع ؛ زيرا جامع ثمرات كتب آسماني گذشته است .

۰۵ قرآن كلمه اي است مهموز و مشتق از قرأ به معناي تلاوت و قرائت ؛ بنا بر دلايلي اين قول ، قوي تر از اقوال ديگر است .

  

 لفظ  قرآن كريم

          قرآن به زبان عربي نازل شده است و مهمترين دلايل آن عبارت است از :

 

۰۱ عربي بودن قرآن بر اساس اصل كليِC وَ مَا أرْسَلنَا مِن رَّسولٍ الا بِلِسانِ قَومِه ... . ؛ ابراهيم آيه ۴ B صورت گرفته است ؛   يعني ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم .

۰۲ به عقيده زبان شناسان ، زبان عربي نسبت به ساير زبانها بسيار گسترده تر و از قابليت بيشتري برخوردار است. ( زبان عربي چهارده صيغه دارد. )

۰۳ عربي بودن قرآن در انتقال بهتر اسرار ، حقايق و معارف قرآن ، موثر است .

۰۴ نزول قرآن به زبان عربي بدليل فصاحت اين زبان است؛ چرا كه زبان عربي در بيان معارف بلند مرتبه قرآن بصورت واضح، از واژه ها و ساختاري برخوردار است كه گويايي زبانهاي ديگر را دارد ، درحالي كه زبانهاي ديگرگويايي آن را ندارند .

 

 وحــي

وحي انواع گوناگون دارد كه مهمترين آن وحي نبوي است . وحي نبوي ارتباط معنوي و غيبي خداوند با پيامبران خويش و بالاترين مقامي است كه صف پيامبران را از ديگران جدا مي سازد . و پديده اي است كه در قالبهاي ذهني و عقلي بشر نمي گنجد . و از خصوصيات مهم وحي, مخفيانه بودن و سرعت آن است .

        براساس نصّ قرآن كريم Cوَ ما كان لِبشرٍ أن يُكلّمَهُ الله الا وحياً أو مِن وَرآءِ حجابٍ أو يُرسلَ رسولاً... . ؛شوري آيه۵۱ B

        وحي نبوي به سه صورت : وحي مستقيم ، وحي از وراي حجاب و وحي به واسطه ارسال ملك مي باشد .

 

وحي مستقيم

 

         دشوارترين نوع وحي نبوي، وحي مستقيم بوده است. يعني هنگامي كه پيامبر (ص)مي خواهد با همه وجود خويـــش، بي هيچ واسطه اي با مبدا هستي ارتباط برقرار نمايد . احساس سنگيني ، رنج شديد، سردرد، سرخ يا كبود شدن چهره، گرمي فوق العاده، التهاب و برافروختگي، شنيدن صداهاي سهمگين و در نهايت دچار اغما شدن, از حالات وحي مستقيم بر پيامبر(ص) بوده است .

 

نـزول قـرآن : قرآن داراي دو نوع نزول است ؛

 

الف : نزول دفعي

 آياتي از قـرآن مبيّن اين حقيقت است كه قرآن در ماه رمضـان و در شبي مبارك و نيز در شب قـدر نازل شده است.

( بة ترتیب در سوره مباركة بقرة آيه 185، دخان آية ۳ و قدر آيه ۱ ) ؛كه همگي بيانگر نزول دفعي قرآن كريم است . و احتمال مي رود اين نزول دفعي، انزال حقيقت كتاب آسماني بر قلب پيامبر(ص) باشد.

 

ب : نزول تدريجي 

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :  Cو قرآني را بخش بخش نازل كرديم تا آنرا به آرامي بر مردم بخواني و آنرا بتدريج نازل كرديم ؛ اسراء آيه ۱۰۶ .Bو در آية ديگر مي فرمايد :  Cو كساني كه كافر شدند گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است ؛ فرقان آيه ۳۲  .Bكه روشن مي شود اين آيات دالّ بر نزول تدريجي قرآن است . اما هيچ گونه منافاتي ميان اين آيات و آيات مربوط به نزول دفعي در ماه مبارك رمضان نيست . چرا كه به اقتضاي مسائل اقتصادي ، اجتماعي و حوادثي نظير جنگ و صلح، حكم هر حادثه اي در نزول تدريجي قرآن كريم بيان مي شد و ديگر نزول دفعي معنا نداشته و حقيقت قرآن نيز مي بايست به حكم خداوند بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شود كه چيزي غير از اين جملات عربي است؛ زيرا لفظ عربي براي فهم بشر بوده است .

 

 اسرار نزول تدريجي

نزول تدريجي آيات حكمتهاي متعددي دارد . از جمله :

۰۱ درموقعيتهاي بحراني ، درجنگها وتنگناها بهترين دلگرمي و پشتوانه براي پيامبر(ص) بود و قلب مبارك حضرت را قوت مي بخشيد .

۰۲ معارف اسلامي بويژه آن دسته كه با عمل انسانها در ارتباط است و قوانين فردي و اجتماعي را (كه موجب سعادت انسان در زندگي است) بيان مي كند، هنگامي ثبات و دوام بيشتري دارد كه به تدريج بيان شود و بهترين و كاملترين شيوه تربيت است .

۰۳ نزول تدريجي آيات, سبب ازحفظ نمودن آيات توسط اصحاب پيامبر (ص) مي شد و همين امر زمينه صيانت و حفاظت از وحي الهي را قطعي مي ساخت و از تحريف قرآن جلوگيري مي نمود . 

۰۴ حوادثي در زمان پيامبر (ص) اتفاق مي افتاد كه بسبب آنها آياتي نازل و سپس حكم آنها بيان مي شد. و چون اين حوادث بتدريج بوقوع مي پيوست ، آيات نيز همزمان يا متعاقب با آن نازل مي شد.

  

اسباب نزول 

حوادث و وقايعي كه منجر به نزول تدريجي آيات قرآن مي شد « سبب نزول يا شان نزول» نامگذاري شده است. لذا آن حوادث و وقايع (اسباب نزول), با تدريجي بودن نزول قرآن, ارتباطي تام دارند.

اسباب نزول, گاهي خاص و گاهي عام بوده است .

 

سبب عام

آياتـــي كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايـت و ارشاد عموم مردم نازل شده است، داراي « سبب نزول عام »  مي باشند .

 

سبب خاص

آياتي كه نزول آنها به انگيزه اي خاص و ناظر به حوادثـي بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر (ص) به وقوع مي پيوست و يا سوالي از حضرت مي شد و زمينه نزول آيات يا سوره را بوجود مــي آورد « سبب نزول خاص » گويند .

لازم به ذكر است مفسران به پيروي از علماي علم اصول گفته اند : آنچه مهم است نص قرآني است كه معنايي عام و فراگير دارد . اگر آيه معنايي عام داشت، گرچه سبب خاصي باعث نزول آن شده باشد، ولي تنها به افراد مربوط به آن سبب محدود نمي گردد ، بلكه شامل همه افراد مي شود . 

 

فوايد شناخت اسباب نزول

شناخت اسباب نزول باعث شناخت فلسفه احكام ، شناخت آيات مكي و مدني، فهم دقيق تر معاني آيات و درك تفسير برخي از آيات ثقيل مي شود. البته اجتهاد راويان ، نقل به معنا از سوي آنان، جعل و تحريف و وجود احاديث متناقض، سبب تضعيف اعتبار بسياري از روايات اسباب نزول گرديده است . اما برخي از اين احاديث خصوصاً احاديث متواتر و قطعيُّ الصدور كه با مضمون آيه و با قرائن موجود در اطراف آيه سازگار است ، معتبر و قابل اعتناست .

 

 آيـــه

آيه در لغت به معناي علامت و نشانه است و در اصطلاح قرآني به كلمه يا كلماتي گفته مي شود كه از قبل و بعد خود جدا بوده و در ضمن سوره اي آمده باشد.

 

تعداد سوره ، آيه و كلمه در قرآن

براساس آخرين آمار علمي معتبر ، تعداد سوره ، آيه و كلمه قرآن به ترتيب ۱۱۴ ، ۶۲۳۶ ، ۷۷۸۰۷بيان گرديده است .

  

نخستين آيات

درباره نخستين آياتي كه نازل شده ، محققان و قرآن پژوهان عقيده دارند كه پنج آيه اول سوره مباركه علق در آغاز بعثت پيامبر(ص) نازل شده است. روايات نيز اين قول را تاييد مي كند . مثلاً از امام صادق (ع) نقل شده است : « اولُ ما نزل علي رسول ا... (ص) ؛ بسم الله الرحمن الرحيم ٭ اقرأ باسم ربك الذي خلق ... . »

 

 آخرين آيات

 برخي از دانشمندان علوم قرآني آيات ۲۷۸ ، ۲۸۱ يا ۲۸۲ سوره مباركه بقره را آخرين آيات نازل شده مي دانند . جلال الدين سيوطي مي گويد : ميان رواياتي كه اين سه آيه را ذكر كرده اند ، منافاتي نمي بينم زيرا اين آيات همه يكباره نازل شده است.

برخي ديگر از دانشمندان آية « اَليوم اَكملتُ لكمْ دينكم و اَتمَمتُ عَليكم نِعمتي وَ ... . » يعني آيه 3 سورة مباركة مائده را آخرين آيه دانسته اند ؛ به اين اعتقاد كه آية اكمال دين، اعلامي براي به كمال رسيدن و انذاري براي به پايان رسيدن وحي بوده است .

(( وجه جمع ميان آيات پاياني سوره مباركه بقره و آيه اكمال دين، اين است كه بگوييم آيات پاياني سوره مباركه بقره آخرين آيات الاحكام بوده كه نازل شده، اما آيه اكمال دين، آخرين آيات وحي بوده است . ))

 

نخستين و آخرين سوره

در خصوص نخستين و آخرين سوره نيز نقل قولهايي وجود دارد . اما در ميان اين اقوال به احتمال قوي سوره مباركه فاتحه الكتاب نخستين و سوره مباركه نصر آخرين ، سوره هايي هستند كه بطور كامل نازل شده اند .

 

 سُوَرِ مكي و مدني

در تفكيك آيات وسوره هاي مكي از مدني, بنا به بيان ضابطه مشهور در ميان مفسران ، هجرت پيامبر اكرم(ص) ملاك قرار گرفته شده است . هر آيه و سوره اي كه قبل از هجرت يا در اثناي هجرت ( قبل از رسيدن به مدينه ) نازل شده باشد مكي ، و آنچه پس از هجرت نازل گرديده است ( اگر چه در مكه نازل شده باشد ) مدني گويند .

  

ويژگيهاي غالبي سور مكي

۰۱ كوچكي سوره ها و كوتاهي و موزون بودن آيه ها .

۰۲ كثرت قسم به خداوند ، روز قيامت ، قـرآن و ... .

۰۳ دعوت به اصول عقايد ، ارزشهاي ديني و اخلاق متعالي .

۰۴ كثرت قصص انبياء و امتهاي پيشين و داستان حضرت آدم (ع) .

 

ويژگيهاي غالبي سور مدني

۰۱ طولاني بودن آيات و سوره ها .

۰۲ كثرت ذكر جهاد و اذن جهاد و احكام آن .

۰۳ رويارويي با منافقان .

۰۴ مجادله با اهل كتاب .

۰۵ تشريع احكام ، حدود ، فرائض ، ارث ، قوانين سياسي ، اقتصادي و معاهدات .

  

جمع آوري و تعليم قرآن كريم

مرحله حفظ قرآن

پيامبر اكرم(ص) ياران خود را به حفظ آيات و سوره ها تشويق مي نمود و ياران پيامبر به ضبط قرآن در سينه ها و حافظه ها همت مي گماردند و از آنجا كه اعراب از حافظه بسيار قوي بهره مند بودند و به راحتي قصيده هاي بلند و طولاني را حفظ مي نمودند، توانستند آيات و سوره هاي قرآن را حفظ كنند. در آغاز رسالت در شهر مكه ، نه شمار نويسندگان زياد بود و نه ابزار نوشتن فراهم . و بدليل اينكه آيات و سوره هاي اوليه كه در مكه نازل مي شد، مُسَجّع و تقريباً موزون بود، آنها سينه ها و قلبهاي خود را جايگاه آيات نوراني قرآن كريم ساختند .

  

مرحله كتابت

وجود آيات قرآن در حافظه افراد نمي توانست اطمينان خاطر در صيانت قرآن را فراهم سازد، لذا در زمان پيامبر(ص) با وجود عده كمي از افراد كه سواد خواندن و نوشتن را داشتند ( در مكه تقريباً ۱۷ نفر )، اما پيامبر اسلام به جهت اهتمام خاص به قرآن ، براي نوشتن كلام وحي، آنان كه نوشتن و خواندن مي دانستند برگزيد تا با دقت به ثبت و ضبط آيات بپردازد. و هرگاه آياتي از قرآن نازل مي شد نويسندگان وحي را فرا خوانده و آنان را به نوشتن وحي فرمان مي داد، كه به اين افراد كتّاب وحي مي گفتند. در آن زمان آيات قرآن بصورت قطعاتي پراكنده موجود بود، اما در عين حال آيات و سوره ها مرتب و تكميل و نامهاي آنها نيز تعيين شده بود .

 

ابزار كتابت

 ابزار نويسندگي درعصر نزول قرآن بسيار ساده بود. مسلمانان ازهر چه كه نوشتن بر آن ممكن بود استفاده مي كردند. در بسياري از احاديث جمع آوري و كتابت قرآن, به اين ابزار اشاره شده است،كه همه قرآن شناسان بر آن اتفاق نظر دارند.  و مهمترين آنها عبارتند از :

۰۱ لِخاف : سنگهاي كوچك و صفحه هاي نازك سنگ .

۰۲ عُسُب : چوب خرما .

۰۳ رِقـاع : برگهاي كاغذ ، درخت يا پوست نازك .

۰۴ اَكتاف : استخوان شتر يا گوسفند .

۰۵ شِظاظ و اَقتاب : نوعي چوب .

۰۶ حرير : نوعي پارچه ابريشمي .

  

كاتبان وحـي

حضرت علي(ع) از كاتبان اوليه و مداوم وحي بود و بغير از حضرت افرادي بودند كه عهد نامه ها ، صلحنامه ها و يا نامه هاي معمولي را براي پيامبر مي نوشتند. بطوركلي پنج تن از كاتبان وحي كه در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد  عبارتند از : علي ابن ابي طالب ، ، اُبيِّ بْنِ كعب ، عبداله بْن مسعود ، مَعاذبْن جبل و زيد بن ثابت .

  

چگونگي كتابت آيات قرآن

 

الف : كتابت بر حسب ترتيب نزول آيات

نويسندگان وحي آيات قرآن را به همان ترتيب نزول ، به دستور پيامبر(ص) مي نوشتند و هر گاه «بسم الله...» اي نازل مي شد، علامت آن بود كه سوره پايان يافته و سوره ديگر نازل شده است .

 ب : كتابت بدون رعايت ترتيب نزول ، به دستور پيامبر(ص)

بر اساس مدارك تاريخي گاه آيه يا آياتي نازل مي شده ، ولي پيامبر(ص) به نويسندگان وحي دستور مي داده است كه آن آيه يا آيات را در لابه لاي سوره اي كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود قرار دهند .

 ج : كتابت بدون رعايت ترتيب نزول ، به اجتهاد صحابه

از آنجا كه در برخي از سوره هاي قران كريم ترتيب و تنظيم آيات مطابق با ترتيب طبيعيِ نزول نيست و مدركي نيز در دست نيست كه تنظيم آن را به پيامبر نسبت دهد و نيز با توجه به برخي ديگر از روايات مي توان چنين بيان نمود كه ؛ تنظيم و ترتيب آيات قرآن در اكثر سوره ها توقيفي است و البته در تعدادي با رأي و اجتهاد صحابه نيز صورت گرفته است .

 

تدوين و مدون نمودن قرآن

۰۱ مصحف حضرت علي(ع)

جمع آوري آيات و سوره بصورت اوراق به هم پيوسته در يك مجلد، بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) انجام گرفت . و حضرت علي (ع) نخستين تدوين كننده قرآن بود كه بصورت جامع و با در نظر گرفتن ترتيب نزول قرآن ، آيات و سور را از آغاز تا پايان گرد آوري نمود و آيات مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر آيه اي را در جاي مناسب آن گذاشت. حضرت علي (ع) تمام روايات و سخنان پيامبر را در تفسير، تاويل، سبب نزول و ... گرد آوري و آنها را در لابه لاي آيات و در حاشيه تفسير كتاب ثبت كرد و اين كتاب همان مصحف علي (ع) است ، كه آن حضرت بنا به سفارش پيامبر(ص) بلافاصله پس از رحلت ايشان فراهم ساخت و پس از ارائه مورد بي مهري قرار گرفت و از آن پس ، از چشمها پنهان ماند و بعنوان ميراث علمي ائمه(ع) دست به دست گشت و طبق برخي روايات اينك در دست امام زمان(ع) است .

 

۰۲ مصحف عثمان

از آنجا كه جمع كننده مصحف ها افراد متعدد و از نظر كفايت و استعداد يكسان نبودند ، لذا گاهي آنچه در اين مصاحف آورده شده بود مشابه هم نبودند و اختلافاتي بين مردم بوجود آمد. اين مشكل ادامه داشت و رو به تزايد بود تا زمان عثمان فرا رسيد و با توجه به اعلام خطر برخي از صحابه و اصرار آنها ، عثمان را بر آن داشت تا اصحاب پيامبر(ص) را جمع آوري و موضوع را با آنان در ميان گذاشت. و همگي ايجاد وحدت مصاحف را تاييد كردند. لذا قرآن كريم در زمان خلافت عثمان با ترتيب فعلي تدوين و در اختيار مسلمانان قرار گرفت كه به مصحف عثماني معروف گرديد .

حضرت علي(ع) آنرا تاييد و نيز مردم را تشويق نمودند كه به همان مصحف عثمان ملزم باشند و تغييري در آن ندهند ولو آنكه در آن غلطهاي املائي وجود داشته باشد ؛ به اين دليل كه حضرت مي خواستند هيچ كس به بهانه اصلاح قرآن، تغيير و تحريفي در آن بوجود نياورد .

مصحف عثماني حداكثر نُه و به احتمال قوي پنج مصحف بوده است كه به شهرهاي شام ، كوفه ، بصره و مكه ارسال و يك مصحف نيز در مدينه مركز خلافت نگهداري شد. عثمان با هر مصحف يك قاري به اين شهرها اعزام كرد. مصاحف عثماني در دسته بندي سوره ها همانند مصاحف گذشته بود كه بدون هرگونه نقطه، اعراب و علامت مشخصه بود .

 

۰۳ جمع ابوبكر

در زمان پيامبر شخصي به نام مُسَيلمه كه ادعاي پيامبري داشت و پيامبر(ص) او را مسيلمه كذّاب لقب داده بود، در جنگي ميان مسلمانان و طرفداران مسيلمه ( در جنگ معروف يَمامه ) جمع كثيري از صحابه و حافظان و حاملان قرآن كه حداقل هفتاد تن بودند كشته شدند و چون بيم آن مي رفت كه در چنين حوادثي ، ديگر قراء و حافظان قران از دست بروند و آيات قرآن در خطر تحريف قرار گيرند، لذا به پيشنهاد عمر و به دستور ابوبكر شخصي به نام زيد بن ثابت با جماعتي از قراء صحابه مامور به جمع آوري قرآن شدند. و لذا مصحفي را فراهم نمودند.

 

۰۴ مصاحف صحابه

در فاصله پس از رحلت تا اوايل  دوره خلافت عثمان ، گروهي ديگر از صحابه نيز به جمع آوري قرآن اقدام نمودند و اين مصاحف در ممالك اسلامي رواج داشت. اگر بين مردم در قرائت قرآن اختلافي پيش مي آمد ، اهل هر منطقه به قرائت مصحف معروف خود كه منسوب به يكي از اين اصحاب بود، مراجعه مي كردند. كه از جمله مصاحف معروفِ « ابيّ بن كعب » و « عبدالله بن مسعود » را مي توان نام برد .

 

اعراب و اعجام قرآن

 

خط قرآن:

در نظر خاورشناسان، خط عربي بر دو قسم است؛

۰۱ خط كوفي( كه مأخوذ از نوعي خط سرياني است كه به خط «استرنجيلي» معروف است.)

مرحله نگارش و تغيير خط (به ترتيب): خط مصري، فينيقي، آرامي؛سرياني، استرنجيلي، كوفي

۰۲ خط حجازي يا خط نسخ ( كه از خط نبطي گرفته شده است.)

مرحله نگارش و تغيير خط (به ترتيب): خط مصري، فينيقي، آرامي؛ نبطي، حيري، نسخ

 مسلمانان معمولاً از خط كوفي براي نگارش قرآن و بعدها روي محرابها و بالاي درب مساجد و پيرامون ابنيه مهم و كتيبه هاي قرآن و عناوين سوره در مصحفهاي بزرگ، مورد استفاده قرار مي دادند. سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد.

 

حركت گذاري و نقطه گذاري قرآن (اعراب واعجام)

از آنجا كه خط قرآن، هيچ گونه علامتي نداشت، باعث بروز اختلاف قرائت در ميان مسلمانان شد. به گونه اي كه گاهي اوقات ممكن بود برخي از كلمات شبيه به هم، به صورت هاي مختلف خوانده شود. مانند: يتلو، تتلو، نبلو. كه از جمله موارد مؤثر در اين امر اختلاط زبان عربي با زبانهاي ديگر بود و خصوصاً غير عربها بدليل عدم تسلط در زبان عربي ممكن بود در تلفظ كلمات دچار مشكل شوند. از طرفي هيچ زباني به اندازه زبان عربي، از تغيير در حركات و نيز رعايت نكردن علائم و نشانه ها، دچار مشكل نمي گردد. چرا كه « اِِعراب » در تفهيمِ مقصود الفاظ و عبارات عربي، اهميت ويژه اي دارد.

 

 

اعراب گذاري

اعراب يعني نقطه گذاري يا علامت گذاري روي حروف، براي تشخيص حركات مختلف مانند: فتحه، كسره و ... .

عموماً اين اقدام را براي اولين بار به « اَبوالاسود دوئلي» نسبت داده اند. پس از چندي، توسط احمد فراهيدي (م۱۷۵ق.) به نشانه هايي كوچك (مانند فتحه,كسره و ...) تبديل شد. فراهيدي نخستين كسي بود كه دربارة «نَقْطْ» كتابي تدوين كرده است.

اعراب و حركت گذاري نخست با نقطه گذاري آغاز شده است. يعني در ابتدا به جاي حركات فتحه، كسره و... از نقطه استفاده مي شده است. و براي آنكه ميان نقطه هاي اعرابي و اعجامي اشتباهي رخ ندهد، نقطه هاي اعرابي به رنگ قرمز و نقطه هاي اعجامي به رنگ ديگري نوشته مي شد.

 

 

اعجام گذاري

اعجام به معناي رفع ابهام از چيز مبهم است و در اصطلاح رسم الخط قرآن، براي نقطه گذاري حروف بكار مي رود تا حروف متشابه از حالت ابهام بيرون آيند.

پس از حل مشكل علائم اعرابي، هنوز يك مشكل مهم ديگري باقي بود و آن، تشخيص ندادن حروفِ معجمه (نقطه دار), از حروفِ مُهمَلِه (بي نقطه) بود. لذا بدليل نبود نشانه گذاري در رسم الخط آن روز، ميان حروفِ متشابه مانند«د»، «ذ» و يا «ب»، «ت»، «ث» و ... حالت ابهام وجود داشت. ابتـدا يَحييِ ابْن يَعمرِ عدواني (م۱۲۹ق.) قاضي خراسان، و سپس نصربن عاصم ليثي (م۸۹ق.) كه هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامة كار استاد خود، به اعجام و نقطه گذاري حروف متشابه قرآن دست زدند. تمام فعاليتها و حتي تحريمهايي كه در اين زمينه صورت گرفت نتيجة اهتمام كامل به صيانت و حفاظت از نص قرآن كريم بود. 

 

 

پيدايش قرائات

 

مراحل پيدايش قرائات را بطور خلاصه مي توان به هفت دوره تقسيم نمود.

 

مرحله اول: قرائت پيامبر بر اصحاب

در اين مرحله شخص پيامبر اكرم(ص) قرآن را بر اصحاب خويش قرائت مي فرمودند و گروهــــي از اصحاب، قرائات قرآن را بي واسطه و بطور مستقيم از آن حضرت فرا مي گرفتند. كه مي توان علـــي ابن ابي طالب، عبداله ابن مسعود، اُبيِّ ابن كعب و تعدادي ديگر از صحابه را نام برد.

مرحله دوم: قرائت اصحاب و پديد آمدن مصاحف

تعليم طبقه اول به بعضي از صحابه و رواج مصاحف و قرائات بعضي از قاريان طبقه اول و انتســـاب قرائات به اشخاص، در اين مرحله صورت گرفت.

مرحله سوم: توحيد مصاحف

اين دوره, دورة متحد ساختن قرائت ها به دست عثمان و ارسال مصاحف همسان به شهرهــــاي مختلف است.

مرحله چهارم: پيدايش نسل جديدي از قراء

به ميدان آمدن نسلي نو ازحافظان و قاريان قرآن در شهرهاي مختلف از جمله: مكه، مدينه، كوفه ، بصره و شام بود. 

مرحله پنجم: عصر طلايي قرائت ها

    دوره پيدايش قرائات و پديدار شدن بزرگترين قاريان (از جمله قراء سبعه)در سدة دوم هجري، در اين دوره بود.

مرحله ششم: نگارش قرائت ها

  دوره تدوين مباحث قرآني در قرن سوم به دست افرادي چون ابو عبيد قاسم بن سلام،  ابوخاتم سجستاني، ابو جعفر طبري و ... مي باشد.

مرحله هفتم: حصر قرائات

دورة حصر قرائات در هفت قرائت به دست « ابن مجاهد » در آغاز قرن چهارم هجري صورت گرفت و پس از آن، تاليفات ديگران به همين سَمت گرايش يافت.

 

 

عوامل پيدايش اختلاف قرائات

پس از متحد ساختن قرائات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگي همة قرائت ها صورت گرفت، مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قرائت قرآن شدند. كه به چند عامل كه نقش اساسي در اين باره داشته اند اشاره مي كنيم.

الف : عاري بودن مصاحف عثماني از نقطه و اعراب

ب : خالي بودن از الف در وسط كلمات كه باعث مي شد كلماتي مانند قصاص را، قصص قرائت كنند.

ج : تفاوت ميان زبان و لهجه ها چه بسا باعث مي شد كه در تلفظ يك كلمه، آن را به لهجه خويش قرائت كنند و باعث بوجود آمدن اختلاف قرائات مي شد.

د : اعمال راي و اجتهاد قاريان، از عوامل بروز اختلاف قرائات بايد دانست.

 

حصر قرائات

از آنجا كه در هر دوره، شاگردان در جاي اساتيد خود به كرسي قرائت تكيه زده و به مقام « شيخ القرائي» نائل مي شدند، براي آنكه خود را صاحب نظر نشان دهند و تنها از قرائت ديگران تقليد نكرده باشند، رأي و سليقه خويش را در مواردي بكار مي گرفتند.

در قرن سوم پراكندگي و بي نظمي رايج شد. در اين هنگام برخي از بزرگان به تدوين و ضبط قرائات پرداختند و نخستين صاحب نظري كه قرائات را در يك كتاب جمع كرد، ابو عبيد قاسم بن ســـلام(م۲۲۴ق.) بود. و پس از او احمد بن جبير (م۲۵۸ق.)، اسماعيل بن اسحاق مالكي (م۲۵۸ق.) و محمد بن احمد داجوني (م۳۱۴ق.) به تاليف و ضبط قرائات پرداختند.

در آغاز قرن چهارم « ابن مجاهد » قاري بزرگ بغداد، نخستين كسي بود كه باب اجتهاد را مسدود كرد و هفت قرائت را از ميان قرائت پنج شهر مدينه، مكه، كوفه، بصره و شام برگزيد و قرائت ها را در كتابي با عنوان « السبعه » ثبت كرد.             

زيركي و خوش سليقگي ابن مجاهد، در انتخاب هفت قرائت، كه با تعداد مصاحف عثماني و قراء سبعه مطابق بود، به اقدام او چنان قداستي بخشيد كه عموم مردم، قرائات ديگر را رها ساخته، به قرائت قرّاء سبعه كه عبارتند از ابن عامر، ابن كثير، عاصم كوفي، ابو عمرو، حمزه، نافع و كسايي روي آوردند.

در حال حاضر آنچه در كتب تجويدي آورده شده براساس روايت « عاصم كوفي» از قراء سبـــعه مي باشد. كه شاگرد وي «حَفص» از استاد خويش روايت كرده است. لذا نحوة تلاوت قاريان ايراني و برخي كشورهاي اسلامي به روايت "حفص از عاصم" مي باشد.   

 

اعجاز قرآن

قرآن از ابعاد و زواياي مختلف، معجزه است و اعجاز آن به فصاحت و بلاغت، منحصر نمي شود. برخي از اين ابعاد را قرآن، خود به صراحت بيان و دربارة آنها «تحدّي» و مبارزه طلبي كرده است و نسبت به برخي ديگر از وجوه اعجاز، در قرآن تحدّي و مقابلة خاص نيامده است.

 

 

ابعاد اعجاز قرآن

ابعادي از اعجاز قرآن را صرف نظر از اين كه تحدي خاصي داشته باشد يا نه، مورد اشاره قـــرار مي دهيم.

 

۰۱ شخصيت پيامبر(ص)

عرضة قرآن، كه سرشار از معارف و حكمت ها است، از سوي پيامبري كه در عمر چهل سالة خود، هيچ درسي نياموخته بود، معجزه اي است عظيم.                

« نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت           به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد. »

 

۰۲ فصاحت و بلاغت (اعجاز بياني)

مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگي به همراه ساختار و اسلوب خاصي كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته, و حتي عرصه را بر شاعران, اديبان و صاحبان ذوق و قريحه هاي سرشار, تنگ كرده, آنان را به اعترافِ به عجز وادار نموده است. برخي از نويسندگان براي آية Cوَ لكم فِي القِصاصِ حَياهٌ؛ آيه ۱۷۹ بقرهB در مقابل « اَلقتل‌ُ اَنفَي لِلقتل » كه مثل مشهور عرب بوده است، بيست امتياز برشمرده اند.

 

۰۳ آموزه ها و معارف عالي (اعجاز معاني)

علاوه بر زيبايي هاي الفاظ، عبارات، فصاحت و بلاغت و ... , زيبايي برتر و ارزش والاتر قرآن كريم در معاني و معارف بلند آن است. معارف اعتقادي و ديني مطرح شده در قرآن، در بخشهاي خداشناسي، پيامبر شناسي، معاد شناسي، و ديگر تعليمات تربيتي و اخلاقي و نيز اصول و قوانين گوناگون در زمينه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، نظامي و حقوقي، در نهايت اتقان و استحكام صورت گرفته و ناب ترين معارف و انديشه ها را در اختيار بشر قرار داده است.

 

۰۴ هماهنگي و نبود اختلاف

قرآن كريم در طي ۲۳ سال، تدريجاً در مكه و مدينه، در شب و روز، در جنگ و صلح، در شكست و پيروزي، در مواقع شدت و راحتي، و خلاصه در حالات مختلف و با موضوعات متنوع و متعددي نازل شده است. اما هيچ گونه اختلاف و ناهماهنگي در آياتش مشاهده نمي گردد. خداوند در قرآن مي فرمايد: Cآيا در معاني قرآن نمي انديشيد‍‍‍‍‍‍‍‍؟ اگر از جانب غير خدا بود، قطعاً در آن اختلاف بسياري مي يافتند؛ آيه ۸۲ نساء. B

 

۰۵ طرح مسائل دقيق علمي

قرآن كريم دربارة مباحث دقيق علمي, در مواردي به صراحت و در پاره اي از موارد-كه بشرِ آن زمان قابل درك نبوده, بلكه احياناً مخالف با اصول مسلّم در بين آنان تلقي مي شد- تلويحاً سخن گفته است. مواردي از آن عبارت است از:

الف: باردار شدن گياهان توسط بادها؛ (سوره مباركه حجر, آية۲۲).

ب: زوجيت در موجودات خصوصاً گياهان؛ (سوره مباركه رعد, آية۳), (سوره مباركه ذاريات, آية۴۸), (سوره مباركه يس, آية۳۶).

ج: بيان مسئلة حركت و گردش زمين به طور خاصّ ؛ (سوره مباركه طه, آية۵۳).

د: اثبات مسئله كروي بودن زمين؛ (سوره مباركه معارج, آية۴۰), (سوره مباركه رحمان, آية۱۷).

 

۰۶ خبرهاي غيبي

خبرهاي غيبي در قرآن، چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه بوقوع پيوسته است، بُعد ديگري از اعجاز قرآن است. قرآن كريم, هم از زندگي اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده خبرهايي را از پيش گفته است, كه در هر دو زمينه خبرهاي غيبي به شمار مي رود.

اعجاز در اخبار غيبي مربوط به آينده, بيشتر قابل توجه است؛ بويژه هنگامي كه همة آنچه خبر داده شده, عيناً به وقوع پيوسته باشد. كه به مواردي از اين قبيل اشاره مي كنيم ؛

الف: خبر پيروزي روميان بر ايرانيان؛ (روم, آية۲و۳).

ب: خبر پيروزي مسلمانان در جنگ بدر؛ (قمر, آية۴۴و۴۵).

ج: وعدة بازگشت پيروزمندانه به مكه؛ (قصص, آية۸۵).

د: وعده حفاظت از قرآن؛ (حجر, آية۹).

هـ: پيروزي اسلام بر ديگر اديان: (توبه, آية۳۳), (فتح, آية۲۸), (صف, آية۹).

 

برگرفته از كتاب ؛

     درسنامة علوم قرآني نوشتة «حسين جوان آراسته» : با تلخيص

اهمیت شناخت قرآن

سپاس و ثنای بی‌حد و بی‌انتها خداوند علی اعلی را كه بر ما منّت نهاد و با نزول آیاتی روشنگر و راهنما زمینهٔ نجات ما از ضلالت و اتصال به حضرتش را بر ما ممكن نمود.

   تشكر بیكران ،خداوند توانا را كه آیات شریفه‌اش را صیانت و حفاظت فرمود،تا امكان دستیابی تمامی انسان‌ها تا قیامت به این انوار قدسی همواره فراهم باشد،و از این چراغ روشنگر در ازمنهٔ دوران بهره گیرند… و حمد مخصوص او را كه بر این آیات،آورنده‌ای امین و مایهٔ رحمةً للعالمین یعنی حضرت خاتم النبیین(ص) و خاندان پاكش را در راه تبیین معارف قرآن و اساس دین تعیین فرمود.

     پس بر ماست كه این نعمتِ گران را،قدر دانسته و در راه فراگیری،ترویج و تكریم آن از هیچ كوششی فروگذار نكنیم؛امّا براستی اگر بخواهیم قرآن را در حدّ منزلت ارج نهیم، چه باید بكنیم؟

لازمهٔ تكریم هر چیزی شناخت و پی بردن به ویژگی های آن چیز است.

     قرآن را نیز اگر به واقع بشناسیم«كه برترین گفتار،بهار دل‌ها و شفای سینه‌ها و سرچشمهٔ علوم است و راه سامان دادن كارها در آن است»،1 بیش از آنچه امروز آن را ارج می‌گذاریم قدر و منزلت آن را می‌دانیم،و در بكارگیری دستوراتش تعجیل خواهیم نمود.

     پر واضح است تا وقتی انسان چیزی را نشناسد برای آن نیز قدر و منزلتی قائل نیست؛اگر شما فلزی در دست داشته باشید و ندانید آن فلز«طلا» یا «آهن» است چه می‌كنید؟شاید بی‌تفاوت و بی‌اهمیت،آن را كناری بیندازید و بی‌اعتنا رد شوید،امّا اگر «شناخت» حاصل كنید كه آن فلز مثلاً طلا است،آیا باز هم آن را دور می‌اندازید؟!

      اگر قرآن را نیز در حدّّ امكان و توان بشناسیم و به معجزات مختلف ظاهری و باطنی آن پی ببریم،آن را همچون گوهری گرانقدر صیانت می‌كنیم و از جانمان عزیزتر می‌داریم،پس مطالعه كنیم،بیندیشیم و به عیان ببینیم كه قرآن همیشه داروی شفابخش است و راه درمان دردهاست، و قرآن همیشه و حتی در عصر اتم و پیشرفت علم بشری معتبرترین كتاب علمی و مایهٔ تحیّر و تعجب دانشمندان جهان است.2

      جوانان ما باید ببینند و بر خود ببالند كه پیرو قرآنی هستند كه «همه چیز در آن است».3

آنچه امروز  به عنوان رشد علمی و تكنولوژیك در جهان مطرح است،ذرّه‌ای از اشارات قرآن مجید است كه بیش از هزار سال قبل بر بشر عرضه گردیده است.4

     ای عزیز هر چه را كسی برای ما به یادگار گذارد،آن را پاس می‌داریم و حفظ می‌كنیم و به هیچ  قیمتی نمی‌فروشیم تا آن كه در آخرین لحظات عمر به امانتدار باوفایی بسپاریم.قرآن شریف نیز یادگار بزرگ پیامبر مكرّم ماست كه حضرتش نیز بدان و به عترت پاك خویش(ع) تأكید فراوان فرمودند.5 سؤال این است كه ما چگونه این یادگار ارزشمند را صیانت نموده‌ایم و چگونه باید بنماییم؟

      ما باید قرآن را به عنوان بزرگترین و ارزشمند‌ترین یادگار ماندنی برای بشر،ضمن تكریم،تبلیغ،ترویج،تعلیم و تعلّم پاس بداریم و در راه پیاده نمودن دستوراتش از هیچ تلاشی فرو گذار نكنیم.

به بیان بزرگان، بهترین دوست، كتاب خوب است؛سؤال این است كه در بیان كتب مفید چه كتابی از همه بهتر و درجهٔ اعتبار آن بالاتر است؟

        راه پی بردن به جواب این سؤال در این است كه بهترین و آگاه‌ترین و دانشمندترین مؤلف را بشناسیم و آن وقت قدر مسلّم،كتاب تألیف یافته او بهترین كتاب خواهد بود.

       مؤلف قرآن مجید، خداوندِ عالمِ به كلّ شیء،یعنی بهترین و بالاترین آگاهان،خداوند ارحم الرّاحمین و دلسوزترین راهنمایان است؛نتیجه این كه قرآن می‌بایست به عنوان بهترین دوست در زندگی مسلمانان از جایگاه و منزلت خاصّ خود برخوردار باشد،تا ما نیز از یك زندگی سعادتمندانه و سالمی بهره‌مند شویم.به عبارت دیگر می‌بایست، عملاً زندگی ما منشعب و مطابق با دستورات و فرمول‌های قرآنی باشد.

       از آنجا كه انسان در راه رسیدن به كمال و سعادت محتاج یك برنامهٔ دقیق و بی‌نقص است،خداوند سبحان با لطف بی‌انتهایش،این برنامه را در قالب كتاب مقدس قرآن كریم،در اختیار ما مسلمانان نهاده است.پس انسان به جهت این كه فارغ از این برنامه،هرگز نمی‌تواند به راه مستقیم هدایت شود،لذا ناگزیر از تمسّك و توسل به این برنامه خواهد بود.

       پس بیاییم با اراده‌ای مستحكم و مصمّم،قدم در راه انس روزافزون با قرآن عزیز گذاریم،تا هر روز از سعادت بیشتری بهره‌مند باشیم.

اعجاز صوتی قرآن

اعجاز صوتی قرآن

قرآن

 

امام رضا علیه السلام:

«خداوند قرآن را برای زمان خاص و افراد مخصوص قرار نداده است. لذا در هر زمانی این قرآن جدید و تازه خواهد بود.»

اعجاز نهفته در اصوات و آوای قرآن، یكی از ابعاد اعجاز قرآن است كه تاكنون مورد توجه بایسته قرار نگرفته است. اعجاز صوتی قرآن كریم یعنی تأثیرات موسیقی و صوت قرآن بر خوانندگان و شنوندگان آن؛ تأثیراتی كه پس از شنیدن صوت و كلام قرآن و موسیقی دلنشین آن پدید می‌آید و نه از پس معانی و محتوای ارزشمند گنجانیده در آن.

یك نوع موسیقی درونی در كلام قرآن وجود دارد كه احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی دهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در تركیب درون جمله ها نهفته است.

تلفیق صوت و كلام، مقوله ای اسرارآمیز و پیچیده است كه در جهان اسلام و ایران كمتر شاهد تحقیقات بنیانی راجع به آن بوده ایم. این در حالی است كه احتمال می‌رود آیات بسیاری در قرآن وجود داشته باشد كه در صورت قرائت صحیح، ایجاد ارتعاشات صوتی كند كه باعث حصول انرژیهای مثبت برای انسانها باشد. انرژیهایی كه فراتر از حواس، قابل درك و فهم است. اما هنوز توجهی بایسته به تأثیرات الفاظ قرآن نشده است گر چه در تحقیقاتی اندك، به جنبه اعجازی شنیدن آیت قرآن پرداخته شده است.

ممكن است تشابهات بعضی از حروف مقطعه درجاتی والا از تأثیرات صوت و كلام را در درون داشته و خود كلیدی برای تأثیرگذاریهای صوت و كلامی آیه های بعدی آن سوره ها در قرآن باشند. كما اینكه این حروف قابل ترجمه به زبانهای دیگر نیست.

گروهی از پژوهشگران و پزشكان كشورمان در سال 1382 اقدام به آزمایشات و تحقیقات جالبی نمودند. آنان طی این آزمایش 40 بیمار همسان كه نیاز به عمل جراحی داشتند را به دو دسته مساوی تقسیم نمودند. در روز عمل برای یك گروه از آنها از صبح زود تا لحظه عمل كه بعدازظهر همان روز بود به پخش تلاوت آیت قرآن در اتاقشان پرداختند و برای گروه دوم این كار را صورت ندادند و صدای عادی محیط بیمارستان در اتاق آنها به گوش میرسید. سپس در هنگام عمل، نتایج متفاوت و جالبی برای پزشكان و پژوهشگران حاصل آمد. گروهی كه از صبح در معرض شنیدن قرائت آیت قرآن در اتاق خود بودند از آرامشی بالاتر، ضربان قلب طبیعی تر و اضطراب و دغدغه كمتری برخوردار بودند.

این احساسات و تأثیرات تنها ناشی از شنیدن آیت قرآن است چون آن بیماران معانی آیت شنیده شده را نمی دانستند كه بگوییم معانی آیت در آنها تأثیر داشته است.

به نظر می رسد علاوه بر فواید معجزه آسای شنیدن آیت وحی، خواندن این آیت نیز دارای تأثیری معجزه آسا باشد.

در قرآن و بسیاری از احادیث به درست قرائت شدن آیات عربی توصیه شده و حتی گفته شده كه اگر سواد عربی هم ندارید و مفاهیم عمیق مطرح شده در این كتاب آسمانی را متوجه نمی شوید با این حال باز هم به قرائت آیات به عربی صحیح بپردازید یا به قرائت آنها گوش فرا دهید.

شاید واجب بودن قرائت حمد و سوره با صدای بلند در نمازهای صبح و مغرب و عشاء برای مردان، وسیله ای برای بهره مندی از انرژیهای خداوندی در آن اوقات شبانه روزی باشد. حال با توجه به توصیه هایی كه از جانب خداوند متعال، پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان بزرگوارمان شده است و با استناد به فرمایشات آنان احتمال بر این نكته میرود كه به جز معانی ارزشمند و نكات انسانساز آیه ها، در قرآن، رموز و شگفتیهای صوتی و كلامی نیز وجود دارد. بنابراین در پس قرائت صحیح آیت قرآن، هاله هایی از انرژیهای مافوق درك آدمی در پیرامون او ایجاد میشود.

ممكن است تشابهات بعضی از حروف مقطعه درجاتی والا از تأثیرات صوت و كلام را در درون داشته و خود كلیدی برای تأثیرگذاریهای صوت و كلامی آیه های بعدی آن سوره ها در قرآن باشند. كما اینكه این حروف قابل ترجمه به زبانهای دیگر نیست.

در قرآن، عمل تكرار شاید در جهت تاثیرگذاری بهتر قدرتهای مستتر آن سوره یا آیه باشد. مانند سوره الرحمن.

همین طور در روایات نیز برای گرفتن تأثیرات ذكر، آیه یا سوره های قرآن، به تكرار آن سفارش شده است. این تأكید بر تكرار ذكر سعی بر ایجاد تأثیرات نهفته در آن اذكار را دارد.

با توجه به روایات مربوط به قرائت درست قرآن، می توان گفت، صحیح قرائت نمودن كلمات و حروف و رعایت كامل قواعد تلاوت، باعث می شود كه سمفونی اصوات كنار هم شكل گیرد. در این صورت تأثیرگذاریهای شگرف و زندگیساز را برای انسان ایجاد می‌نماید. تأكید بر قرائت قرآن به همان زبان عربی با صوت زیبا و ترتیل، تصدیقی بر این ادعاست؛ وگرنه به جای توصیه بر آن، به ترجمه سفارش می‌شدیم. گمان بر این است تنها خواندن معانی آیت تأثیر خاصی بر انسان ندارد و این تلفیق صوت و كلام است كه با قرائت درست تأثیرگذار است.

یك نوع موسیقی درونی در كلام قرآن وجود دارد كه احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی دهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در تركیب درون جمله ها نهفته است.

آنچه گذشت، گامی كوتاه، شتابان و ابتدایی بود به سوی جنبه های دیگر از اعجاز معجزه جاویدان پیامبر خاتم محمد مصطفی صلی الله علیه وآله. با توجه به این كه منابع مربوط به اعجاز قرآن تاكنون به این جنبه از قرآن توجه نكرده اند، می توان اعجاز صوتی این كلام آسمانی را پردهای جدید از معجزات قرآن دانست كه اگر به درستی شناخته و شناسانده شود، بشر را به خضوع و فروتنی در برابر آن فراخواهد خواند. روشن است كه این موضوع نیازمند تأمل، تحقیق و بررسی بیشتر است. مقاله حاضر تنها بر آن است تا طرح موضوع كرده و نگاههای ژرف را به این جنبه ناشناخته اعجاز قرآن معطوف دارد. بدان امید كه در آینده نزدیك اعجاز صوتی قرآن نیز در كنار دیگر جنبه های اعجاز آن در منابع علوم قرآنی مورد توجه قرار گیرد.

 

منبع:

مجله اندیشه صادق ،شماره 15.

مثل‌های قرآنی

1. گذشتن شتر از سوراخ: « إِنَّ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِ‏آیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الُْمجْرِمِینَ » (اعراف / 40) كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند، و در برابر آن تكبر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی‌شود، و (هیچ‌گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد این گونه، گنهكاران را جزا می‌دهیم.
انفاق با ریاكاری: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی كَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْ‏آخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْ‏ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِینَ » (بقره / 264) ای كسانی كه ایمان آورده‌اید بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید.همانند كسی كه مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌كند، و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد، (كار او) همچون قطعه سنگی است كه بر آن (قشر نازكی از)خاك باشد، (و بذرهایی در آن افشانده شود،) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها وبذرها را بشوید) و آن راصاف (و خالی از خاك و بذر) رها كند.آنها از كاری كه انجام داده‌اند چیزی به دست نمی‌آورند، و خداوند، جمعیت كافران را هدایت نمی‌كند.
2. ضعیف و توانا مساوی نیستند: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ » (نحل / 75) خداوند مثالی زده:برده مملوكی را كه قادر به هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی)را كه از جانب خود، رزقی نیكو بخشیده‌ایم، و اوپنهان و آشكار از آنچه خدا به او داده، انفاق می‌كند، آیا این دو نفر یكسا‌نند؟شكر مخصوص خداست، ولی اكثر آنها نمی‌دانند.
3. « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ » (نحل / 76) خداوند مثالی (دیگر) زده است:دو نفر را، كه یكی از آن دو، گنگ مادرزاد است .و قادر بر هیچ كاری نیست، و سربارصاحبش می‌باشد، او را در پی هر كاری بفرستد، خوب انجام نمی‌دهد، آیا چنین انسانی، با كسی كه امر به عدل و داد می‌كند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است ؟
4. شریكی برای خدا قرار ندهید: « وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَكانٍ سَحِیقٍ » (حج / 31) و هر كس همتایی برای خداقرار دهد، گویی از آسمان سقوط كرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را می‌ربایند، و یا تند‌باد او را به جای دور دستی پرتاب می‌كند.
5. مثل عنكبوت: « مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا یَعْلَمُونَ » (عنكبوت / 41) مثل كسانی كه غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنكبوت است كه خانه‌ای برای خود انتخاب كرده، در حالی كه سست‌ترین خانه‌ها خانه عنكبوت است اگر می‌دانستند.
6. قدرت حمل روزی: « وَ كَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاكُمْ » (عنكبوت / 60) چه بسا جنبنده‌ای كه قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می‌دهد.
7. دنیا بازیچه‌ای زود‌گذر: « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَكُونُ حُطاماً » (حدید / 20) بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سر‌گرمی و تجمل پرستی و فخر فروشی در میان شما و افزون‌طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی كه محصولش كشاورزان را در شگفتی فرو می‌برد، سپس خشك می‌شود بگونه‌ای كه آن را زرد رنگ می‌بینی، سپس تبدیل به كاه می‌شود.
8. خشوع كوه در مقابل قران:ـ « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ » (حشر / 21) اگر این قرآن رابر كوهی نازل می‌كردیم، می‌دیدی كه در برابر آن خاشع می‌شود و از خوف خدا می‌شكافد اینها مثالهایی است كه برای مردم می‌زنیم، شاید در آن بیند‌یشید.
9. عالمان بی عمل: « مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ » (جمعه / 5) كسانی كه مكلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نكردند، مانند دراز گوشی هستندكه كتابهایی حمل می‌كند، (آن رابه دوش می‌كشد اما چیزی از آن نمی‌فهمد) گروهی كه آیات خدا را انكار كردند مثال بدی دارند.
10. منافقین: « وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَهٌ یَحْسَبُونَ كُلَّ صَیْحَهٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَكُونَ » (منافقون / 4) هنگامی كه آنها را می‌بینی، جسم و قیافه آنان تو را در شگفتی فرو می‌برد، و اگر سخن بگویند، به سخنانش گوش فرا می‌دهی، اما گویی چوبهای خشكی هستند كه به دیوار تكیه داده شده‌اند، هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می‌پندارند، آنها دشمنان واقعی تو هستند، پس از آنان بر حذر باش خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف می‌شوند؟
11. پراكندگی مردم در قیامت: « یَوْمَ یَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ » (قارعه / 4) روزی كه مردم مانند پروانه‌های پراكنده خواهند بود.
12. گمراهان: « أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ كانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ » (زخرف / 40) (ای پیامبر) آیا تو می‌خواهی سخن خود را به گوش كران برسانی، یا كوران و كسانی كه در گمراهی آشكار هستند هدایت كنی؟
13. مثل منافقین و كفار: « مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ » (بقره / 17) مثل آنان، همچون مثل كسانی است كه آتشی افروختند، و چون پیرامون آنان را روشنایی داد، خدا نورشان را برد، و در میان تاریكیهایی كه نمی‌بینند رهایشان كرد.
ـ « صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ » (بقره / 18) كرند، لالند، كورند، بنابراین به راه نمی‌آیند.
ـ « أَوْ كَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِیطٌ بِالْكافِرِینَ » (بقره / 19) یا همچون بارانی از آسمان، كه در شب تاریك همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد، آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می‌گذارند، تاصدای صاعقه را نشوند، و خداوند به كافران احاطه دارد(و در قبضه قدرت او هستند).
14. یاران پیامبر صلی‌الله: « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَ‏آزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْراً عَظِیماً » (فتح / 29) محمدصلی‌الله پیامبر خداست و آنانكه همراه اویند در برابر كفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند.پیوسته آنها را در حال ركوع و سجود می‌بینی در حالی كه همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است.این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی كه جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محكم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتی وا می‌دارد.این برای آن است كه كافران را خشم آورد (ولی) كسانی از آنها را كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام داده‌اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
15. قلب همچون سنگ: « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ » (بقره / 74) سپس دلهای شما (بنی اسرائیل) بعد از این واقعه سخت شد، همچون سنگ، یا سخت‌تر چرا كه پاره‌ای از سنگها می‌شكافد، و از آن نهرها جاری می‌شود، و پاره‌ای از آنها شكاف بر می‌دارد، و آب از آن تراوش می‌كند، و پاره‌ای از خوف خدا (از فراز كوه) به زیر می‌افتد، (اما دلهای شما، نه از خوف خدا می‌تپد، و نه شما سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.16. دعوت كافران: « وَ مَثَلُ الَّذِینَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ » (بقره / 171) مثل(تو در دعوت)كافران، بسان كسی است كه (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر) صدا می‌زند، ولی آنها چیزی جز سرو صدا نمی‌شنوند، (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درك نمی‌كنند.این كافران، در واقع) كرو لال و نابینا هستند، از این رو چیزی نمی‌فهمند.
17. تكذیب ایات: « فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ » (اعراف / 176) مثلش چون سگ است (كه) اگر بر آن حمله‌ور شوی زبان از كام بر می‌آورد، و اگر رها كنی (باز هم) زبان از كام برآورد.این، مثل آن گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند، پس این داستان را (برای آنان) حكایت كن، شاید كه آنان بیندیشند.
18. مثال انفاق: « مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ » (بقره / 261) كسانی كه اموال خود را در راه خدا انفاق می‌كنند، همانند بذری هستند كه هفت خوشه برویاند، كه در هر خوشه ، یكصد دانه باشد، و خداوند آن را برای هر كس بخواهد (شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می‌كند.

معنای قرآن

در مورد معنای قرآن پنج وجه گفته شده است:
1. قرآن، اسمی جامد و غیر مشتق است خداوند بعنوان اسم خاص برای وحی كه بر پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ نازل فرموده قرار داده است.
2. قرآن اسمی مشتق و غیر مهموز است و مشتق از قرن الشیئ بالشیئ است یعنی چیزی را به چیزی ضمیمه كردن چون سوره‌ها و آیات و حروف به یكدیگر مقرون هستند.
3. قرآن اسم مشتق از قرائن (جمع قرینه) است. چون آیات قرآن همانند یكدیگرند و بعضی بعض دیگر را تأیید می‌كنند و هر آیه قرینه آیات دیگر است.
4. قرآن مشتق و مهموز است و از قَرْء است كه به معنای جمع است. چون همه ثمرات كتب آسمانی را در خود جمع كرده‌است.
5. اسم مشتق و مهموز است از ماده قرأ (به معنای تلاوت) است كه این مصدر به معنای مفعول (مقروء) است یعنی خوانده شده و یا خواندنی.
از این اقوال قول پنجم قوی‌تر به نظر می‌رسد. زیرا قرأت همان تلاوت آیات الهی است. علاوه بر این‌كه امر اقرأ در آغاز وحی به پیامبر این نظریه را تقویت می‌كند زیرا به معنای (بخوان) است.
اسامی قرآن
برای قرآن در بین مفسران و قرآن پژوهان در رابطه با اسامی قرآن اختلاف نظر وجود دارد. بعضی برای قرآن 43 اسم و بعضی 55 اسم و بعضی 80 اسم و بعضی 90 اسم هم گفته اند.
از میان عناوین قرآن آنچه مسلم است چهار عنوان به صورت اسم در قرآن به‌كار رفته است:
1. قرآن: این اسم حدود 68 بار به‌كار رفته است.
2. كتاب: حدود صد بار به‌كار رفته است.
3. ذكر: 20 بار به‌كار رفته است.
4. فرقان: هفت بار به‌كار رفته است.

دعاهای قرآنی

معارف غنی و نورانی قرآن از جهات مختلف قابل توجه بوده و معارف ارزشمند آن بهترین رهنما می باشد در همین معارف نورانی قرآن دعاهای فراوانی بیان شده که در اینجا به ذکر این ادعیه می پردازیم:
1 ـ ربّنا آتِنا فی الدُّنْیا حَسَنه وفی الآخِره حَسَنه وقِنا عذابَ النّار.(البقره: 201)
2 ـ ربّنا لا تؤاخِذنا إنْ نسینا أو أخْطأنا، ربّنا ولا تحْمِل علینا إصْراً كما حَمَلْتَهُ علی الّذین مِن قبْلنا، ربّنا ولا تُحَمّلنا ما لا طاقَهَ لنا به، واعفُ عنّا واغفِر لنا وارْحمنا أنت مولانا فانْصُرنا علی القوم الكافرین.(البقره: 286)
3 ـ ربّنا لا تُزِغْ قُلوبَنا بعد إذْ هَدَیْتنا وهبْ لنا من لدُنْكَ رحْمَه إنّكَ أنتَ الوهّاب.(آل عمران: 8)
4 ـ ربّنا إنّكََ جامِعُ النّاسِ لیومٍ لا ریْبَ فیه إنّ الله لا یُخْلِفُ المیعاد.(آل عمران: 9)
5 ـ ربّنا إنّنا آمنّا فاغْفِر لنا ذُنوبنا وقِنا عذابَ النّار.(آل عمران: 16)
6 ـ سَمِعْنا وأطَعْنا غُفْرانَكَ ربّنا وإلیكَ المصیر.(البقره: 285)
7 ـ ربّ هبْ لی مِنْ لدُنْكَ ذرّیهً طیّبَهً إنّكَ سمیعُ الدّعاء.(آل عمران: 38)
8 ـ ربّنا آمنّا بِما أنْزلْتَ واتَّبَعْنا الرّسول فاكْتُبْنا مع الشّاهدین.(آل عمران: 53)
9 ـ ربّنا اغْفر لنا ذُنوبَنا واسْرافَنا فی أمرِنا وثَبِّت أقّدامَنا وانْصُرنا علی القَوْمِ الكافرین.(آل عمران: 147)
10 ـ ربّنا إنّكَ مَنْ تُدْخِل النّار فقد أخْزَیْتَهُ وما للظّالمین من أنْصار.(آل عمران: 192)
11 ـ ربّنا إنّنا سَمِعْنا مُنادیاً یُنادی للإیمانِ أنْ آمِنوا بربّكم فآمنّا ربّنا فاغْفر لنا ذُنوبنا وكفّر عنّا سیّئاتِنا وتَوَفّنا مع الأبرار.(آل عمران: 193)
12 ـ ربّنا وآتِنا ما وَعَدْتَنا علی رُسُلِك ولا تُخْزِنا یومَ القیامَه إنّكَ لا تُخْلِفُ المیعاد.(آل عمران: 194)
13 ـ واجْعَل لنا من لَدُنْكَ ولیّاً واجْعل لنا من لدُنْكَ نصیراً.(النساء: 75)
14 ـ ربّنا ظَلَمْنا أنفُسَنا وإنْ لم تَغْفِر لنا وترْحَمْنا لَنَكونَنَّ من الخاسِرین.(الأعراف: 23)
15 ـ ربّنا افْرِغْ علینا صَبْراً وتَوَفّنا مُسلمین.(الأعراف: 126)
16 ـ ربّ اغفر لی ولأخی وأدْخِلْنا فی رحمَتِكَ وأنتَ أرحمُ الرّاحمین.(الأعراف: 151)
17 ـ أنتَ ولیّنا فاغْفر لنا، وارْحَمْنا وأنت خیرُ الغافرین.(الأعراف: 151)
18 ـ واكتُبْ لنا فی هذه الدُّنیا حَسَنهً وفی الآخِره إنّا هُدْنا إلیك.(الأعراف: 156)
19 ـ فاطِرُ السّمواتِ والأرض أنتَ ولییّ فی الدّنیا والآخره توفّنی مسلماً وألْحِقْنی بالصّالحین.(یوسف: 101)
20ـ ربّنا آتِنا من لدُنْكَ رحمهً وهَیّیء لنا من أمرِنا رَشَداً.(الكهف: 10)
21 ـ فهبْ لی من لدُنكَ ولیّاً یرثُنی ویرثُ من آل یعقوب واجْعلْهُ ربّ رضیّاً.(مریم: 6)
22 ـ ربّ اشرح لی صدری ویسّر لی أمری واحْلُل عقدهً من لسانی یفقهوا قولی.(طه: 25)
23 ـ ربّ اجعلنی مُقیم الصّلاه ومن ذرّیتی ربّنا وتقبّل دُعاء.(ابراهیم: 40)
24 ـ ربّنا اغفر لی ولوالدیّ وللمؤمنین یومَ یقومُ الحِساب.(ابراهیم: 41)
25 ـ ربّ ادْخلنی مُدخل صِدقٍ واخْرجنی مُخرجَ صِدقٍ واجْعل لی من لدُنكَ سُلطاناً نصیراً.(الاسراء: 80)
26 ـ ربِّ إنّی مسّنی الضرّ وأنت أرحَمُ الرّاحمین.(الأنبیاء: 83)
27 ـ لا إله إلا أنت سُبحانَكَ إنّی كُنتُ من الظّالمین.(الأنبیاء: 87)
28 ـ ربّ لا تذرنی وأنتَ خیرُ الوارثین.(الأنبیاء: 89)
29 ـ ربّ اغفر وارحم وأنت خیرُ الرّاحمین.(المؤمنون: 118)
30 ـ ربّنا اصرِف عنّا عذابَ جهنّم إنّ عذابها كان غراماً.(الفرقان: 65)
31ـ ربّنا هب لنا من أزواجِنا وذُریّاتِنا قُرّه أعینٍ واجعلنا للمُتّقین إماماً.(الفرقان: 74)
32 ـ ربّ هب لی حُكماً والحِقْنی بالصّالحین واجْعل لی لسانَ صِدْقٍ فی الآخرین، واجْعلنی من ورثهِ جنّهِ النّعیم، واغفر لأبی إنّهُ كان من الضّالین، ولا تُخزنی یومَ یُبْعَثون یومَ لا یَنْفعُ مالٌ ولا بنون إلا من أتی الله بقلبٍ سلیم.(الشعراء: 89)
33 ـ ربّ اوزِعْنی أن أشْكُر نعمتَكَ الّتی أنعمتَ علیّ وعلی والدیّ وأن أعملَ صالحاً ترضاه وادخِلْنی برحمتكِ فی عبادك الصّالحین.(النمل: 19)
34 ـ ربّ نجّنی من القوْمِ الظّالمین.(القصص: 21)
35 ـ ربّ إنّی لِما أنزلْتَ إلیّ من خیرٍ فقیر.(القصص: 24)
36 ـ ربّ انصُرنی علی القومِ المُفسدین.(العنكبوت: 30)
37 ـ ربّ هب لی من الصّالحین.(الصّافات: 99)
38 ـ ربّنا وَسِعْتَ كُلّ شیء رحمهً وعلماً فاغفر للذین تابوا واتّبعوا سبیلكَ وقِهِمْ عذابَ الجحیم.(المؤمن: 8)
39 ـ ربّنا وادْخِلهُم جنّات عدنٍ الّتی وعدْتَهُم ومن صَلَحَ من آبائهم وازواجهم وذُریّاتِهِم إنّكَ أنت العزیزِ الحكیم.(المؤمن: 8)
40 ـ وقِهِم السّیئات ومن تقِ السیّئات یومئذٍ فقد رحِمْتَهُ وذلك هو الفوزُ العظیم.(المؤمن: 10)
41 ـ ربّنا اكشفْ عنّا العذاب إنّا مؤمنون.(الدخان: 12)
42 ـ ربّ إنّی مغلوب فانتصر.(القمر: 11)
43 ـ ربّنا اغفرْ لنا ولإخواننا الذین سبقونا بالإیمان ولا تجعل فی قلوبنا غِلاًْ للذین آمنوا ربّنا إنّك رئوف رحیم.(الحشر: 10)
44 ـ ربّنا علیك توكّلنا وإلیك أنبنا وإلیك المصیر.(الممتحنه: 4)
45 ـ ربّنا لا تجعلنا فتنهً للذین كفروا واغفر لنا إنّك أنت العزیز الحكیم.(الممتحنه: 5)
46 ـ ربّ لا تذر علی الأرض من الكافرین دیّاراً إنّك إن تذرْهُم یُضِلّوا عبادك ولا یلدوا إلا فاجراً كفّاراً، ربّ اغفر لی ولوالدیّ ولِمَن دخل بیتی مؤمناً، وللمؤمنین والمؤمنات ولا تزد الظالمین إلا تباراً.(نوح: 28)
47 ـ ولا تزد الظالمین إلا ضلالاًَ.(نوح: 24)